معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید علی پرورش» ثبت شده است

بسم رب الزهرا سلام الله علیها

می خواهم بنویسم از دیداری 3 گوشه از قلب های 6 گوشه ی حسینی...

پنج شنبه بود 23 آذرماه 91 با برادرم به منزل سه شهید راهی شدم برای هماهنگی دیدار فردا.

اول به دیدار خانواده ی شهید سید محمود موسوی روانه ی جاده ی عاشقی شدیم.

قرار بر دیدار با محمد1 ، پسر بزرگ شهید پرورش شد و بعد هم دیدار در منزل شهید با همسر شهید پرورش.

بعد از آن به منزل شهید صیادی رهسپار شدیم برای صحبت با همسر شهید.

صحبت ها را کردیم و قرار ها گذاشته شد...

حالا شب شده و من راهیِ منزل شده ام.

با خود در ماشین صحبت می کنم، ذکر مصیبت رقیه س می خوانم ، و همش ذکر لب این گناه کار شده بود یا زهرا س

آن شب خواب بر چشمان من حرام شده بود ، دلیلش را باید از علیرضا پرورش2 پرسید

هم دوست داشتم شب زودتر تمام شود و هم می ترسیدم فردا در دیدار باشم.

بالاخره صبح شد.


ساعت : 7:30 صبح بیدار شدم

ساعت 8:15 عازم شدم

با عزیز خدا ،برادرم ،قرار داشتم که با هم برویم سر قرار پیش دیگر خادمین

همینجا بگویم عزم و عشق خیلی ها در این دیدار برای من که ادعای خادم الشهیدی دارم ، تاثیر گذار بود تا ادعای پوچ خود را تصحیح کنم.

از بندرعباس بگیرید تا کرمانشاه ، همدان ، سمنان و... برای یک دیدار 6 ساعته عازم تهران شدند.

از رزمنده ی دفاع مقدس که عین پدرم بوئیدمش تا عزیز که همسن برادر کوچکم بود همه را دوست داشتم وقتی در ویزور دوربین می دیدمشان لذت می بردم و خنده و اشک روایت می کرد...

با هم به اتفاق اتوبوس گروه به مزار شهدای گمنام سر می زنیم ، من در آغوش عموی خود می بویم عطری دلنشین را که با من از مهر و محبت حرف می زند ، از همان مهر و محبت زهرایی که توصیفش فقط برای زائران زهرای مادر س قابل تعریف است.

(همین جا بگویم کسی که قطره اشکی برای مادر س ریخته باشد زائر روی مادر س بوده و هست)

ابتدا به دیدار خانواده ی شهید پرورش رفتیم.

به قول برادر عزیزم ، خانه ای بدون تجمل گرایی اما پر از تجملات معنوی...

نشستم کنار دیگر عزیزان دلم ... نزدیک همان بوی زهرایی...

چهره های همرزمان علی آقا را زیر نظر داشتم ، آن عزیزان هم بخاطر دوربین در دستم نگاهم می کردند تا از ایشان عکسی نگیرم

از خاطرات خود با شهید گفتند تا نحوه ی شهادتش با آن جنگاوری دلیرانه ی شهید پرورش و غربتش هنگام شهادت

از همسر و محمد آقا هم سوال شد و جواب ها را دادند.

همسر شهید پرورش بغضش گرفته بود ، دیگر گریه هایش را حتما با پارچه ای پاک کرده بود ...

اگر بگویم در منزل شهید هیچ وقت احساس غریبی نکردم اصلا دروغ و کذب نگفته ام.

در حین صحبت ها .... دنبال نگاه علیرضا بودم که یک دقیقه به من نگاه کند، بالاخره نگاهم کرد.

با اشاره و حرکات لب به او فهماندم بیا ازت عکسی بگیرم.

علیرضا خندید و آمد جلو

جلوی من ایستاد و نگاهم کرد ...

دوربین را آماده کردم

صدای چیک چیک بلند شد

عکس را گرفتم و علیرضا با همان زبان شیرین 4 ساله اش گفت : ببینمش ...

وقتی عکس ها را دید ، بلند خندید و رفت به محمد، برادر بزرگش گفت... از من عکس گرفت.

دیگر به انتهای دیدار رسیدیم و روان شدن بغض بر گلوی تنگ.

بلند شدیم و همه جمع شدیم برای عکس گرفتن

یک عکس دسته جمعی ناب شهیدانه شد هدیه ی خدا به دوربین وقف شهیدان...

بلند شدم و رفتم از کمد وسایل شخصی شهید عکس گرفتن و دقیقا همان هایی که خواستم را گرفتم

بخدا قسم می دانم هر موقع بر شهدا عکس می گیرم اصلا دست و چشم من نیست که می بیند برای عکس برداری انگار خود شهید کمک می کند و خودش در کادر می ایستد با چهره ی نورانی اش کادر را روشن می کند


به محمد گفتم علی رضا را در آغوش بگیر و بنشینید رو مبل تا عکس برادرانه ای بگیرم برای یادگاری....

محمد ،علی رضا را در آغوش گرفت و این هم بعنوان عکس آخرم در این خانه ............


و می دانم علی آقا پرورش در همه ی صحنه ها کمکم کرده.


قلم زنی خاطرات دو دیدار  بعدی را ان شا الله به زودی می نگارم...


التماس دعا

حسین هدایتی ( خادم الزهرا س)

___________________________________

پانوشت:

1= محمد پرورش ، پسر بزرگ شهید پرورش، 14 سال سن دارد.

2= علی رضا پرورش ، پسر کوچک و فرزند کوچک خانواده ی شهید پرورش ، 4 سال سن دارد.


*شهید علی پرورش در مرداد ماه سال گذشته به شهادت رسید.*

از ویژگی بارز شهید نماز شب خواندن و خواندن زیارت عاشورا هر روز صبح در یگان بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۷