طلبهشهید علیمحمدعبداللهی
بسم الله الرحمن الرحیم
« وَ لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقتَل فِی سَبِیلِ اللهِّ أموَاتٌ بَل أحیَاءٌ وَلکِن لاتَشعُرُونَ »
بقره – آیه 154
و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده نخوانید که زنده اند ، ولی شما نمی دانید .
« انا للّه و انا الیه راجعون »
- قرض و بدهکاری هایم را اَدا
نمایید . رسیدگی در حساب مال که در دفترچه جیبی سال اوّل که تشکیل خانواده
دادم حساب مالم را نمودم باز هم رسیدگی
شود .
- احتیاطاً برایم چند شبانه روز نماز بخوانید و احتیاطاً چند روزه بگیرید شاید چند تا روزه ای به گردنم باشد .
- محلّ دفن من هر کجا که مایل بودید مرا دفن کنید .
- نماز وحشت حتماً برایم بخوانید .
- ختم و شب هفت و شب چهله اگر مایل بودید بگیرید چون مال و ثروتی ندارم که بگویم حتماً بگیرید .
- سفارش من به شماست که بچّه هایم را در راه علم و دانش بفرستید مخصوصاً برای طلبه علوم دینی در حوضه علمیّه دینی یعنی می خواهم بچّه هایم در مرحله اوّل از قرآن و اسلام خودشان اصلاح بشوند و در مرحله بعدی مردم را هدایت نموده و مروّج دین اسلام بشوند .
- طلب آمرزش برایم نمایید و از تمام فامیل و رفقایم رضایت مرا بخواهید و بگویید مرا حلال بنمایند خصوصاً از خانواده ام رضایت حاصل نمایید .
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
علی محمّد عبدالهی آرانی
مشروح مصاحبه با همسر روحانی شهید علی محمد عبداللهی آرانی
در مورد زندگی مشترک تان توضیح دهید.
اینجانب معصومه عبداللهی همسر طلبه شهید علیمحمد عبداللهی آرانی هستم. در سن ۱۳ سالگی با همسرم که پسر عمویم بود، ازدواج کردیم. اهل آران و بیدگل کاشان هستیم و بعد از ازدواج، زندگی مشترک را در قم آغاز کردیم.
چند فرزند دارید؟
بعد از دو سال زندگی مشترک با شهید، در سن ۱۶ سالگی صاحب اولین فرزند به نام آقامحسن شدم و در سن ۲۰ سالگی فرزند دومم به نام آقا محمدمهدی دیده به جهان گشود.
همسرتان در زندگی مشترک از چه ویژگی شاخص اخلاقی برخوردار بود؟
همسرم بسیار خوش اخلاق بود و در کارهای منزل به من کمک میکرد. با اینکه طلبه حوزه شهید حقانی قم بود، اما اصلا شهریه نمیگرفت و هر چقدر به او میگفتند چرا شهریه نمیگیرید، میگفت: میترسم پولی را بگیرم، ولی به وظایف دینی ام عمل نکنم و شرمنده آقا امام زمان (عج) بشوم. مخارج خانه هم از راه قالی بافی بنده تامین میشد.
شهید عبداللهی در انجام مسائل و فرائض عبادی چگونه بود؟
بسیار به نماز اول وقت اهمیت میداد، اگر تاخیر در نماز اتفاق میافتاد خودش را جریمه میکرد و مقداری پول به فقیر میداد که چرا من امروز نمازم به تاخیر افتاد.
یکی دیگر از خصوصیات زیبای شهید، اهمیت به غذای حلال بود. اگر میدانست افرادی اهل خمس نیستند و ما را به میهمانی دعوت میکردند، یا قبول نمیکرد و یا خودش خمس مال آنها را میداد.
یادم هست همسرم دو سه ماه در یک مرغ فروشی کار میکرد و دیدیم یکدفعه کار را رها کرد و پولی هم از صاحب فروشگاه نگرفت. هر چه گفتیم چرا دستمزدت را نمیگیری؟ گفت: داخل مرغهای یخ زده آب میریزد و به مردم میفروشد و سر مردم را کلاه میگذارد پس پولی را که من از او بگیرم حرام است.
ویژگی بعدی همسرم اهمیت دادن به رعایت حریم محرم و نامحرم بود. اگر نامحرمی به خانه ما میآمد هیچ وقت سفره ما یکی نبود و خانمها و آقایان جدا مینشستند.
همسرم تعدادی دستگاه ضبط صوت تهیه میکرد و به وسیله آنها در قم نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را تکثیر و در آران و بیدگل پخش میکرد.
همواره در تظاهرات حضور مییافت. در تشیع جنازه مجتهد شهید آیت الله سید محمد رضا سعیدی در سال ۱۳۴۹ و شهید آیت الله غفاری که در سال ۱۳۵۶ به شهادت رسیدند هم شرکت داش.
هر هفته پنجشنبهها به آران و بیدگل میرفت و بچههای محل را به دو گروه تقسیم میکرد؛ یک گروه زیر سن بلوغ و یک گروه بالای سن بلوغ و به این ترتیب در مسجد برای آموزش و تربیت آنها اقدام میکرد.
گاهی حبوبات تهیه میکرد و به آران و بیدگل میبرد. یک بار برای من سئوال شد که این چه کاری است و بعدها متوجه شدم نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را داخل این گونیهای حبوبات جاسازی میکرد.
آیا شهید عبداللهی سابقه دستگیری توسط ساواک را هم داشت؟
خیر. فقط دو مرتبه توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت. یک بار در قم و یک بار در آران و بیدگل.
در آران و بیدگل از مسیر میرآبههایی که در زیرزمین بود، از دست ساواک فرار کرده بود و در قم هم ساواک از مقابل صحن اصلی حرم مطهر تا حوالی بیمارستان نکویی تعقیب کرده بود، اما موفق به دستگیری نشد.
همسرم میگفت: پس از فرار از دست ساواک، برای بازگشتن به منزل از خیابان نکویی، پولی همراه نداشته و شرح ماجرا را برای راننده تاکسی توضیح داده بود و راننده هم همسرم را به منزلمان که در نزدیکی حرم بود، رساند.
همسرم در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۷ چند ماه قبل از پیروزی انقلاب به شهادت رسید. در آن موقع فرند دومم ۹ ماهه بود.
از اوضاع آن روزها و نحوه شهادت شهید عبداللهی برایمان بگویید:
صبح روز ۱۹ اردیبهشت ۵۷ بود که من و پسر بزرگم که در آن زمان ۴ سال داشت، به همراه همسرم به قصد شرکت در مراسم چهلم شهدای یزد به مسجد اعظم قم رفتیم؛ پس از پایان مراسم همه با شعار مرگ بر شاه و ... از صحن مسجد اعظم خارج شده و از سمت پل آهنچی به طرف پل حجتیه تظاهرات کردند.
سربازان رژیم شاه ابتدا با گاز اشکآور و سپس با تیراندازی به مردم حمله ور شدند. از بانوان خواسته شد به دلیل وخامت اوضاع به داخل مسجد باز گردند و من هم به همراه سایر بانوان به داخل صحن مسجد بازگشتیم.
گاز اشکآور موجب سوزش شدید چشمان همه ما شده بود و تعدادی از آقایان تلاش میکردند با خیس کردن چادرهای دختران کم سن و سال و پاشیدن آب به سروصورت ما اثر گاز اشک آور را برطرف کنند.
من و فرزندم ظهر همان روز به منزل برگشتم. از قضا از کاشان برایمان میهمان آمد و پس از آماده نمودن غذا، هر چه منتظر ماندیم، از شهید عبداللهی خبری نشد و گمان کردیم که دستگیر شده است.
تا شب منتظر بودیم. جمعی از اقوام هم که نگران شده بودند به منزل ما میآمدند و از حال همسرم پرس و جو میکردند.
چه موقع متوجه شهادت همسرتان شدید؟
تا فردای آن روز هیچ اطلاعی از سرنوشت همسرم نداشتم تا اینکه خبر آوردند در تظاهرات دیروز تانکهای رژیم شاه به سمت تظاهرات کنندگان حمله کرده و ۳ نفر را زیر گرفته اند. در اثر آن دو نفر شدیدا زخمی شدند و شهید علی محمد عبداللهی هم به علت خرد شدن استخوانهای قفسه سینه به فیض عظیم شهادت نائل آمده است.
توانستید جنازه شهید را تحویل بگیرید؟
جنازه آن بزرگوار توسط دوستانش به سردخانه بیمارستان آیت الله گلپایگانی برده شد، ولی ساواک جنازه شهید را به بیمارستان کامکار که در کنترل خودشان بود، منتقل کردند. آنها تا دو روز جنازه شهید را تحویل نمیدادند و میگفتند اگر جنازه را میخواهید باید مبالغ هنگفتی پرداخت نمایید.
برخورد شما با این موضوع چگونه بود؟
شهید عبداللهی قبل از شهادتش وصیت کرده بود راضی نیست حتی یک ریال به ظالم کمک شود و ما هم به ساواک گفتیم جنازه رو تحویل نمیگیریم. دو روز بعد، رفقا و آشنایان شهید که اهل آران و بیدگل بودند و در شهربانی قم آشنا داشتند، توانستند پیکر مطهر شهید عبداللهی را بدون پرداخت پول تحویل بگیرند
ساواک با شما چه برخوردی داشت؟
روز بعد از شهادت همسرم، افراد ساواک با ورود به منزل ما همه جا را بهم ریختند تا اعلامیهها و نوارهای حضرت امام (ره) را پیدا کنند، ولی از آنجا که همسرم آنها را در راه پله پشت بام مخفی کرده بود، هر چقدر گشتند نتوانستند پیدا کنند و دست از پا درازتر برگشتند.
پس از اینکه پیکر همسرم را تحویل گرفتیم، به کاشان منقل کرده و در آستان مقدس امامزاده هلال بن علی (ع) شهر آران و بیدگل خاکسپاری نمودیم.
ساواک حتی اجازه نداد یک مراسم کوچک برای شهید گرفته شود؛ فقط اهالی محل و اقوام به طور خودجوش سر میزدند.
خاطره ویژهای از حال و هوای شهید قبل از شهادت به یاد دارید؟
یک روز پنجشنبه بود و ما برای دیدن برادر همسرم که تازه از زندان ساواک آزاد شده بود، به آران و بیدگل رفته بودیم. روز شنبه که میخواستیم به قم برگردیم، ابتدا به زیارت امازاده هلال بن علی (ع) رفتیم و همسرم در جایی که الان دفن شده یعنی قسمت گلزار آران و بیدگل که در آن موقع بیابان خاکی بود، ایستاد و در حالی فرزندمان را در آغوش داشت، پا به زمین میکوبید و میگفت: من میآیم و اینجا را آباد میکنم. در آن لحظه من اصلا متوجه منظورشان نشدم و بعد از گذشت کمتر از دو ماه علی آقا به شهادت رسید و در همان نقطه به عنوان اولین شهید کاشان و آران و بیدگل دفن شد.
شهید عبداللهی وصیتنامه هم داشت؟
بله، بعد از حلالیت طلبی از مادر و پدر و بنده، توصیه کرده بود که بچهها را خوب تربیت کنید تا مروج علوم دینی بشوند و ابتدا خودشان و بعد جامعه را اصلاح کنند.
پس از شهادت همسرتان، چه وضعیتی داشتید؟ آیا کسی به شما سر میزد؟
دو ماه بعد از شهادت همسرم آقایی درب منزل ما را زدند و میخواستند مقداری پول به بدهند، ولی هر چه قدر اصرار کردند، میگفتم نیازی نیست، قالی میبافم و مخارج رو تامین میکنم، ولی آن آقا گفتند این پول از طرف امام خمینی (ره) برای خانوادههای شهدا فرستاده شده. من هم آن را که مبلغ ۱۸ یا ۲۰ هزار تومان بود قبول کردم و همه آن مبلغ را به دست پدر و مادر شهید که هزینه کفن و دفن و مراسم را داده بودند، رساندم.
بعدها فهمیدم آورنده آن مبلغ آقای دری نجف آبادی بودند.
از دیگر شهدای آران و بیدگل در زمان انقلاب اطلاعی دارید؟
شهید عبداللهی اولین شهید آران بیدگل بود و ۴ ماه بعد از شهادت او، برادرش جواد عبداللهی در روز جمعه سیاه در تظاهرات آران و بیدگل به شهادت رسید.