معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

حجت الله رحیمی خادم الشهداء و ذاکر اهل بیت(ع)، به شهدا پیوست.شهید حجت الله رحیمی متولد 1368/12/24در شهر باغملک دیده به جهان گشود و در سن 9 سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد وی از سال 1380در سطح مساجد وهیئت های شهرستان مداحی می کرد ودر سال 1385 هیئت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود همزمان با راه اندازی این هیئت استقبال کننده از کاروان های راهیان نور چند سالی است که در منطقه جنوب فعالیت داشته است وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده ودر سال 1390به عنوان فرمانده پایگاه بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک منصوب گردید.شهید حجت الله رحیمی در حالیکه تنها 7 روز تا تولد 22 سالگی اش باقی مانده بود درساعت 10صبح مورخه 390/12/18درشهرستان خرمشهر منطقه شلمچه براثر  تصادف دعوت حق را لبیک گفت وبه فوز عظیم شهادت نائل آمد.شب قبل به رفیقاش گفته بود فردا میرم کربلا! وی درطول مدت زندگی از همان کودکی عاشق اسلام،اهل بیت،وشهدای دفاع مقدس بود شهید حجت الله رحیمی را می توان به حق از جوانان نسل سوم انقلاب که شیفته امام و مقام معظم رهبری بوده اند نامید.وی عاشق مقام معظم رهبری بود ودر عمل این را به اثبات رساند وی در فتنه سال1388با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. شهید حجت الله رحیمی بارها آرزوی شهادت را طلب می نمود و بر این اساس در سال 1387 اتاق خود را تبدیل به حجره شهدا نمود، دست نوشته ها و مطالب نوشتاری وی حاکی از آن است که وی بارها آرزوی شهادت را طلب نموده بود وی بر همین اساس وصیت نامه عاشقانه و سراسر معنوی خود که حاکی از روح بلندش بود را به رشته تحریر در آورد.همچنین وی در بین دوستان و نزدیکانش به شهید ابراهیم همت، نسل جدید معروف بودند.

بسم رب الشهداء والصدیقین

هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید

(فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا )

(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد.)

بارالها !...

خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را

خدایا ! بی خوابی های فراوارن را

خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم

ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.

خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی

تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم

و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری .

خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این

به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم

و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که

انسان را سعادتمند میکند .

خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها

و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام

ولی هنوز خود را نشناخته ام .

با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ،

بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم.

یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و 

این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن

نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ،

عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه

رفیع شهادت را نثارم کنی.

آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ،

شاید به ارزوی خویش دست یابم.

خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.

خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این

بنده ی آموخته را

معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ،

اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ...

معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم

و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .

الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ،

تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .

خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد ،

من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.

خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم

و با روی سفید به دیدارشان بیایم.

خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که

تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم .

خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح میدهم .

خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .

بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم ،

ولی امیدم به عفو و بخشش توست .

خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز ،

زیرا به عشق شهادت به درب خانه ات می آیم.

پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود

و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ، و خون بهای شهادتش را

نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم

را که شهادت است به من پرداخت کن

محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و

 نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله 

کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و

خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.

بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله

برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی

بقیه الله گردیده حمایت فرما!

ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ،

بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است

هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ،

بس است هرچه جنبیده اند.

خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛

دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .

خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت :

لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام .

یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند ،

و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ،

ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز

به آن درجه تکامل نرسیده بود .. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم

در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (ع) بود...

پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد .

جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر

که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تورا ندارم.

بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده

و عصیان اوامر تو را کرده ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم

به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که

نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.

بارالها ! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم

کیستم و از کجایم و به کجا می روم.

خدایا ، در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک

شوق میریزند و این گونه شتابان اند.

خدایا ! هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.

خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.

صبرمان ده که بسیار عجولیم.

بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است.

کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.

بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.

و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.

دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.

قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.

و قدرتی که در خدمت تو باشد.

پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ،

خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.

راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین

صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو

 خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۴۰
علی بلورچی هستم با 101 گناه... اول فقط یک اسم بود. «علی بلورچی»؛ اسمی مثل بقیه اسم ها. قرار شد برویم سراغ مادر و برخی رفقایش و پرونده ای درباره اش کار کنیم. تا اینجای ماجرا، این هم مثل بقیه کارها بود. باید می فهمیدیم اهل کجا و چند سالش بوده، کجا و چقدر درس خوانده، چطور عازم جبهه شده، اخلاق و رفتارش چطور بوده، کی و کجا شهید شده و از این جور اطلاعات.یک روز که مثل همه روزها بود پیک بسته ای آورد که ظاهراً مثل همه بسته های دیگر بود. یک آلبوم از عکس های علی، یکسری نامه و یک دفترچه... و آه از این دفترچه!روی جلدش نوشته بودند؛ دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی.علی صفحه اولش نوشته بود:بسم الله الرحمن الرحیماعوذ باالله من الشیطان الرجیمقال الله العظیم فی کتابه الکریماقراء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً.«من استوی یوماه فهو مغبون»و از اینجا بود که ورق برگشت و ماجرا عوض شد. حالا دیگر علی بلورچی فقط یک اسم نبود، یک راز بود، رازی بزرگ. از روز پنج شنبه 22 آذر ماه سال 1363، شروع کرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش! گناهان که چه عرض کنم... بعضی هایش ... بگذریم، خودتان باید بخوانید تا بفهمید. نمی دانم وقتی این 101 گناه یا لغزش را می خوانید چه حسی به تان دست می دهد و عکس العملتان چیست اما راستش را بخواهید، من خندیدم! حسابی هم خندیدم! به خودم خندیدم چون دیدم کاری از گریه ساخته نیست.شناسنامه اش می گفت اسمش مهران است اما وقتی رفت جبهه گفت صدایم کنید علی.نامه هایش را اینطور امضاء می کرد؛ الاحقر علی بلورچی. در برخی نامه ها هم نوشته علیرضا.خطش آن قدر زیبا هست که بتوان یکی از نامه هایش را قاب کرد.وصیتنامه اش دو خط هم نمی شود! نوشته؛ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهمتنها یک چیز برایتان بنویسم که خیلی زحمت کشیدم و ناله کردم و شب زنده داری(به اصطلاح شما) کردم اگر شهید شدم باید بگویم: «فزت و رب الکعبه»¤شاید بپرسی چرا علی بلورچی؟ زندگی پرفراز و نشیب شخصی و خانوادگی، رتبه پنج کنکور، دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شاگرد خاص آیت الله حق شناس و گمنام بودن عمدی وی برای انتخابش کافی بود.به گمانم بهتر است برویم سر اصل مطلب. آنچه در ادامه می خوانی 101 مورد از محاسبات نفس علی است. جوانی که وقتی شهید شد 21 سال بیشتر نداشت. اگر قرار باشد ما هم دفترچه ای برای محاسبه خودمان... بگذریم!این شما و این رازی به نام علی بلورچی و لیستی از گناهان، قصور و لغزشهایش!1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.2. خواب بر من غلبه کرد.3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.5. مشارطه نکردم.6. زود عصبانی می شوم.7. شهوت شکم داشتم.8. ریا کردم.9. حب دنیا داشتم.10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم.12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.13. دروغ گفتم.14. برای غیر خدا کار کردم.15. یاد دنیا بودم.16. تقوا نداشتم.17. وقت را زیاد تلف کردم.18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود.19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.21. شاید غیبت کردم.22. نفس در آرامش بود.23. خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.24. غیبت شنیدم.25. کنترل زبان کم بود.26. تندخویی کردم.27. کم فکر کردم.28. به آنچه علم داشتم عمل نکردم.29. درسم را خوب نخواندم.30. خیلی صحبت بیخود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم.31. یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم.32. خود را بزرگ جلوه دادم.33. دخالت در امور معصیت آلود کردم.34. مراقبت از چشم خیلی کم بود.35. بی وضو خوابیدم.36. میل زیادی به ریا داشتم و امور را آن گونه جلوه می دادم که حقیقت نداشت تا سببی برای خوشحالی نفس شود.37. حب مقام داشتم و آنرا نیز ارضاء کردم.38. معاشرت با افراد غیر لازم کردم.39. خود بزرگ بینی و عجب داشتم.40. از فرصتهایم خیلی کم بهره بردم و استفاده خوبی نکردم.41. به طور جدی یاد مرگ نبودم.42. زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.43. با نفس درگیر نبودم.44. کبر داشتم و به خود مغرور شدم.45. ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی توجه بود.46. دقت در اعمال و فکر قبل از آنها کم بود و یا اصلاً نبود.47. زخم زبان زدم.48. قرآن کم خواندم.49. در مهلکه سقوط قرار گرفته ام.50. خواطر نفسانی کنترل نشد.51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.52. در جهت خود سازی گام برنداشتم.53. در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت و موجب شد معصیت کنم.54. یقین و اخلاص نبود.55. توجیه می کردم معاصی ام را.56. تواضع و زهد نبود.57. کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم.58. خوف نداشتم.59. گستاخی داشتم و حیا نداشتم.60. ایذاء مومن نمودم.61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم.62. دعای عهد را نخواندم.63. عبرت از احوالات دنیا نگرفتم.64. حب دنیا خیلی دارم و حقیقتاً نفس در کنترل شیطان است و نه در کنترل خودم.65. واجبات را متوجه نبودم.66. دقت در نیات وجود نداشت.67. نفس خیلی طغیان کرد.68. قلب متوجه خداوند تبارک و تعالی نبود.69. آمادگی برای مرگ وجود نداشت.70. احساس مسئولیت کم بود.71. نظم کم بود.72. تفکر و تعمق وجود نداشت.73. چشم آزاد بود و بیهوده به اطراف نگاه می کرد و گاهی به محارم الهی برمی خورد که متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر سوء گذاشته است.74. ذکری که موجب صعود شود وجود نداشت.75. آنچه نباید می گفتم، گفتم.76. شهوت خواب پیدا کردم.77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.78. در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم.79. در مقابل روی کردن دنیا سوی خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.80. تعارف و تمجیدها وسوسه می نمودند.81. پناه بردن به حضرت حق تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود.82. عشق به خداوند را تقویت ننمودم.83. حالت انابه وجود نداشت.84. دعا را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم.85. چند شبی است که سوره واقعه را بی رغبت می خوانم.86. با آنکه می دانستم دارم اشتباه می کنم اما اشتباه کردم.87. چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت.88. علاقه به مدح دیگران وجود داشت.89. حفظ سرّ نشد.90. سوز و ناله کم بود.91. بصیرت نبود.92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.93. هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد.94. شهوت خودش را خیلی فعال نشان می دهد، باید مراقب بود.95. اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز کم شد.96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غیر آن خیلی کم بود، لذا در دام شیطان افتادم و علی الخصوص در دامهایش حب دنیا بود که شدیداً متاثر شدم. آن گونه که در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بین اینها تماماً ذهنم مشغول به دنیا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانیم که ای مولای ما خودت به فریاد ما برس و شیطان و حب دینا را از ما بگیر.97. حجابهای قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد.98. زهد و فقر و اخلاص کم بود.99. انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود.100. احساس نمودم که تا چه حد زیادی بین من و رب حق حجاب وجود دارد.101. خود را همه کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد. |+| نوشته شده توسط کردعاشق شهادت.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۳۴

زندگی نامه و وصیت نامه شهید حاج محمد ابراهیم همت:

 

شهید آوینی : من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.



زندگی نامه :

 

دردوازدهم فروردین سال 1334، در خطة ذوق پرور اصفهان، در شهر قمشه، فرزندی مبارک از مادرزاده شد که مایه افتخار و سربلندی دیار خود شد.

ابراهیم، قبل از این‌که چشم به جهان هستی بگشاید، آنگاه که جنینی ناتوان در رحم مادر بود، به همراه پدر و مادر و خانواده‌اش راهی سرزمین خون و شهادت -کربلای معلی- شد. او در کربلای حسینی، با تنفس مادر، بوی خون و شهادت را استشمام کرد و تربت مطهر حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) جان و روانش را عاشورایی کرد. آزادگی، حریت، شهامت، شجاعت، تسلیم، رضا، ادب و معصومیت تحفه‌هایی بود که در آن سرزمین الهی در وجود او شکوفه کرد.

محمدابراهیم در سایه محبتهای پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را سپری کرد. این دوران نیز همانند زندگی بسیاری از کودکان هم سن و سال او طبیعی گذشت.

مادرش می‌گوید که ابراهیم در پنج سالگی به نماز ایستاد و به مسجد رفت و پدرش به یاد می‌آورد وقتی به سن ده سالگی رسید، سوره مبارکه یس و تعدادی از سوره‌های قرآن را فراگرفته بود.

با رسیدن به سن هفت سالگی وارد مدرسه شد. در دوران تحصیل از هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود، به طوری که توجه همه را به خود جلب می‌کرد.

ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست می‌آورد و از این راه به خانواده زحمت‌کش خود نیز کمک می‌کرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان می‌بخشید.

پس از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان می‌داد. گرچه وضع مالی پدرش در آن حد نبود که بتواند برای فرزند علاقه‌مندش بعضی لوازم پزشکی را تهیه کند، با این حال از آنچه برایش مقدور بود، دریغ نمی‌ورزید. خود ابراهیم نیز با مبلغ اندکی که از کار در مزرعه یا جای دیگر به دست می‌آورد، توانسته بود بخشی از امکانات مورد نیازش را فراهم کند.

در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. خانواده‌اش آرزو داشتند نامش را در لیست پذیرفته‌شدگان دانشگاه ببینند ولی چنین نبود. وقت اعلام نتایج، اسم ابراهیم در صدر اسامی ذخیره‌ها قرار داشت. پس از پایان مهلت ثبت نام و انصراف برخی از دانشجویان، انتظار می‌رفت که این‌بار ابراهیم به دانشگاه راه یابد ولی در کمال تعجب دیده شد که اسامی تنی چند از ذخیره‌ها که رتبه آنها پایین‌تر از وی بود، اعلام گردید ولی از نام او نشانی نیست.

 

پس از آن، ابراهیم تلاش بسیاری کرد؛ اعتراض کتبی نوشت و جر و بحث زیادی کرد ولی به دلیل نفوذ صاحب منصبان آن زمان در آموزش عالی راه به جایی نبرد و حق او ضایع شد.

عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از قبولی در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل عازم این شهر شد.

دو سال بعد، با اتمام تحصیل، به خدمت سربازی رفت؛ اگر چه راضی نبود زیر پرچم رژیمی که مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهای خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترین دوران جوانی او همان دوران سربازی بود. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتابهایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به حساب می‌آمد، دست یابد. مطالعه آن کتابها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم می‌شد، تاثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشه‌اش کمک شایانی کرد.

در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمی را برگزید. او در روستاهای محروم و طاغوت‌زده مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم، در روزگار معلمی، با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی با علمای اسلامی مبارز، با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی(ره) آشنایی بیشتری پیدا کرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق در وجود خود ایجاد کرد.

هر روز آتش عشق به امام(ره) در کانون جانش شعله‌ور می‌شد. او سعی وافری داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محیط درس گسترش دهد و جان دانش‌آموزان را که ضمیرشان به صافی آب و آیینه بود، از عشق «روح‌الله» لبریز سازد.

او در خصوص امام(ره) و احکام مترقی اسلام همواره به بحث می‌نشست و دانش‌آموزان را به مطالعة کتابهای سودمند و روشنگر ترغیب می‌نمود. همین امر سبب شد که در چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شد لکن روح سرکش و بی‌باک او به همة آن اخطارها بی‌توجه و بی‌اعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشویش پی می‌گرفت و از تربیت شاگردان لحظه‌ای غفلت نورزید.

         

با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهیم نیز فعالیتهای سیاسی خود را علنی کرد. حضور او در پیشاپیش صفوف تظاهرکنندگان و سفر به شهرهای اطراف برای دریافت و نشر اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب و ضبط و تکثیر نوارهای سخنرانی ایشان و سایر پیشگامان انقلاب، خاطراتی نیست که به سادگی از اذهان مردم شهر و اعضاء خانواده و دوستانش محو شود.

وقتی انقلاب به ثمر رسید و اماکن اطلاعاتی ساواک شهرضا به دست مردم انقلابی فتح شد، پروندة سنگینی از ابراهیم به دست آمد. در این پرونده بیش از بیست گزارش و خبر مکتوب در تایید نقش فعال وی در صحنة تظاهرات و شورش علیه رژیم شاه به چشم می‌خورد که در صورت عدم پیروزی انقلاب، مجازات سنگینی برای او تدارک دیده می‌شد. تیمسار «ناجی»، فرمانده نظامی وقت اصفهان، دستور داده بود که هر جا او را دیدند با گلوله مورد هدف قرار بدهند.

ابراهیم پس از ابراز لیاقت در طول مبارزات و فعالیتها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامی، در تشکیل سپاه پاسداران قمشه نیز نقش چشمگیری داشت. او عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران و مسؤولیت واحد روابط عمومی را به عهده گرفت و فعالیتهای خود را بعدی تازه بخشید.

به دنبال غائله کردستان، به شهرستان پاوه عزیمت کرد و مسؤولیت روابط عمومی سپاه آن‌جا را به عهده گرفت. پس از یک سال خدمت در کردستان، به همراه حاج احمد متوسلیان، به مکه مشرف شد.

با شهادت «ناصر کاظمی» به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحمیلی در این سمت باقی ماند.

                          

با شروع عملیات رمضان، در تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسول‌الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.

در عملیات مسلم‌بن‌عقیل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر 27 حضرت رسول(ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا هرگز از خاطره‌ها محو نمی‌شود.

اوج حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات خیبر بود. در این مقطع، حاج همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیوی‌اش، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود حرام کرد و با ایثار خون خود برگی خونین در تاریخ دفاع مقدس رقم زد. 

سرانجام، فاتح خیبر -سردار بزرگ اسلام حاج محمدابراهیم همت- در تاریخ 17 اسفندماه سال 1362 در جزیره مجنون به دیدار معبود خویش شتافت و به جمع دوستان شهیدش ملحق شد. روحش شاد و یاد جاودانه‌اش گرامی باد.

   مزار شهید همت (عکس)

اولین وصیت نامه شهید همت:

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .
و السلام؛
محمد ابراهیم همت

دومین وصیت نامه شهید همت:
به نام خدا
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان اسوه و اسطوره بشریت.
مادر گرامی و همسر مهربانم پدر و برادران عزیزم!
درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید.چقدر شماها صبورید.خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم غنچه هایی که(کبوترانی که)همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند.الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن بقا (بقا و حیات ابدی)و نزدیکی با خدای چرا که «ان الله اشتری من المومنین».
من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم(هوای نفس شیطان درون و خالص نشدن)
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
عزیزانم!این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.
از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم ابتدا در گیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه شهرضا (قمشه)و سمیرم سپس شرکت در خوزستان و جریان کروهک ها در خرمشهر پس از آن سفر به سیستان و بلوچستان (چابهار و کنارک)و بعدا حرکت به طرف کردستان دقیقا دو سال در کردستان هستم .مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.
خداوند تا کنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است.اکنون من می روم با دنیایی انتظار انتظار وصال و رسیدن به معشوق.ای عزیزان من توجه کنید:
1- اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.
همسرم انسان فوق العاده ایست او صبور است و به زینب عشق می ورزد او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است .اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید.چون همسرم از این اسم خوشش می آید.
2- امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است .فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشدزیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.
3- هر چه پول دارم اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی)بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.
4- ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلما نصر خدا شامل حال مومنین است.
5- از مادر و همه فامیل و همسرم اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم.مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.
حقیر حاج همت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۰۷

مه یک زن به همسر مفقودالاثرش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۴۰

: بعد 20 سال اومدی که چی ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۳۲
یادی از خادم شهداء کسی که از شهداء حاجتشو اسفندماه 1390گرفت وپرکشید
 شهید حجت الله رحیمی

شهید حجت الله رحیمی متولد 1368/12/24در شهر باغملک دیده به جهان گشود و در سن 9 سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد وی از سال 1380در سطح مساجد وهیئت های شهرستان مداحی می کرد ودر سال 1385 هیئت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود همزمان با راه اندازی این هیئت استقبال کننده از کاروان های راهیان نور چند سالی است که در منطقه جنوب فعالیت داشته است وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده ودر سال 1390به عنوان فرمانده پایگاه بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک منصوب گردید.

شهید حجت الله رحیمی در حالیکه تنها 7 روز تا تولد 22 سالگی اش باقی مانده بود درساعت 10صبح مورخه 390/12/18درشهرستان خرمشهر  پادگان دژ دعوت حق را لبیک گفت وبه فوز عظیم شهادت نائل آمد.

وی درطول مدت زندگی از همان کودکی عاشق اسلام،اهل بیت،وشهدای دفاع مقدس بود شهید حجت الله رحیمی را می توان به حق از جوانان نسل سوم انقلاب که شیفته امام و مقام معظم رهبری بوده اند نامید.وی عاشق مقام معظم رهبری بود ودر عمل این را به اثبات رساند وی در فتنه سال1388با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. شهید حجت الله رحیمی بارها آرزوی شهادت را طلب می نمود و بر این اساس در سال 1387 اتاق خود را تبدیل به حجره شهدا نمود، دست نوشته ها و مطالب نوشتاری وی حاکی از آن است که وی بارها آرزوی شهادت را طلب نموده بود وی بر همین اساس وصیت نامه عاشقانه و سراسر معنوی خود که حاکی از روح بلندش بود را به رشته تحریر در آورد.

همچنین وی در بین دوستان و نزدیکانش به شهید ابراهیم همت، نسل جدید معروف بودند.


حجت جان جان مادر دست مارو هم بگیر......


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۲۶

بسم الله الرحمن الرحیم

غروب جمعه ، هشتم اسفند1365، مسجد چهارده معصوم شهرک دارخوین، بدن پاره پاره حاج حسین در کنار محراب و یاران راه در آخرین بیعت ....

.

.

محمدرضا تورجی زاده *، فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها با حال و هوای خوش عرفانی همیشگی که دارد، اکنون بیش از هر زمان می سوزد:

«عجب شب غمباری است.فکرش را هم نمی کردیم یک شب جمع بشویم و جنازه حسینمان ،پدری که سالها برای لشکر و رزمندگان پدری کرد را ببینیم. حسین ما را تنها گذاشت و نزد یاران شهیدش رفت.

بعد از عملیات کربلای ۵حاج حسین آمده بود گریه می کرد و می گفت:"خدایا همه رفته اند ،دیگر کسی نمانده "  تنها شده بود ، خسته شده بود.

 خداایافرمانده ما از بین ما رفت.تنهایمان گذاشت.خدایا دیگر صدای او را از پشت بی سیم نمی شنویم. خدایا دیگر تلاوت قرآن او را نمی بینیم. خدایا عجب نعمتی را از ما گرفتی...

لیاقت نداشتیم او در بین ما باشد. او آنقدر رشد کرده بود که ما دیگر لیاقت نداشتیم در بینمان باشد.

 

روز پنجشنبه بود .پشت بی سیم منو خواسته بودند، به من گفتند مقداری بخوان حسین آقا می خواهد گوش بدهد، خیلی گرفته و ناراحت بود.

یک بیت شعر از مصائب فاطمه زهرا سلام الله علیها خواندم ، وسط خواندن گفتند: طیب الله، بس است دیگر... او طاقت نداشته بیش از این در رثای فاطمه سلام الله علیها بشنود.
 
امشب همان شعر را بخوانم شما رهروان راه او گریه کنید:


در بین آن دیــــــوار و در    زهرا صدا می زد پــــدر
زهــرای من زهرای من     زهــرای من زهرای من
 
 
هنگامی که جنازه او را روی دست می گیرید و با او وداع می کنید و از شهرک بیرون می برید، به او قول بدهیم همانطور که علاقه داشت یک نیروی همیشه رزمنده واقعی باشیم، سرباز امام زمان علیه السلام باشیم و تا آخرین قطره خونمان ، راهش را ادامه دهیم.»
 
 
کتاب هزار قله عشق-سید علی بنی لوحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۱۲
شهید و شهادت » در کلام شهیدان

  
خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن  که برای تو برود.
شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336
حاشیه
 
بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه می‌پرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.
شهید دکتر مصطفی چمران متولد سال 1311محل تولد تهران محل شهادت دهلاویه سال‌1360
حاشیه
 
خدایا اگر می‌دانی که عاشقت شده‌ام، مرا به سوی خود فراخوان والا مرا رشد بده و توفیق تکامل الی‌الله نصیبم کن تا لایق شهادت گردم.
شهید مجتبی رسول زاده، محل تولد تهران، مکان شهادت خرمشهر به سال 1361
حاشیه
 
من هیچ‌شاخه سبزی ندارم تا با خود به سرای دیگر ببرم، اما امید دارم که این شاخه‌های خشک شده در این لحظات پرثمر و پرنعمت جان بگیرند و سبز شوند.
شهید مجید پورکرمان محل تولد تهران، محل شهادت خرمشهر به سال 1361
حاشیه
 
خدایا کمکم کن تا پایم نلرزد و هدایت کن گلوله‌های آتشین مرا تا بر سینه دشمنانت فرود آیند و هنگامی که صلاح تو در آن بود که جان ناقابل این حقیر تقدیم گردد، مهدی (عج) را بر بالینم فرست که سخت محتاج اهل بیت هستم. خداوندا درد تیر و ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد، اما اندوه خمینی را هرگز.
شهید حسن رئوفی فریمانی، متولد سال 1344 در تهران، محل شهادت پنجوین به سال 1362
 حاشیه
 
ای خدا، این دلم، جانم، روحم فقط تو را می‌خواهد. دیگر طاقت ماندن در میان دنیا و دنیائیان را ندارد و می‌خواهد از وادی پر از گناه و وادی ساده کوچ کند و در وادی عشق و صفای روحانی فرود آید. ای انسان‌ها روح را الهی کنید، از مسیر دنیا طلبی خارج و در مسیر رضای خدا وارد شوید و رضای خدا بطلبید.
شهید حسین یحیایی محل تولد تهران به سال 1344، محل شهادت شلمچه به سال 1365
 حاشیه
 
خداوندا، مرغ ناچیز و محبوس در قفس، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بال‌های ظریفش آماده حرکت به سوی توست. ما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جهان پهناور هستی بال و پر بگشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری، جز قفس بزرگتری برای این پرنده شیدا نیست. او می‌خواهد آغوش بارگاه بی‌نهایت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی
شهید سعید هدی محل تولد مراغه، محل شهادت شلمچه به سال 1365
 حاشیه
 
خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد.
شهید علی حسینی آقایی محل تولد تهران به سال 1341، به محل شهادت سومار 1361
 حاشیه
 
خدایا، ریشه‌های این علاقه به دنیا را در خاک وجود من بخشکان و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب من بسوزان. خدایا، عشق به این لجنزار متعفن که جامه مخالفت با تو را بر من پوشانده است. تو این جامه را از تن من بیرون آور.
شهید حاج عبدالستار قندانی‌پور متولد سال 1340
 حاشیه
 
الهی، یا قدوس، با ارحم الراحمین، من ذلیلیم، من کوچکم، به عظمت خودت تواناییم ده. با نور خودت آشنایم کن، قطعه قطعه بدن پر دردم، عاشق اسلام و عاشق شهادت است. خدایا، نگذار چشم بسته از این دنیا بروم.
شهید ابوالفضل راز فانی محل تولد تهران، محل شهادت در بند عراق به سال 1362
 حاشیه
 
ای مهربان، من نیز عاشق تو هستم. ای بخشنده مهربان کرمی در حق من کن و مرا ببخش و مرا در صف عاشقانت قرار ده. خدایا، وجود مرا برای لقای خودت و رساندن عاشق به معشوق آماده ساز.
شهید احمد دادستان متولد 1347 در تهران، شهادت به سال 1362
 حاشیه
 
به نام او که از اویم، به نام او که زنده به اویم، زندگیمان به خاطر اوست، بودنم از اوست، رفتنم به اوست، یارم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست احساسش می‌کنم با قلبم، با ذره ذره وجودم و با تمام سلول‌هایم. ای همه چیزم، به یادت هستم. به یادم باش که بی‌تو هیچ و پوچ خواهم بود.
شهید سید داود مشکار گونه فراهانی متولد سال 1337 در تهران، محل شهادت اهواز به سال 1360
حاشیه
 
خدایا دوست دارم که اگر شهید شدم، بی سر باشم که در مقابل امام حسین (ع) روسفید باشم... . خدایا، بر من رحم کن. خدایا همیشه  خواسته‌ام که شهید شوم. این آرزو را برایم برآورده کن.
شهید بهزاد حداد ماهی محل تولد تهران به سال 1348، محل شهادت شلمچه به سال 1365
حاشیه
 
ای معبود من، ای آن که دل‌های پاک در لقای تو می‌تپد. خدایا، من با تو در شهادت دوستانم و به هنگام بلند شدن ناله‌های کودکان مادر از دست داده در بمباران‌های دشمن، با تو پیمان بستم و عهد نمودم که تا پایان راه بروم و حال بر پیمان خود وفا کردم. الهی، من به وفاداری و خلوص عمل نمودم، تو نیز مرا بپذیر.
شهید بهنام یوسفی اردبیلی تولد به سال 1343
 حاشیه
 
پروردگارا، جز شراب وصال تو چیز دیگری عطش مرا نمی‌کاهد و جز به دیدار تو چیزی دیگر عشق مرا خاموش نمی‌کند و جز دیدن رحمت تو در این کار اشتیاق مرا سیر نمی‌سازد.
شهید محمد حسین کاظمی محل تولد اصفهان به سال 1343، محل شهادت شلمچه به سال 1365
 حاشیه
 
الهی دل من از بهر تو در کار است و گرنه مرا با دل چه کار است. آخر چراغ مرده چه مقدار است. الهی اگر طاعت بر ندارم، جز تو کسی را ندارم. الهی، دل تمنای تو دارد...... .
شهید عباس میرزایی تولد به سال 1344
 حاشیه
 
خدایا، بارالها، معبودا، مولای مهربان، رحیم، کریم، رحمان، غفور و بخشنده من. ای ستار العیوب تو گواه و شاهد باش که من گناهکار و ناتوان دوست دارم دشمن چشمانم را در اوج درد از حدقه در آورد و دستانم را قطع کند و پاهایم را از بدن جدا نماید و قلبم را آماج رگبارهایش نماید و سرم را از تن جدا نماید تا دشمنان ببینند که اگر چه چشم‌ها و دست‌ها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفته‌اند اما یک چیز را نتوانسته‌اند از من بگیرند و آن ایمان من است و عشق به الله، معشوقم و عشق به شهادت و امام و اسلام.
شهید مرتضی شاه محمدی محل تولد تهران، محل شهادت شلمچه به سال 1365
حاشیه
 
خدایا، گروهی می‌خواهند تو را با استدلال دیگران بشناسند. عده‌ای ترا در کتاب‌ها و مطالب خشک علمی می‌خوانند. جهتی از آیات تو را می‌خوانند. اما مولا جان توفیق ده، تا ما تو را از خوشبختیت بجوییم و در یابیم. بفرموده امام حسین (ع) از نوای خدا وصل تو را می‌جوییم و به وجودت بر خودت استدلال می‌کنم. پس مرا در پرتو انوار خودت به کوی وصالت برسان.
شهید محمد رضا مصلی نژاد محل تولد استان فارس، سال شهادت 1365
حاشیه
 
خداوندا، اکنون که در مقابل تو خود را تنها می‌یابم و نمی‌توانم از احاطه حکومت تو فرار کنم و در مقابل تو خود را ذلیل و خوار و کوچک می‌بینم. یا غیاث المستغیثین مرا دریاب که اگر رهایم کنی، در جوار شیطان خواهم بود. خداوندا بس است دیگر، دنیا برایم قفس شده است و روحم را آزار و شکنجه می‌دهد.
شهید رسول فره‌حسنلو محل شهادت شلمچه به سال 1367
 حاشیه
 
بار خدایا، طاعت خود را با ما الهام فرما و از نافرمانی خویش دورم کن و رسیدن به آنچه را که باعث خوشنودی توست، بر ما آسان‌نما و ما را در میان بهشتیان خود قرار ده و از دل‌های ما پرده بد گمانی و حجاب را بردار و از ضمیر ما نقش باطل را بزدا.
شهید علی اکرامی
حاشیه
 
خدایا، ناب و خالصم گردان. به آشیانه دلم جز پرنده عشق خودت راه نده. یاریم کن تا با نفس سرکشم درافتم. یاریم کن که بنده تو باشم و سر به خاک پاک تو نهم و برای تو زندگی کنم و برای تو بمیرم.
شهید رضا خان محمد سال شهادت 1362
 حاشیه
 
خدایا، چه خوش است هجرت گزیدن و جهاد کردن! خدایا، چه خوش است جهاد کردن و به شهادت رسیدن! خدایا، چه خوش است از علایق بریدن و به ذات کبرایی پیوستن! خدایا، آنقدر در این راه پا نمی‌نهم تا از پای بیفتم، آنقدر بر خاکت سجده می‌کنم تا تو را پیدا کنم. آنقدر دعا می‌کنم تا قلبم را خانه‌ات گردانی و آنقدر در می‌زنم تا تا به رویم در واکنی و مشتری جانم شوی.
شهید عباس محمدی محل تولد استان خراسان، محل شهادت شلمچه به سال 1365
 حاشیه
 
خدایا چه زیباست مرگ در راه تو و شمع گونه سوختنی. خدایا، می‌دانم تو کیستی، نه آنقدر که علی‌(ع) دانست. خدایا، تو را با دیده دل دیده‌ام، نه آنقدر که محمد (ص) دید. خدایا، به کتابت و هر آنچه از آن توست یقین دارم، نه آنقدر که رهبر عزیزم، خمینی کبیر، دارد. خدایا، لحظاتی در زندگیم در التهاب تو سوختم.
شهید سید علی سید حسینی محل تولد تهران، سال شهادت 1365
حاشیه
 
خدایا، خسته و دلشکسته‌ام. مظلوم از ظلم، پژمرده از جهل اجتماع، ناتون در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابر مبهم و مجهول، تنها، بیکس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دل غمزده و دردمندم، آرزوی آزادی می‌کند و روح پژمرده‌ام خواهش پرواز دارد.
شهید دکتر چمران محل تولد تهران، سال شهادت 1360
 حاشیه
 
الهی، به سوی تو روی آورده‌ام و گل سرخ به شوق تو امید کرم تو در دل  پرورده‌ام. الهی، عاشقان به سوی تو آمده‌اند و من همچنان همنشین با قفسم. چشمه عشق را به من بنمایان، تا این دل سوخته را در آن شستشو دهم.
شهید غفور مومن‌زاده محل تولد اردبیل، محل شهادت شلمچه به سال 1366.
 حاشیه
 
پروردگارا، در این ایثار خون‌ها، در این میثاق خون با خون، مرا در وصلت عشقم پیوندی آسمانی ده، مرا با گرمی خونم درون خاک آشنایی ده که من مشتاق این وصلم، که من مجنون این عشقم.
شهید محمدحسن ولیخانی از استان تهران، محل شهادت غرب به سال 1365
 حاشیه
 
ای معبود، چه زیباست جلوه‌گاه جمالت و چه با شکوه است نمایشگاه جلالت! در حیرتم که این منم که افتخار راز و نیاز در این جبهه جنوب با تو نصیبم شده. آیا این منم که توفیق فروغ تابناک ملکوتی تو را دریافته‌ام! این لحظه‌ها که با تو نیایش می‌کنم، نه گذشته دارد و نه حال، نه آینده. بلکه پیامی از ابدیت که مرا از تمام کارهای دنیا و زیورهای دنیا بیزار کرده که مرا برای خواندن به بارگاهت آماده می‌سازد. آری ای رب اعلای من، این منم و نه آن منی که روزگاری طولانی سعی فراوان نمودم، امروز به غیر تو دیگر نمی‌بینم و نمی‌فهم.
شهید بیت‌الله حسن‌زاده تولد به سال 1341
 حاشیه
 
خدایا، مهاجران رفتند و ما انصار شدیم. خدایا، به ابرها بگو بگریند، به کوه‌ها بگو بشکافند، به دریا بگو بخروشد، به خورشید بگو نتابد و به همه بگو اشک بریزند. خدایا به پرنده‌ها بگو پرهایشان را به خون شهدا رنگین کنند. به کبوتران بگو پیام خون را به خط شکنان برسانند. خدایا باز هم به فرشتگان بگو افمن اعلم ما لا تعلمون و فلسفه آفرینش در کربلاهای خوزستان، مهران و سایر نقاط ایران را نشانشان بده. خدایا به محمد (ص) بگو که پیروانش باز هم حماسه آفریدند. به علی (ع) بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین (ع)  بگو که خونش همچنان در رگ‌های ما می‌جوشد.
شهید حاج مسعود امیری تولد به سال 1339 در کرمانشاه، شهادت به سال 1367 در عملیات مرصاد
 حاشیه
 
به تمامی مقدسات که هیچ چیز به اندازه پیام قبولی قطعنامه از سوی امام بر قلبم سنگینی نکرد. هر چه بیشتر می‌گریستم، شرمنده‌تر و غمگین‌تر می‌شدم. رفتم تا بلکه با عرق شرم خود در پیشگاه خدا با خون خویش و رحمت حق آن را از بین ببرم. من بیش از این نمی‌توانستم ناظر مظلومیت امام باشم و در قبال آن تاب بیاورم.
شهید ذبیح‌الله کرمی تولد به سال 1330 در کرمانشاه، شهادت به سال 1367 در سر پل ذهاب
 حاشیه
 
انسانی که خدا را شناخت، عاشق او می‌شود، انسانی که عاشق شد، تمام پلیدی‌ها را از خود می‌راند. انسانی که خود، خدا یا اسلام را شناخت، همه کارهای صالح را یک وظیفه می‌داند. من نعمتی جز خدا ندارم و شما هم ندارید. این یک وظیفه است و همه ما مستلزمیم در راه خدا جهاد کنیم.
شهید علی‌اکبر تولد به سال 1338 در نفت شهر، محل شهادت طلابیه به سال 1363
 حاشیه
 
کریما، شنیده بودم که تو جز کالای نیکو و متاع پاک را خریدار نیستی، پس از چه روی مرا که زنگار به دل و غبار به دیده و زشتی به جسم و پلیدی به جان دارم خریداری؟
رحیما، بنده‌ای سرگشته‌ام که گفت و شنود، خور و خواب و نگاهم همه معصیت است و اگر دلی دارم آن هم ملوث به لوث ریا و ملون به لون غیر خداست. پس به رحمت واسعه‌ات و به کرامت غباری که از سر قدوم مبارک رزمندگان اسلام برخواسته و بر چهره سیاه من فرود آمده از گناهانم در گذر و بر من رحم کن، اگر چه من خواری در گلزار گلستان تو هستم.
شهید عبدالله حکمت شمار تولد به سال 1345 در تهران، شهادت به سال 1366 در شلمچه
 حاشیه
 
خدایا، بگذار در معرکه نبرد حق با باطل عاشقانه بتازم و طاغوت و شیطان را بر زمین بیندازم. بگذار پروانه وار به دور شمع وجودت بگردم و بسوزم تا قید و بند را ببرم و آزادانه در معرکه حیات جولان دهم. بگذار، با شمشیر بران شهادت سکوت تاریخ را بشکنم..... . بگذار از جاذبه مادی، خود را آزاد کنم.
شهید مسعود صالحی محل تولد ملایر به سال 1347، محل شهادت شلمچه به سال 1366
 حاشیه
 
بار پروردگارا، چنین احساس می‌کنم که تا به حال هیچ‌گونه سنخیّتی با ائمه (علیهم السلام)نداشته‌ام. لذا از تو می‌خواهم که در آخرین لحظات عمرم پهلوهایم بشکند، صورتم نیلی شده، از بازوانم درد بکشم و در سینه‌ام احساس  سوزش کنم تا که لااقل جسدم با معصومین شباهتی داشته باشد.
شهید مرتضی عمرانی‌پور تولد به سال 1348، شهادت به سال 1365 در شلمچه
 حاشیه
 
شهادت هدیه‏ای است الهی برای کسانی که لایق آن باشند.
شهید ماشاءالله غرقی تهران
 حاشیه
 
وقتی مرگ حق است کل نفس ذائقه الموت‏ ... و بهترین نوع‏مردن شهادت‏ در راه خدا می‏باشد، شهادت را انسان انتخاب‏می‏کند، و مردن براساس انتخاب می‏باشد نه مردنی که بر انسان‏ تحمیل شود.
شهید محمد کچویی
 حاشیه
 
بدانید بهترین آرزویی که مرا سیراب می‏کند، شهادت‏ در راه خدا است.
شهید علی پورمشیر تهران
 حاشیه
 
این دنیا فانی است و همه چیز در فنا شدن است، همه چیز درطبیعت می‏میرد ولی شهید زنده است، و در پیش خدای خود روزی‏می‏خورد و فنا نمی‏شود برای همین من این راه شهادت‏ را انتخاب‏کرده‏ام‏.
شهید اسماعیل احمدلو اراک
 حاشیه
 
این بنده حقیر تشخیص دادم که شهادت‏ تصادفی نیست‏بلکه‏سعادت بزرگی است لذا آگاهانه راه خود را یافته‏ام و قدم در این‏راه نهاده‏ام‏.
شهید حمید بابایی روندگان تهران
 حاشیه
 
احساس می‏کنم که شهادت اگرچه برای ما هدف نیست، بلکه‏وسیله‏ای برای اعلام اعتقادمان به وحدانیت‏حق و استقامت درناملایمات می‏باشد، و راهی است‏بس نزدیک برای رسیدن به معشوق‏حقیقی.
شهید محمد ابراهیم احمد پور قم
 حاشیه
 
از آن جا که مرگ حق است... و هیچ کس را یارای مقابله و فراراز مقابل این حکم و منطق الهی نیست، و بالاخره روزی مرگ به سراغ‏همه خواهد آمد و همه طعم مرگ را خواهند چشید، پس چه بهتر که‏انسان مرگی را انتخاب کند که آغاز زندگی نوین و جدیدی باشد،زندگی و راهی که انسان با قبول شهادت عارفانه و آگاهانه‏انتخاب می‏کند، زندگی و راهی که سراسر آن معنویت و عشق و علاقه‏به الله باشد، زندگی و راهی که در آن صراط مستقیم الهی و رضایت‏و خشنودی پروردگار قرار گرفته، زندگی و راهی که به مراتب ازعسل شیرین‏تر و با صفاتر از این زندگی مادی می‏باشد.
شهید محمد رضا تیغ بند تهران
 حاشیه
 
مرگ‏های باعزت باعث دوام بخشیدن به انقلاب می‏شود، وشهادت‏ هم یک مرگ با عزت است که هم در این دنیا و هم در آن‏دنیا پرارزش می‏باشد.
شهید غلامرضا طالب لو تهران
 حاشیه
 
من چیزی را گواراتر از شربت شهادت‏ نمی‏دانم. شهادت چیزی‏نیست که بتوان آن را با زبان بیان کرد شهادت معامله‏ای است که‏انسان با خدا می‏کند، یعنی انسان جان خود را به فروش می‏گذارد وخریدارش هم فقط خداست.
شهید حسین بهزادپور تهران
 حاشیه
 
از خداوند سبحان خواسته‏ام که نه اسیر شوم و نه معلول، بلکه‏تمامی پیکرم را خالق منان از من پذیرا باشد و اگر شهادت رانصیبم نمود در صف اول معرکه شهید شوم.
شهادت تجلی ظهور حقیقت در دنیای سرد و ناآشنای دروغین ما وکوتاهترین راه برای رسیدن به لقای خداوند رحیم است. راهی کوتاه‏به بلندای یک قدم خالص. آری شهادت میدان‏ جهاد است و شهیدتندیس پیروزی‏.
شهید اسماعیل فراهانی طجه
 حاشیه
 
تا به حال من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است،این احساس را در خود می‏بینم که تازه دارم متولد می‏شوم و زندگی‏جاویدان خود را آغاز می‏کنم.
شهید حسن سراینده
حاشیه
 
من فرزند انقلاب و امام و شاگرد مکتب اصیل اسلام، با چهره‏ای‏باز به ندای پرچمدار انقلاب اسلامی امام بزرگوار لبیک گفته رو به‏سوی جبهه خونین حق علیه باطل آورده و با خدای خود پیمان جهاد تا شهادت بسته‏ام.
شهید محمد رضا رحیمی تهران
 حاشیه
 
خداوندا! اینک به فرمان تو و امر نائب امام زمان(عج)جهادکرده‏ام و امیدوارم مرا به فیض شهادت برسانی.
شهید احمدقربانخانی
 حاشیه
 
پدر و مادر مهربانم از اینکه زحمت کشیدند و مرا بزرگ کردیدو اجازه دادید که در جهاد شرکت کنم و به شهادت برسم و مایه‏مباهات شما باشم تشکر می‏کنم.
شهید محمود کهریزی
 حاشیه
 
پدر و مادرم در شهادت من صبر داشته باشید زیرا به این‏ترتیب به دشمن می‏فهمانید که ما پیرو راه حسین(ع) و زینب‏کبری(س)هستیم و از شهادت باکی نداریم.
شهید محمدرضا صداقتی
 حاشیه
 
نهال انقلاب برای رشد احتیاج به جانفشانی دارد. پس بر ملت‏مسلمان ایران است که به پیام هل من ناصر ینصرنی امام لبیک‏بگوید و با جهاد خود از نهال انقلاب مراقبت کند.
شهید علی اکبر صالحی از خوراسگان
حاشیه
 
مکتب اسلام جوانان را به جهاد و شهادت در راه خدا تربیت‏می‏کند.
شهید محمد صبوری
 حاشیه
 
منابع:
- جهاد و شهادت در کلام شهیدان، دفتر تحقیق و پژوهش بنیاد انقلاب اسلامی
- تبیان
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۰۱