معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای الشتر» ثبت شده است

 

همیشه روزه بود، جبهه هم که می رفت با فرمانده اش قرار می گذاشت که ۱۰‌روز جابجایش نکنند تا‌بتواند قصد کند و‌روزه بگیرد.

جوان ۲۱ ساله که یکی از نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) بود، طی عملیاتی در منطقه حاج عمران مفقودالاثر شد و پس از یکسال که خانواده منتظر جنازه اش بودند، با پیکری کاملا سالم به خرم آباد برگشت.

به دستور نماینده امام و امام جمعه خرم آباد(آیت الله میانجی)  پیکر شهید به مدت یک هفته در مکان مخصوصی در بیمارستان شهید مدنی خرم آباد مورد زیارت عموم مردم شهر قرار گرفت. عطر خوشبوی پیکر مطهر شهید همه زائرین را مبهوت کرده بود.


🌹هدیه به ارواح مطهر امام وشهدا صلوات🌹
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۰:۰۶
بسم رب الزهرا سلام الله علیها

می خواهم بنویسم از دیداری 3 گوشه از قلب های 6 گوشه ی حسینی...

پنج شنبه بود 23 آذرماه 91 با برادرم به منزل سه شهید راهی شدم برای هماهنگی دیدار فردا.

اول به دیدار خانواده ی شهید سید محمود موسوی روانه ی جاده ی عاشقی شدیم.

قرار بر دیدار با محمد1 ، پسر بزرگ شهید پرورش شد و بعد هم دیدار در منزل شهید با همسر شهید پرورش.

بعد از آن به منزل شهید صیادی رهسپار شدیم برای صحبت با همسر شهید.

صحبت ها را کردیم و قرار ها گذاشته شد...

حالا شب شده و من راهیِ منزل شده ام.

با خود در ماشین صحبت می کنم، ذکر مصیبت رقیه س می خوانم ، و همش ذکر لب این گناه کار شده بود یا زهرا س

آن شب خواب بر چشمان من حرام شده بود ، دلیلش را باید از علیرضا پرورش2 پرسید

هم دوست داشتم شب زودتر تمام شود و هم می ترسیدم فردا در دیدار باشم.

بالاخره صبح شد.


ساعت : 7:30 صبح بیدار شدم

ساعت 8:15 عازم شدم

با عزیز خدا ،برادرم ،قرار داشتم که با هم برویم سر قرار پیش دیگر خادمین

همینجا بگویم عزم و عشق خیلی ها در این دیدار برای من که ادعای خادم الشهیدی دارم ، تاثیر گذار بود تا ادعای پوچ خود را تصحیح کنم.

از بندرعباس بگیرید تا کرمانشاه ، همدان ، سمنان و... برای یک دیدار 6 ساعته عازم تهران شدند.

از رزمنده ی دفاع مقدس که عین پدرم بوئیدمش تا عزیز که همسن برادر کوچکم بود همه را دوست داشتم وقتی در ویزور دوربین می دیدمشان لذت می بردم و خنده و اشک روایت می کرد...

با هم به اتفاق اتوبوس گروه به مزار شهدای گمنام سر می زنیم ، من در آغوش عموی خود می بویم عطری دلنشین را که با من از مهر و محبت حرف می زند ، از همان مهر و محبت زهرایی که توصیفش فقط برای زائران زهرای مادر س قابل تعریف است.

(همین جا بگویم کسی که قطره اشکی برای مادر س ریخته باشد زائر روی مادر س بوده و هست)

ابتدا به دیدار خانواده ی شهید پرورش رفتیم.

به قول برادر عزیزم ، خانه ای بدون تجمل گرایی اما پر از تجملات معنوی...

نشستم کنار دیگر عزیزان دلم ... نزدیک همان بوی زهرایی...

چهره های همرزمان علی آقا را زیر نظر داشتم ، آن عزیزان هم بخاطر دوربین در دستم نگاهم می کردند تا از ایشان عکسی نگیرم

از خاطرات خود با شهید گفتند تا نحوه ی شهادتش با آن جنگاوری دلیرانه ی شهید پرورش و غربتش هنگام شهادت

از همسر و محمد آقا هم سوال شد و جواب ها را دادند.

همسر شهید پرورش بغضش گرفته بود ، دیگر گریه هایش را حتما با پارچه ای پاک کرده بود ...

اگر بگویم در منزل شهید هیچ وقت احساس غریبی نکردم اصلا دروغ و کذب نگفته ام.

در حین صحبت ها .... دنبال نگاه علیرضا بودم که یک دقیقه به من نگاه کند، بالاخره نگاهم کرد.

با اشاره و حرکات لب به او فهماندم بیا ازت عکسی بگیرم.

علیرضا خندید و آمد جلو

جلوی من ایستاد و نگاهم کرد ...

دوربین را آماده کردم

صدای چیک چیک بلند شد

عکس را گرفتم و علیرضا با همان زبان شیرین 4 ساله اش گفت : ببینمش ...

وقتی عکس ها را دید ، بلند خندید و رفت به محمد، برادر بزرگش گفت... از من عکس گرفت.

دیگر به انتهای دیدار رسیدیم و روان شدن بغض بر گلوی تنگ.

بلند شدیم و همه جمع شدیم برای عکس گرفتن

یک عکس دسته جمعی ناب شهیدانه شد هدیه ی خدا به دوربین وقف شهیدان...

بلند شدم و رفتم از کمد وسایل شخصی شهید عکس گرفتن و دقیقا همان هایی که خواستم را گرفتم

بخدا قسم می دانم هر موقع بر شهدا عکس می گیرم اصلا دست و چشم من نیست که می بیند برای عکس برداری انگار خود شهید کمک می کند و خودش در کادر می ایستد با چهره ی نورانی اش کادر را روشن می کند


به محمد گفتم علی رضا را در آغوش بگیر و بنشینید رو مبل تا عکس برادرانه ای بگیرم برای یادگاری....

محمد ،علی رضا را در آغوش گرفت و این هم بعنوان عکس آخرم در این خانه ............


و می دانم علی آقا پرورش در همه ی صحنه ها کمکم کرده.


قلم زنی خاطرات دو دیدار  بعدی را ان شا الله به زودی می نگارم...


التماس دعا

حسین هدایتی ( خادم الزهرا س)

___________________________________

پانوشت:

1= محمد پرورش ، پسر بزرگ شهید پرورش، 14 سال سن دارد.

2= علی رضا پرورش ، پسر کوچک و فرزند کوچک خانواده ی شهید پرورش ، 4 سال سن دارد.


*شهید علی پرورش در مرداد ماه سال گذشته به شهادت رسید.*

از ویژگی بارز شهید نماز شب خواندن و خواندن زیارت عاشورا هر روز صبح در یگان بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۷

( ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون)

 

شهید علی پرورش در مورخه 1/1/1348در روستای پرسک از توابع شهرستان الشتر در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود پدر بزرگوار ایشان شیخ علی پرورش یک کشاورز ساده بودند و علی اولین فرزندی بود که خدا به ایشان عطا نمودند .این شهید والا مقام سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند . در سال 1355همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت نموده و تحصیلات ابتدایی را در این شهر گذراند.سالهای نوجوانی شهید پرورش همزمان شده بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و به همین دلیل در سال 1364ترک تحصیل نموده و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادر عازم جبهه گردیدند . در سال1365 در منطقه شاخ شمیران و در عملیات نصر از ناحیه پیشانی مجروح شدند اما این جراحت باعث نگردید تا در عزم راسخ ایشان در مورد دفاع از اسلام وانقلاب خللی ایجاد شود و او را از ادامه حضور در جبهه ها منصرف سازد . ایشان بعد از بهبود ی دوباره عازم جبهه گردید و اینبار به مناطق عملیاتی جنوب رفتند .مدتی بعد در همان سال براثر انفجارموشک هواپیماهای رژیم بعثی عراق درعملیات کربلای 5 تعداد پانزده ترکش ریز و درشت به ایشان اصابت نمود و باعث گردید که ایشان مدت زیادی در بیمارستان بقیت ا... تهران بستری گردند . نکته جالب اینکه ایشان در تمام این مدت زخمی شدنش را از خانواده پنهان داشته بودند و تا هنگام ترخیص از بیمارستان به خانواده اش هیچگونه اطلاعی نداده بودو هنگامی که دوران بهبودیش را در منزل می گذرانیدند با دست خود بعضی از ترکش های ریزی که در بدن نازنینش جا خوش کرده بودند را در می آورد . باپایان یافتن جنگ چند سالی را در مشاغل گوناگون گذرانید . سپس وارد نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردیده و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول به خدمت گردیدند .دربهمن ماه سال 1380پس از سقوط هواپیمای توپولف-154 خرم آباد در اثر برخورد با کوههای سفید کوه ،ایشان همراه با سایر نیروهای تفحص به منطقه اعزام گردیده وبدون هیچ چشم داشتی در پایین آوردن بقایای اجساد قربانیان حادثه و قطعات مهم هواپیمای سقوط کرده که در میان بلندی ها و صخره های صعب العبور و بسیار سخت کوهستان سفید کوه پراکنده شده بودن زحمات بی شائبه ای کشیدند از نکات جالبی که در این حادثه اتفاق افتاد این بود که ایشان کسی بودند که جعبه سیاه هواپیما رادر بلندای قله پیدا نمودند و از کوه پایین آورده بودند اما هنگامی که ایشان به دامنه کوه رسیده و می خواستند جعبه سیاه را به مسئولین تحویل دهند با توجه به اینکه برای یابنده جعبه سیاه جایزه در نظر گرفته شده بود یکی از همکاران و دوستان ایشان نزدیک شده و به بهانه ی اینکه ایشان خسته می باشنددرخواست کرده بود که جعبه سیاه را به او داده تا کمکش کند اما این شهید بزرگوار در حالی که به نیت دوستش برای بردن و تحویل دادن جعبه سیاه و گرفتن جایزه به نام خودش آگاه بود بدون هیچ گونه اعتراض و یا ممانعتی و به قول شاهدین در حالی که لبخندی آرام بر لب داشت آن را به همکارش تحویل داده بودند و از گرفتن جایزه چشم پوشی نمودند. در سال 1381 و پس از سقوط هواپیمای ایلیوشین-76 سپاه پاسداران در ارتفاعات کرمان ایشان باز هم به انجا اعزام گردیده و در آوردن جنازه شهدا کمک شایانی نموده ند. با تاسیس نیرو های صابرین سپاه قدس ایشان جزو اولین نیروهایی بودند که توانست به این نیرو بپیوندد.سردار علی پرورش دارای دان 5 هنر های رزمی بودند .همچنین وی قهرمانی تیر اندازی ارتش های ایران و قهرمانی آمادگی جسمانی ارتش ها را در کارنامه شغلی خود داشتند.ایشان در این یگان سمت جانشینی فرماندهی اطلاعات را بر عهده دار بودند. توانایی های خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی وی در عملیات های شناسایی در مناطق کوهستانی باعث گردیده بود تا همرزمانش به وی و دیگر شهید گرانقدر فرشاد شفیع پرو لقب چشمان عقاب را بدهند. از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید گرانقدر می توان به راستی و درستی ایشان در عمل و گفتار ، صله رحم با اقوام و آشنایان ، نماز اول وقت ،دائم الوضو بودن و نمازشب همیشگی ایشان اشاره نمود . در سال ..... بخاطر موقعیت شغلی اش به تهران نقل مکان نموده و در آنجا ساکن گردیدند.وی در طول مدت خدمت در این یگان در عملیات های امنیتی زیادی د رگوشه و کنار این مملکت شرکت داشته و در بسیاری از مرز های غرب و شرق کشور با نیروهای خرابکار و تروریستی وابسته به غرب به مبارزه پرداختند .و چندین سال در مناطق شرق کشور با گروهک تروریستی ریگی دوشا دوش دیگر نیروهای سپاه جنگیدند و یکی از عوامل اصلی سرکوب این گروهک تروریستی بودند . ایشان همرزم شهیدان عزیز سردارسرتیپ شوشتری ، سردارشهید پاسدار شفیع پور ، شهید پاسدار زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بودند که درآبان ماه سال 1388 در منطقه سرباز سیستان و بلوچستان بر اثرانفجار تروریستی به شهادت رسیدند بود. اما آنروز سرنوشت طوری برای ایشان رقم خورد که وی از یاران شهیدش جا بماند. ماجرا از این قرار بودکه ایشان به خاطر تولد پسر کوچکش امیر رضا جایش را بادیگر شهیدسر افراز پاسدار شهید زلفی عوض نمودنداما بعد از مراجعت ایشان به تهران جهت تولد فرزندش و هنگامی که مشغول انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان بودند به ایشان خبر شهادت همرزمانش را دادند .وبعد از این حادثه بود که دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید و این امر آخرین دلبستگی های او را با این دنیا و زندگی برید و پاره کرد. ایشان بعد از کوچ همرزمان شهیدش به تنهایی به امید وصل پروردگارش همچنان در مناطق مرزی کشور بادیگر نیروهای تروریستی به مبارزه ادامه داد .ایشان هیچگاه از آرزوی شهادت و دستیابی به ان ناامید نگردیدو سر انجام پس از اینکه خداوند او ر ا به خلوص کامل رسانیدند به ندای (هل من ناصرا ینصرنی )امام شهیدش لبیک گفته و درساعت 5و 45 دقیقه بامداد1390/5/3 بعد از اقامه نماز صبح و در کوههای قندیل پیرانشهر بعد از رشادتی بی نظیردر حالی که به تنهایی همراه با فقط دو نفر دیگر از همرزمانش با تقریبا 60 تا 70 نفر از عوامل گروهک پژاک به مدت چند ساعت درگیر شده بودند در اثر اصابت تیرمستقیم به پیشانی به آرزوی دیرینه و همیشگی اش یعنی شهادت نائل گردیدند و روح بزرگش به جوار رحمت حضرت حق و همنشینی با سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع)و دیگر شهیدان اسلام و انقلاب شتافت. از ایشان یک فرزند دختر به نام فاطمه که هم اکنون مشغول تحصیل دردبیرستان می باشد و دو فرزند پسر به نامهای محمد دانش آموز مقطع راهنمایی و امیر رضای دو ساله به یادگار مانده است.سردار شهید علی پرورش یک معلم واقعی اخلاق و انسانیت بودند .نمونه کامل انسانی مکتبی و یکی از شیعیان واقعی امام علی (ع) ،یک شوهر مهربان برای همسرش، پدری بی نظیر برای فرزندانش، دوستی خوب برای دوستان ، اسوه ی حسنه برای کسانی که او را شناختند و چراغ هدایتی بود برای کسانی که می خواهند بعد از این او را بشناسند .یکی از رهروان واقعی ولایت بود.کسی که هیچگاه دنیا و افتخارات و عناوینش او را دلبسته ی خودش نکرد . و به نقل از خانواده و اقوام این شهید بزرگوار تا بعد از شهادتش هیچکس درجه و سمت او را در سپاه نمی دانست و اونیز هیچگاه در مورد سمت ها و مسئولیت هایش چیزی بر زبان نمی آورد که این امرحاکی از حفاظت اطلاعات بسیار زیاد ایشان بوده است . شهید علی پرورش در تمام سالهای خدمتش اقدام به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما شب قبل از شهادتش بر اثر خوابی که می بیند و خود وی از آن تعبیر به شهادت می نماید وصیت نامه اش را برای اولین و.آخرین بار می نویسداو در وصیت نامه اش برای همه ی دوستان ،اقوام وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به پیامبران گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) عطا فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش مسئلت می نماید و آنان را به صبر و شکیبایی و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و پیروی از مکتب ولایت دعوت می نماید .نکته ای بارز که در زندگی ایشان به عینه قابل مشاهده بود باور ایشان به این امر که درباغ شهادت هیچگاه به روی انسان مومن بسته نبوده و نیست و این خود انسانها هستند که بایدهمواره در جستجوی آن باشند و او این امید را باور داشت و بالاخره به آن جامه عمل پوشانید

.

و در آخر به این شعراز شاعر فقید دفاع مقدس زنده یاد قیصر امین پور بسنده می کنیم که

:

همه گفتیم و گفتند از شهیدان                   شهیدان را شهیدان می شناسند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۱ ، ۱۷:۳۶