پدر شهید علی غلامپور مقدم به علی شهیدش پیوست.
قطعه 26/ردیف 75/شماره34
اما با شهادت بسیاری از دوستان علی و حادتر شدن اوضاع جنگ آنها با یافتن راهی مبنی بر صحیح بودن اعزامشان راهی جبهه شدند. در شلمچه روز 21 اردیبهشت 61 بعد از مقاومتی سخت در برابر دشمن به همراه 20 نفر از اعضای گزینش سپاه با گلوله های خلاصی دشمن به شهادت رسیدند. گلوله ها به سر و قلب و زانو زده شده بود. رفتنش به جبهه و شهید شدنش 3 روز طول کشید.... خواهرش از برای اولین و آخرین بار رفتن علی می گوید، از رفتن بی بازگشت علی می گوید و از همان چهره هایی که فریاد میزنند برنمی گردم ... اشک در منزل شهید امانم نمیدهد ...
خواهر چه عشق و علقه ای به علی شهیدش دارد. می گوید مادرش به صراحت میگفته که علی را بیشتر از بقیه فرزندانش دوست دارد همین بود که کمی بعد از شهادت علی؛ مادر تاب نیاورد و پرکشید
کار ویژه ای که گروه شهید علی و دوستانش کردند مقدمه ای بود بر آزادسازی خرمشهر. یکی از دوستان علی شاهد شهادتش بوده و میگوید که دیدم علی در حین شهادت لبخند می زد.
شهید غلامپور دانشجوی علوم تغذیه دانشگاه ملی(شهید بهشتی) بود.
خانم حوریه غلامپور مقدم، خواهر شهید وقتی از برادر شهیدش می گوید گویی در حضور علی و با عشق به علی از علی برای علی دوستان می گوید. چنان عشقی به برادر دارد که حسرت خوردنی است .
آنقدر از خصایای برادرش می گوید که کم می آورم و اشک و گریه حسرت را ترجیح می دهم تا شاید خودم برای خودم آرامشی فراهم کنم.
سعادتی دست داد و 5 شنبه هفته گذشته (27 بهمن) میهمان خانه پدری شهید غلامپور بودیم با حضور پدر شهید و خواهرانش و نوه ها ...
پدر پیر شهید با وجود کسالت به گرمی پذیرایمان شد و ساعتی با ما نشست و گوش داد به بیان خصلتهای بی نظیر علی از زبان دخترش یعنی خواهر شهید ....
جو برای من خیلی سنگین بود ... حضور شهید قطعی بود اما خود را لایق این حضور نمیدانستم و سخت عذاب می کشیدم ..... خواهر شهید از علی گفت و از علی گفت و از علی .....
باز بیش از پیش پی بردم که شهدا که شهدا که شهدا خیلی خاص بودند خیلی خاص بودند خیلی خاص بودند....خودشان راه را برای رسیدن به آن مقام خاص طی کردند ....اما پیمودن این راه همان مسئله اصلی خلقت است ...
گرچه راه باز است اما بسیار دشوار است ...چون علی شدن از که بر می آید؟ فقط چون شهدا .....شهادت را مقام راحت و سهل الوصولی حساب نکنیم....
خوابی از شهید غلامپور و خواهرش دیده بودم که اهمیتی نمیدادم اما آن روز تعبیر خوابم را در خانه شهید دیدم .... الله الله ...
پروردگارا شکر که پدر این شهید را چند روز قبل از وفاتش دیدیم. خانه محقری داشت. در کل پذیرایی و هال و نشیمن خانه 10 نفر به زحمت جا می شدند اما آنجا عطر حضور شهید را داشت....آنها که می پندارند خانواده های شهدا.....
اما خاکسپاری پدر این شهید بی هیچ سروصدایی و تشریفاتی انجام شد. اما .... اونایی که این شهید رو می شناسید و الان خیلیهاتون از افراد و چهره های بنام کشورید و روزی همرزم علی در سپاه و جبهه بودید.... باخبر شدید که پدر علی رفت...؟؟؟!!!!!
(برای مطالعه زندگی شهید بخوانید: http://shahid-gholampoor.blogfa.com/post-14.aspx)
به خانم حوریه غلامپور فکر میکنم خواهری که برای جمع آوری خاطرات علی چه زحماتی کشیده و کجاها رفته و چه مشکلاتی را تحمل کرده ..... شیرزنی است این بانو در اثبات و نگهداری آثار و ارزشهای شهدا...
فقط یک هفته بعد از دیدارمان با پدر شهید، او به آرامستان پسرش مهاجرت کرد. روحش شاد و قرین آلاله های شهید.....
به خانم غلامپور فکر میکنم ...او اکنون در سفر حج است و وقتی بازگردد.... پدر....
شادی روح شاد پدر شهید صلوات
منبع: http://babayi-ke-shahid-shod.blogsky.com/
شادی روح شاد پدر شهید صلوات