معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای سپاه» ثبت شده است

به گزارش معبر سایبری بیت الشهدا از سایت شهید کاظمی, قله «جاسوسان» در ارتفاعات مرزی بین جمهوری اسلامی ایران و عراق قرار دارد که مدت‌ها به محل شرارت گروهک‌های ضدانقلاب و خصوصاً گروهک تروریستی پژاک تبدیل شده بود. در سال 90 جمهوری اسلامی ایران تصمیم بر آزادسازی این ارتفاعات گرفت که این مأموریت به‌عهده یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اکنون به تیپ نیروی ویژه صابرین تبدیل شده, گذاشته شد.

طی این عملیات که در شهریور سال 90 انجام شد، دلاورمردان این یگان در اوج مجاهدت و گمنامی و تحمل سخت‌ترین شرایط اقلیمی و جوی، موفق به رسیدن به آخرین سنگر این عناصر تروریستی شده و در 13 شهریور سال 90 ، 13 نفر از نیروهای این یگان طی درگیری با عناصر پژاک ضمن از بین بردن بقایای این گروهک تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

در ادامه به‌صورت اجمالی زندگی‌نامه این شهدای گرانقدر می‌آید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۱۶:۰۵

‌‌

مهندس محمد عبدوس از کارکنان هوافضای سمنان پس از‌ مدت‌ها مجاهدت و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر و مخلصانه در مسیر خدمت به نظام و میهن اسلامی در حین انجام مأموریت به فیض شهادت نائل آمد و به خیل عظیم شهیدان پیوست.

خادم‌الحسین (ع)، شهید محمد عبدوس متولد سال ۱۳۶۸ بود که ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۱ در سمنان به شهادت رسید.

🌹نثار ارواح مطهر امام وشهدا صلوات🌹

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۱۹

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام خدمت خوانندگان محترم وبسایت بیت الشهدا

امشب خاطراتی را از شهید سید محمود موسوی خدمتتون عرض میکنیم و امیدواریم که مطالبمون مورد توجه شما عزیزان و روح پرفتوح این شهید عزیز بشود .


آقا سید محمود اعتقاد شدیدی به زیارت عاشورا داشتند و کسی که زیارت عاشورا رو بسیار مطالعه کند ، چه معنی جملات را بداند چه نداند خصلتش عاشورایی می شود . سید از اول که وارد سپاه شد همه آرزویش شهادت بود . در همه فیلمهایی که از ایشان وجود دارد هم همین مطلب را می گفت . بطور مثال در یکی از فیلمها که مربوط به ابتدای ورود ایشان به سپاه است ، آقا سید می گویند: [خدایی فقط شهادت ، ما واسه شهادت اومدیم تو سپاه ... ! ]

ایشان همیشه زیارت عاشورا می خواند و نوری انگار در دلش ایجاد می شد و لازم به ذکر است به گفته دوستان شهید ، قبل از شروع عملیات درگیری با پژاک در کوه جاسوسان به پیشنهاد سید همه زیارت عاشورا خواندند و لحظه های عجیبی در آن موقع اتفاق افتاد و همه فهمیدند توی این جمع کدام افراد رفتنی هستند !

حاج سید محمود سعی کرد در خیلی از ابعاد زندگیش مثل امام حسین (ع) رفتار کند و رفتار و منش ایشان هم همین گونه شده بود و شهادت را قله رسیدن به این تشابه سازی قرار داده بود و تمام تظاهرهایش به شهادت را به حقیقت تبدیل کرد . ایمان سید بگونه ای بود که در سخت ترین عملیات ها هم ترسی نداشت . یکبار از سید پرسیدم سید اگر توسط آمریکایی ها اسیر شدی بشدت شکنجه شدی چکار می کنی؟ قرص سیانور میجوی؟ گفت : نه ! مگر میخواهند چکار کنند؟ آخر که چی : اولا هر چقدر شکنجه کنند اجرم پیش خدا بالاتر می رود بعد هم در نهایت مرا به آرزیم می رسانند و پیش امام حسین (ع) می روم .

سید محمود از شدت کثرت خواندن زیارت عاشورا آن را حفظ کرده بود و اثر و نتیجه آن این شده بود که خدا بصیرت خاصی به او داد و همانطور که گفتیم حتی از زمان مرگش اطلاع داشت و به دیگران نیز می گفت . لازم به ذکر است سید روزی 2 بار حداقل زیارت عاشورا را می خواند و به گفته همسر شهید : یکبار از شدت خستگی بر روی زمین افتاد تا بخوابد ولی بعد از چند دقیقه باز بلند شد.

پرسیدم : چی شده ؟ چرا بیدار شدی ؟ گفت زیارت عاشورای قبل خواب را نخواندم ... !

شهید سید محمود موسوی مصداق بارز إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَن حاربکم بودند یعنی با دوستان امام حسین (ع) دوست و با دشمن خدا و قرآن و اهل بیت دشمن

عمق این مسئله را در مراسم سخنرانی آیت الله قرهی (دامه برکاته) در مسجد قائم المنتظر شنیدیم ؛ این شهید والا مقام از مریدان این عالم ربانی بودند .

البته آیت الله قرهی در یکی از مراسم های درس اخلاق خود به این خصلت شهید موسوی اشاره نمودند و اشاره ایشان به اهمیت و نتایج این مسئله موجب شده است تعداد زیادی از شاگردان و علاقمندان ایشان نیز بعد شهادت سید قرائت روزانه زیارت عاشورا را برنامه خود بکنند .

وب سایت آیت الله قرهی (مدظله العالی)


ان شاء الله رفتار این شهدای عزیز را الگوی خودمان قرار دهیم و

، این روزها که عطر شهادت شهدای کربلا همه جا را در بر گرفته خواندن زیارت عاشورا را فراموش نکنیم . ان شاء الله آقا سید محمود و همه شهدای عزیزمان نیز در کنار اربابشان امام حسین (علیه السلام) برای ما هم دعا کنند


شادی روح شهدا صلوات

---------------------------------------------------

تهیه و تنظیم : خادم الشهدا - شهیده

منبع: وبلاگ شهدای صابرین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۱ ، ۱۷:۳۴

در والفجر 8 بود که عملیات خیلی پیچیده شده بود. شهید حسین کوهرنگی‌ها، مسئول طرح و عملیات تیپ قمر بنی‌هاشم بود. بنا نبود که در حین عملیات، نماز جماعت خوانده شود؛ چون بچه‌ها جمع می‌شدند و اگر یک مرتبه بمباران می‌کردند، همه شهید می‌شدند. حسین با موتور آمد و گفت برویم یک‌جا که با شما کار دارم. من را عقب موتور نشاند و با سرعت به جایی برد که نمی‌دانستم کجا بود؛ ولی او همه جای منطقه را به خوبی می‌شناخت.

شهید مصطفی ردانی پور

"در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ،علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ داریم که در آن،حوزه و روحانیت پیشکسوتان شهادت نبوده اند و بالای دار نرفته اند واجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است ..."
متن فوق بخشی از کلام نورانی امام خمینی(ره) در تجلیل از مقام شامخ شهدای روحانی بود، حال پایگاه 598 در گفتگویی که چندی پیش با حجت الاسلام و المسلمین آقا تهرانی انجام داده است پای خاطرات این استاد حوزه از جبهه های نبرد حق علیه باطل نشسته است که در ادامه می آید:
بنده یکی از آن عزیزانی که خیلی خوب می‌شناختم و از کودکی با هم بودیم، شهید آقا مصطفی ردانی پور بود، چون درباره ایشان اطلاعاتی دارم، می‌گویم. وقتی داستان کردستان پیش آمد، ایشان به غرب رفتند و سپس به جنوب آمدند. شهید ردانی پور، شهید خرازی و یک عده از بچه‌های اصفهان، همه از غرب به جنوب آمدند و یک عملیات را شروع کردند و بعد از آن دیگر در همان‌جا ماندند. خودش یک روحانی فعال به شمار می رفت و با شهید عبدالله میثمی و شهید رحمت الله میثمی ـ که برادر بودند ـ همراه بود.
مرحوم آقا عبدالله در قرارگاه خاتم و مصطفی هم فرماندهی لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت و معمولا در قسمت‌های مختلف فعالیت می‌کرد. یکی از کارهای خیلی خوبی که آقا مصطفی راه انداخت، ارتباط بین حوزه و جبهه بود. یادم می‌آید آقا مصطفی پلی بین حوزه و جبهه زد. او فرماندهان جنگ را جمع می‌کرد و به خدمت بزرگانی مثل آیات عظام مصباح، جوادی آملی، مشکینی، بهاءالدینی و بهجت می‌آورد. آقا مصطفی طلبه بود، هم او، این علما را می‌شناخت و هم آن‌ها ایشان را می‌شناختند. این کار باعث می‌شد که همه طلبه‌ها به فرماندهان عالی‌رتبه علاقه‌مند شوند و هم فرماندهان به طلبه‌ها. در نتیجه معمولا موقع برگشت به جبهه با ماشین‌هایی که آورده بودند تعداد زیادی از طلبه‌ها را هم به جبهه می‌بردند. علما هم بسیار به جبهه علاقه داشتند و احساس مسئولیت می‌کردند، این باعث می‌شد که رفت و آمد بین علما و رزمندگان برقرار بشود.

شهید ردانی پور معمولا هم دنبال این بود که از عملیات بگوید و راهکارهای اخلاقی بگیرد و از آقایان، استفاده‌های معنوی بکند. او می‌گفت آن خبرهایی که ما از آن‌جا داریم به آقایان می‌گویم تا دشمنان، مطالب را طور دیگری به محضر ایشان نرسانند، اطلاعات غلط ندهند و از داشته‌های آقایان هم استفاده معنوی می‌کنیم. این فکر ایشان، فواید زیادی هم داشت. کار خیلی قشنگی بود. خیلی از این فرماندهان جنگ را ما از آن موقع دیده بودیم و می‌شناختیم؛ به ویژه بچه‌هایی که در اصفهان بودند. برای همین هم بنده بعد از جنگ، آماری را درباره شهدای روحانی گرفتم و دیدم که نسبت شهدای روحانی به جمعیت ما زیاد است. طلبه‌ها درباره حضور در جبهه، شهادت و حمایت از ولایت فقیه و حضرت امام(ع) تلاش خوبی داشتند. البته توجه داشته باشید که این را برای فخرفروشی نمی‌گویم؛ چون ما خودمان را مدیون نظام می‌دانیم و هر کس هم هر کاری کرده باشد وظیفه‌اش بوده است؛ حتی ما طلبه‌ها هر چقدر هم دویده باشیم باز هم کاری نکرده‌ایم و در مقایسه با کاری که باید می‌کردیم، این‌ها قطره‌ای بیش نیست.
در والفجر 8 بود که عملیات خیلی پیچیده شده بود. شهید حسین کوهرنگی‌ها، مسئول طرح و عملیات تیپ قمر بنی‌هاشم بود. بنا نبود که در حین عملیات، نماز جماعت خوانده شود؛ چون بچه‌ها جمع می‌شدند و اگر یک مرتبه بمباران می‌کردند، همه شهید می‌شدند.
حسین با موتور آمد و گفت برویم یک‌جا که با شما کار دارم. من را عقب موتور نشاند و با سرعت به جایی برد که نمی‌دانستم کجا بود؛ ولی او همه جای منطقه را به خوبی می‌شناخت. 10 دقیقه به اذان بود. گفت: نماز ظهر و عصر را بخوانیم. گفتم: حسین مگر علی (علی زاهدی‌فر، فرمانده لشکر) نگفته است نماز جماعت نخوانیم. گفت: نگفته که دو نفری نخوانید. گفتم: حسین چه کار می‌کنی؟ گفت: من الان دیگر کارم تمام است. نماز را خواندیم و برگشتیم. باور کنید 10 دقیقه نشد که او به خط مقدم رفت، بمباران کردند و حسین، تکه پاره برگشت. دستش خیلی مجروح شده بود. در ماشین امداد گفتم: حسین چی شد؟ گفت حاج آقا لیاقت نداشتم دفعه بعد، دعا کنید. حسین رفت اصفهان مداوا شد و برگشت. هنوز در فاو بود که شهید شد. این‌ها این‌گونه بودند، می‌فهمیدند، راه را رفته بودند که امام می‌فرمود: یک شبه راه صد ساله را طی کردند.
منبع:
فاطمیون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۱:۲۸