شهید بابایی
سلام
سلام به شما که اگر بودید اکنون می توانستم جواب سلامم را از زبانتان بشنوم گرچه می دانم اکنون نیز جوابم را میدهید اما من با این گوش های زمینی لیاقت صدای اسمانیتان را ندارم
به راستی شما که بودید
یک فرمانده
نه هرگز یک فرمانده ابهت اش را با تمیز کردن مخزن آب به همراه سربازان نمی شکند
یک سرباز
امکان ندارد کسی مانند شما با آن توانایی هارا به توان سرباز نامید هر چند خودتان خود را سرباز می نامیدید
شما مرد بودید مردی که نه در توصیف من و نه در توصیف هیچ کس نمی گنجید
شما شخصی بودید که اطرافیان با دیدن اعمالتان رفتار امام علی در نظرشان تداعی می شد
شما همان کسی بودید که پیر مرد پس از شهادتتان خود را دوست شما معرفی کرد
شما یار و غم خوار زیر دستانتان بودید نه فرمانده ای خشن که صفت خشن به شما نزیدک هم نمی شد
شما یکی از مردان آسمانی بودید که هر چه از شما بگویم کم گفته ام پس بیشتر از این نمی گویم که هر چه بگویم قطره ای از اقیانوس بی کرانتان را نیز نچشیده ام آسمان نیز مامن و مسکن شما نبود که آن نیز برای میزبانی شما حقیر بود
میزبان شما همان بود که اماممان فرمود شما در قهقهه ی مستانتان نزد او روزی می خورید
وقتی رهبر عزیز تر از جانمان می فرماید که از شما عقب مانده اند دیگر ما چه گوییم
از شما خواهشی دارم و آن این است که برای من از خدا بخواهید که لیاقت داشته باشم راه شما و دیگر یاراتنان را ادامه دهم تا خدایی نکرده از دیدن چشمانتان شرم گناه نداشته باشم
در آخر از شما می خواهم که برای روح از دست رفته ام فاتحه ای بفرستید که سخت به آن محتاجم