سقوط آزاد از تخت عذاب
در سکوت آسایشگاه صدای سیلی بچه ها به خودشان برای کشتن پشه بمب خنده را منفجر می کرد و متلک پرانی آغاز می شد
بچه ها گوشت آشپزخانه تامین شد
پاشو بزارش تو یخچال هوا گرمه خراب می شه
صحنه را به هم نزنید تا پلیس بیاید
خمپاره شصت بود صدا نداشت
پشه موجی شد دیگه بدبخت شدیم
امدادگر بیا مجروح داریم
نه کار از این حرفا گذشته تعاونی را خبر کنید بیاید جنازه اش را تحویل بگیرد
درگیری بعدی قبل از خواب با گرما بود بیرون پتو سفره برای پشه ها باز بود و زیر پتو چنان عرقی می ریختی که سونا های امروزی به گردش هم نمی رسیدند
وقتی که دیگر رمقی باقی نمی ماند بچه ها به خواب ناز فرو می رفنتد عباس طبقه ی دوم خوابیده بودبا صدایی شبیه به انفجار بچه ها از خواب پریدند
زمین لرزه بود
نه بابا موشک فرانسوی بود
بخوابید لودر مهندسی ترکید
چه می گویید این صدای انفجار آدم بود
چراغ روشن شد شهید استاد زاده باتعجب گفت عباس که طبقه ی دوم بود چرا رو زمین خوابیده و تازه محل و نوع موشک منفجر شده را فهمیدیم دوباره نظرات کارشناسی بچه ها شروع شد
این بی هوش شده
صداش کنید یه وقت نمرده باشد
اگر زنده مانده باشد هم مخی برایش باقی نمانده است
تکانش ندهید خطرناک است شاید قطع نخاع بشود
جعفر با یک لیوان آب خنک خودش را رساندبالا سر عباس دستانش راخیس کرد و به صورت عباس پاشید عباس چشمانش را باز کرد و با عصبانیت گفت ای بر پدر و مادر مردم آزار لعنت صدای خنده ی بچه ها آسایشگاه را منفجر کرد عباس همان طور خواب آلود پا شد و رفت روی تخت خوابید
صبح عباس می گفت دیشب زیر سرم خوب نبود گردنم درد می کند
وبعد...
عباس قادری در عملیات بدر به آسمان ها پر کشید یادش گرامی