( خاطراتی از همسر شهید عبد الحسین برونسی) یک روز صبح زینب از خواب بیدار شد و گفت : من آقای خامنه ای را در خواب دیدم . از اطرافیان سوال کردم گفتند : آقای خامنه ای مشهد هستند . رفتیم مسجد گوهرشاد پای سخنرانی ایشان ... روزهای بعد هر وقتی که می خواستیم برویم بیرون زینب مانع می شد و می گفت : تا وقتی اقا مشهد هستند جائی نروید ، این دفعه آقا حتما خانه ما می آیند . مآقا را خواب دیدم ، حتما به خانه ما می آیند مرتب انتظار آقا را می کشید هنوز هیچ خبری هم نبود . تا اینکه اقا سر زده وارد خانه ما شدند . بچه ها وقتی چشمشان به آقا افتاد خیلی خوشحال شدند .آقا یکساعت با بچه ها صحبت کردند
و از همه انهادلجوئی نمودند . خواب زینب را برای آقا تعریف کردم و گفتم : شما هر وقت به مشهد می آئید تا وقتی دوباره به تهران بر می گردید این بچه ها چشم انتظارند . آقا به زینب گفتند : بیا نزدیک من بنشین ، و بعد عکس گرفتند و قرآن ِ زینب را امضاء کردند و این جوری خواب زینب تعبیر شد . ( کتاب گلبوی ص 159 )
وصیت نامه شهید برونسی
من با چشم باز این راه را پیموندم و ثابت قدم مانده ام امیدوارم این قدمهای که در راه خدا برداشته ام خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد. فرزندانم خوب به قران گوش کنید و این کتب آسمانی را سر مشق زندگی تان قرار دهید باید به قران استمداد کنید و باید از قران مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عج)باشید همیشه آیات قران را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند ای مردم نادان ای مvدمی که شهادت برای شما جا نیفتاده است در اجتماع پیشرو.. بایددرباره شهیدان کلمه اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید (بل احیاء عند ربهم یرزقون) فرماندهی برای من لطف نیست گفتند این یک تکلیف شرعی است باید قبول بکنید و من بر اساس (اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر عنکم ) قبول کردم مسلما در این راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید |