گریه نکن
![](http://blogfa.com/images/smileys/24.gif)
![](http://blogfa.com/images/smileys/24.gif)
بعد از این جان تو جان پسرم گریه نکن
گوشه ی چادرت ازر اشک به شور آمده است
طاقتم طاق شده جان به سرم گریه نکن
تو مگر قول ندادی که نریزی اشکی
زیر قولت زده ای تاج سرم گریه نکن
تو خودت گفتی اگر گریه کنم می رنجی
تو خودت دست کشیدی به سرم گریه نکن
جنگ نا گفته ترین حرف جهان را دارد
همسرم همسفرم بال و پرم گریه نکن
جنگ را صبر تو آسان تر از تین خواهد کرد
من همان مرد تو مرد خطرم گریه نکن
پسرم حرف زدن را اگر آموخت و گفت
مادرم کو پدرم کو پدرم گریه نکن
پسرم مرد بزرگی ست خودش می فهمد
رفته ام تا شرفش را بخرم گریه نکن
اگر از آتش ابلیس گذشت ابراهیم
من هم از آتش و خون می گذرم گریه نکن
گل مریم به خداوند قسم بی خبری
بی تو هر روز چه آمد به سرم گریه نکن
مگذار اشک تو را باد به غارت ببرد
به خداوند می سپرم تو را گریه نکن
یک نفر می رسد از راه و پلاکم با اوست
تو نمی بینی ام و پشت درم گریه نکن
آه برخواست زن از خواب و کسی در می زد
پسرش گفت که آمد پدرم گریه نگم
شاعر :پونه نیکویی
منبع:ماهنامه ی امتداد