مادر شهید فدایی نژاد: می گفت برایم دعا کن که به آرزویم برسم.
- اهل نماز شب بود ؟
خیلی وقت بود که متوجه شده بودم که اهل نماز شب است .تقریبا همه شب ها بلند می شد . اتاق کوچکی کنار ایوان خانه داشت که بلند می شد و به درب طرف حیاط اتاق پرده می زد که نور از درون اتاق بیرون نیفتد و بعد مشغول عبادت می شد . بعضی شب ها تا صبح می نشست و عبادت می کرد . نماز صبح را می خواند و صبح چند ساعتی استراحت می کرد . گاها صبح ها بلند می شد و اذان می گفت . اعتراض می کردم که یوسف مگر اینجا جای اذان است .
- آخرین باری که آقا یوسف را دیدید کی بود ؟
همان شبی که برای آخرین بار اعزام شد . چهار روز بعد از آخرین شب احیا رفت . تقریبا 26 رمضان امسال بود . آن شب مهمان داشتیم . گفت امشب که مهمان ها رفتند ، من باید بروم . من مخالفت کردم که نه امشب را باید بمانی اما برای رفتن اصرار داشت .خیلی اصرار کردم که بماند ، اما نهایتا خصوصی به من گفت که فردا صبح باید تهران باشم ، چون باید از فرودگاه به ارومیه اعزام شوم . خلاصه قبول کردم . منتظر ماند تا پدرش بخوابد . بعد برای غسل به حمام رفت . دلم طاقت نیاورد . رفتم پشت در حمام دیدم که دارد غسل شهادت می کند . از حمام که آمد کمی دعا و نماز خواند و بعد هم حرکت کرد که برود . من و پدرش با موتور پدرش رفتیم دنبالش . نزدیک نانوایی محل به او رسیدیم . اصرار کردیم که امشب را بماند . کناره کشید و طوری که پدرش نشنود ، گفت که مگر نگفتم فردا پرواز دارم . شما به پدر حرفی نزن . من باید فردا تهران باشم . داشت که می رفت به من گفت : برایم دعا کن که به آرزویم برسم .
منبع : نشریه آسمونی ها شماره پنجم