معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

این عارف ۱۸ ساله را می شناسید؟

يكشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۳۲ ق.ظ

رادر، این نبرد در اینجا به پایان نخواهد رسید ، نبرد ما نبرد همیشة تاریخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستیم . برادر ، رفتن ما رفتنی برای حرکت توست .
برادر ، میروم تا تو بیائی ، این راه اگر بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای .

سال اول دبیرستان بودم (سال ۷۴) که یکی از بچه ها وصیت نامه حسین را در برنامه صبحگاهی دبیرستان خواند. با اینکه فقط ۱۴ سال داشتم اما جملاتش برایم خیلی تکان دهنده بود. از همان روز با حسین آشنا شدم ولی با اینکه از آن روز ۱۶ سال می گذرد ، هنوز این عارف شهید را نشناخته ام.

نام : حسین

نام خانوادگی : بیدخ

تولد : ۱۳۴۲- دزفول

شهادت : دوم فروردین ۶۱ – عملیات فتح المبین

زندگی را از من دزدیده ای!

لاله های سرخ بی دست و پا مشتها گره کرده ، دهانها باز ، چشمها بینا رو به آسمان . در گوشه ای از این صحرا در کنار یک نهر در سکوت فریاد می زنند که :

برادر، این نبرد در اینجا به پایان نخواهد رسید ، نبرد ما نبرد همیشة تاریخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستیم . برادر ، رفتن ما رفتنی برای حرکت توست .

برادر ، میروم تا تو بیائی ، این راه اگر بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای .

من زنده ام اما به یک شرط !

من زنده ام ، در مرگ نیز زنده ام . اما برادر، زندگیم و حاضریم به یک سِرُم است . سِرُمی که مبدأش بدست توست . سِرُمی که رفتن میخواهد ، شدن میخواهد ، رفتنی که توقفی ندارد و توقفی که جز مرگ من هدیه ای ندارد .

فراموشم مکن

از دردی بزرگتر در هراسم ، از رنجی بزرگ در وحشتم . از اینکه برایم بِگِریی یا بخندی بی خیالم . اما از اینکه فرداها ،در کوره راهها در شادیها ، در جشنها ، در مسیر بزرگ زندگی بدست فراموشیم سپاری در وحشتم . وحشتی که زندگی را برایم مرگ می کند و آخرت را نیز برایم دنیا .

حس می کنم شهیدان روزی از یاد می روند!

برادر چیزی نداشتم ، پیامی نداشتم ، اما با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم ، حس میکنم فرداها ، در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد می برد و آینده فراموشکدة گذشته میشود شهیدان از یاد میروند .

یاد من راه من است

اینکه میگویم از یادم مبر ، برادر منظورم این نیست که گورستان را منزلگاه من بدانی و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوی و گریه کنی ! برادر ، یاد من راه من است .

پیشگویی !

از اینکه فرداها اینهمه خون برادرانم که نوید دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از یاد رَوَد بیمناکم . از اینکه فرداها به ضعیفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالکان زمین شوند ، ضعیفان درد کشیدگان روزگار گردند ، شهیدان از یاد رفتگان شوند ، خون شهیدان به استهزاء گرفته شود ، زندگی در آن دنیا برایم تار میشود .

یک دلیل ، هزار دلیل

آنان که به هزاران دلیل زندگی می کنند نمی توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می کنند به همان دلیل نیز می میرند .

دوربین فیلمبرداری خدا

دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم، حالا دیدم . گویی فرشتگانِ مأمور ، در حال گرفتن فیلم از مایند، برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی .

خواهرم ! حجاب!

خواهرم ، حجاب تو سنگری آغشته به خون من است ، می دانم ، بالا تر از آنهایی که سفارش به پوشش و حجاب ترا کنم ، ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست ، اگر میل به حفظ سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان .

تفسیر امام خمینی (ره)

نمی دانم تو اورا چه میدانی ؟ من اورا مسلمانی مجاهد ، مجاهدی مؤمن ، مؤمنی عابد ، عابدی سرکش ، سرکشی متواضع ، متواضعی پیروز ، پیروزی ساکت ، ساکتی خروشان ، و خروشانی ساکت می دانم ، اورا دعا می کنم تو نیز اورا دعا کن .

بمب باش!

سعی کن همیشه بمبی باشی تا هر کجا خواستی ضامن آنرا بکشی و هزاران کثیف را که زندگی برای آنها چیزی جز نفس کشیدن نیست، راحت کنی .

عجیب است!

عجیب است حال انسانهائی که می دانند می میرند و می دانند محاکمه و به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روی دست ، می خورند و می خوا بند وآسوده و بی خیال !

                      خاطرات

مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می خواهد

او کتابهای درسی اش را با خودش به جبهه آورده بود و در فرصتهای بدست آمده به حل تمرین می پرداخت . به او گفتم : حـسـیـن جان ، حالا چه وقت درس و مشق است ؟ او خیلی جدی به من گفت : درست است که آرزوی شهادت دارم. امّا من از خواست خداوند اطلاع ندارم ، شاید مشیّت خداوند خلاف خواست ما باشد . باید فراموش نکنیم که این مملکت آینده دارد ، پس از جنگ باید نیروهای حزب الهی سُکاندار عرصه های کار و تلاش باشند.مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می خواهد . ما باید همه چیز را در نظر بگیریم .

کمترین فرصت

کوله پشتی حـسـیـن به هنگام اعزام به جبهة دالْپَری پر از کتاب بود ، علت آنرا پرسیدم حـسـیـن در جواب گفت :‌ دالپری جبهة نسبتاً راکدی است و فرصتهای زیادی پیش می آید و من سعی می کنم کمترین فرصت را از دست ندهم .

لیست قبولی های بهشت

وقتی با یک پتوی سیاه از گوشه ای از محوطة تاریک پادگان با احتیاط خود را به آسایشگاه می رساند ، وقتی تلاش می کرد چشمان پف کرده و قرمز خود را از دوستانش بِدُزدد ، خیلی ها پیش بینی می کردند که در لیست قبولی هاست .

نویسنده

فن بیان و شیوایی کلام حـسـیـن هر شنونده ای را مجذوب خود می کرد ، توانایی فوق العادة او در انتقال مفاهیم موجب شد تا پس از عملیات طریق القدس ، بعنوان سخنگو و پیام رسان دفاع مقدس از طرف بسیج دزفول به تهران اعزام شود و در دبیرستانهای متعددی برای دانش آموزان به ایرادسخن بپردازد . به گفتة برادرانی که ایشان را همراهی می نمودند ، حـسیـن ، دفاع و مقاومت جانانة مردم ، امداد و نصرت اللهی و جلوه های ویژة عملیات فتح بستان ( طریق القدس ) را در قالب جملات بسیار شیوا و جذاب بیان می نمود .

حسین فقط بنویس

از قلم پر توان او اطلاع داشتم و گمانم براین بود که در این عملیات عاقبت از استغاثه هایش نتیجه خواهد گرفت . از این رو تا از او خواهش کردم تا می تواند بنویسد .

بعد از نماز ظهر متوجه شدم که حـسـیـن یکی از نوشته هایش را کامل کرده است ، از او اجازه خواستم و نوشته اش را خواندم ، تبارک اله بسیار زیبا نوشته بود . به او گفتم . حـسـیـن جان ، این مقاله را یا خودت باید برای بچه ها بخوانی یا اجازه می خواهم خودم بخوانم .

عصر همانروز در جمع نیروهای دسته مقالة حـسـیـن را خواندم . از جمع سـی چهـل نفری حاضـر هـیچکـدام جز خودم بـاور نمی کرد که این مطلب را حـسـیـن بـیـدخ نوشته است . ظـاهر معـصوم ، آرام ، بـی سر و صـدا و بـی ادعـای او همـراه بـا جـثة ضعـیف و چهرة بسیار جوان او همه را غافلگیر کرده بود . بچه هـا تـشویق و تـحـسـین و تـعـجـب خود را پنهان نمی کـردنـد و جـمـلـگـی درخواستشان این بود که حـسـیـن را آزاد بگذارید تا بنویسد .

دانلود فیلم مصاحبه عارف شهید حسین بیدخ کنارصحفه اصلی

منبع : وبلاگ الف-دزفول (علی موجودی)                                                 خادم الشهداء

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی