معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت
پیش فرض  عضویت در قرارگاه عمار(حامیان ولایت)

سلام
جهت عضویت در قرارگاه عمار(حامیان ولایت)کلمه >را به 30008794 پیامک کنید.
لطفا اطلاع رسانی نیز کنید.
صلوات
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۳۸

سئوال رهبر معظم انقلاب از شهید علم الهدی چه بود؟

این جوانان، واقعاً همان طور بودند. من در همین جا، از شهید علم الهدی پرسیدم: شما از سلاح و تجهیزات چه دارید که این گونه مصمّم به جنگ دشمن می روید؟ دیدم اینها دلهایشان آن چنان به نور ایمان و توکّل به خدا محکم است که از خالی بودن دست خود هیچ باکی ندارند.

نوید شاهد/ رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیاناتی در گلزار شهدای هویزه در سال1375 فرمودند:
در این بیابانها را نیروهای متجاوز پر کرده بودند. تمام این سرزمین پاک و مظلوم و خونبار، در زیر چکمه ی متجاوزان بود و نیروهای مسلّح و سازمانهای نظامی ما، همه ی تلاش خودشان را برای دفع و سرکوب دشمن می کردند. اما این جوانان با دست خالی به مقابله با دشمن می رفتند. آن روز شاید عدّه ی این جوانان، بیست، سی نفر بیشتر نبود. بیست الی سی جوانان با دست خالی؛ اما با دل استوار از ایمان و توکّل به پروردگار. در این جا، در این بیابانها، چند هزار تانک و نفربر زرهی از دشمن مستقر بود. آن جمع کوچک، برای مقابله با این جمع علی الظّاهر بزرگ می آمد؛ با ایمان به خدا و با توکل؛ آن گونه که حسین بن علی علیه السّلام، با جمع معدود، در مقابل دریای دشمن ایستاد، قلبش نلرزید، اراده اش سست نشد و تردید در او راه پیدا نکرد. این جوانان، واقعاً همان طور بودند. من در همین جا، از شهید علم الهدی پرسیدم: شما از سلاح و تجهیزات چه دارید که این گونه مصمّم به جنگ دشمن می روید؟ دیدم اینها دلهایشان آن چنان به نور ایمان و توکّل به خدا محکم است که از خالی بودن دست خود هیچ باکی ندارند.

حرکت کردند و رفتند. آنها خواستار جهاد در راه خدا و پذیرای شهادت در این راه بودند؛ چون می دانستند حقّند. شهدای ما در هر نقطه ی این جبهه ی عظیم، با همین روحیه و با همین ایمان، جنگیدند.

عزیزان من! برادران و خواهرانی که از منطقه ی دشت آزادگان، از هویزه، از سوسنگرد، از بُستان و از مناطق دیگرِ عشایرِ مختلف عرب در این جا هستید و یا کسانی که از نقاط دیگر آمده اید! این صحنه های زیبا از جوانان رزمنده، یک درس است. یک درس بزرگ برای امروزِ ملتِ ایران و برایِ همیشه ی تاریخ. در انقلاب هم، ما با دست خالی به میدان آمدیم؛ اما با دلی سرشار از ایمان و عشق، با دستگاهِ تا دندان مسلّحِ دشمن، جنگیدیم و بر او پیروز شدیم. البته، مبارزه زحمت دارد؛ اما حق بر باطل، پیروز است.

برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب در گلزار شهدای هویزه 1375/12/20
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مد ظله العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۲۲
 

یوم الله 9 دی، «کربلای پنج جنگ روزگار» است و چه خوب که عملیات کربلای پنج روزگار جنگ، هم در دی ماه حادث شد. بخوانیم با هم این رنج مقدس و پنج شیرین و گنج گرامی و جنگ دیدنی و روزگار رویایی را…


عملیات کربلای5

آنچه پیش روی شماست تکه های از دشت نوشته حسین قدیانی با عنوان " با من سخن بگو 9 دی!" در وبلاگ قطعه 26 است .

یوم الله 9 دی، «کربلای پنج جنگ روزگار» است و چه خوب که عملیات کربلای پنج روزگار جنگ، هم در دی ماه حادث شد. بخوانیم با هم این رنج مقدس و پنج شیرین و گنج گرامی و جنگ دیدنی و روزگار رویایی را…

1: کربلای پنج، به روایتی؛ تحلیلی ترین عملیات 8 سال جنگ تحمیلی بود و به شدت سیاسی. یوم الله 9 دی نیز، در 8 ماه جنگ تحلیلی، حکم یک عملیات تحمیلی را داشت. یعنی ملت ناچار شد رای و اراده خودش را تحمیل کند به فتنه گران. بی تاب، بلکه دیگر عصبانی کرده بودند ملت شهیدپرور ما را. مادران شهدای ما را. همسران شهدای ما را. فرماندهان سپاه و بسیج ما را. ناراحت کرده بودند «آقا»ی ما را. آشوب عاشورا، علمدار عباس مدار انقلاب اسلامی را سراسر «خشم مقدس» کرده بود. خامنه ای با «9 دی» سیلی حیدری زد بر گوش بعضی ها. خامنه ای، فرزند زهرا، و «حسینی» است؛ غیرت دارد به خیمه عزای عاشورا. فقط زیر یک بیرق، اشک می ریزد رهبر مقتدر ما؛ بیرق اباالفضل.

2: عملیات کربلای پنج، به عبارتی؛ محصول شکست در عملیات کربلای چهار بود و اصلا کربلای پنجی در کار نبود و می توان گفت؛ کربلای پنج، همان ادامه کربلای چهار بود که بعد از شکستی سخت، به یک پیروزی دلچسب انجامید. یوم الله 9 دی نیز، به دنبال فتنه 88 شکل گرفت و در اینجا هم بعد از شکست، پیروزی حاصل آمد.

دشمن بعد از عملیات کربلای چهار، یاوه ها سر داد، اما کربلای پنج، خیلی زود دشمن را ادب کرد و سر جایش نشاند. بخشی از مهمترین اعترافات دشمن به توانایی های عجیب و غریب انقلاب اسلامی، اتفاقا از فردای کربلای پنج شروع شد و رزمندگان ما در آن عملیات، کاری کردند که هنوز هم مزه کربلای پنج در دهان دشمن، تلخی شکست به همراه دارد

3: بعد از شکست در کربلای چهار، چه بسیار که ناله سردادند و از یاس سخن گفتند و از طولانی شدن جنگ، آه و فغان کشیدند و از این حرفها. کربلای پنج اما دوباره نشان داد که بسیجی، همان بسیجی است و هرگز سنگر دفاع از انقلاب را رها نکرده است. در فتنه هم، تعداد آدمهای ناامید، داشت فزونی می گرفت که فصل 9 دی، دگر بار نشان داد که ملت ایران، همان ملت ایران است. این بار هم از پس حادثه ای تلخ، حماسه ای شیرین خودنمایی کرد و پیروزی، از پیله شکست، متولد شد. به معجزه می مانست آنچه در کربلای پنج و یوم الله 9 دی رخ داد. اصلا عادی نبود.

عملیات کربلای5

4: با همه این اوصاف اما از منظری آسمانی تر، بسیاری از بچه های جنگ، معتقدند که شکست در کربلای چهار، از جنس شکست در عاشورای سال 61 هجری قمری بود و در دل خود فتح کربلای پنج را مستتر داشت. گاهی شکست، ناشی از کم کاری سربازان خدا نیست، تقصیر رزمندگان نیست، بلکه تقدیر الهی است. از این زاویه، کربلای چهار هم مثل عملیات «رمضان» و «محرم» می ماند و هیچ کم از «فتح المبین» و «الی بیت المقدس» ندارد. اینک 2 سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، اگر چه هر روز زوایای تازه تری از فتنه رونمایی می شود، اما لطف مخفی پروردگار، حتی در لا به لای فتنه 88 هم قابل رویت است. اطبا معتقدند که برای بدن آدمی، گاهی بیماری، عین درمان است و لازم است بیماری، خودش را نشان دهد و علائمش را هویدا کند. جز این اگر باشد، غدد چرکین در بدن می ماند و دیگر جز مرگ، علاجی نخواهد بود. باورم هست که فتنه 88 هم از این جنس بود و انقلاب اسلامی را متوجه نقاط بیمار اندام خود کرد. قطعا درد دارد برای یک درخت که شاخه های زائدش را قطع کنی، اما دوره درد که تمام شد، درخت می فهمد که چه خدمتی به او شده. آری! پیروزی در کربلای پنج، هرگز خودش را نشان نمی داد، اگر که کربلای چهار، سخت و غمگین تمام نمی شد. حکایت 9 دی 88و فتنه 88 هم همین است.

5 : دشمن بعد از عملیات کربلای چهار، یاوه ها سر داد، اما کربلای پنج، خیلی زود دشمن را ادب کرد و سر جایش نشاند. بخشی از مهمترین اعترافات دشمن به توانایی های عجیب و غریب انقلاب اسلامی، اتفاقا از فردای کربلای پنج شروع شد و رزمندگان ما در آن عملیات، کاری کردند که هنوز هم مزه کربلای پنج در دهان دشمن، تلخی شکست به همراه دارد. روسای جمهور آمریکا، نسل به نسل برای هم تعریف کرده اند  که بعد از عملیات فوق استراتژیک کربلای پنج، چگونه کاخ سفید، خاک بر سر شد. یوم الله 9 دی نیز، همین کارکرد را دارد و خنده دشمن، متاثر از فتنه 88 را تبدیل به گریه و ماتم کرد. دشمن اما فعلا از ظاهر 9 دی، عصبانی است؛ هنوز مانده بفهمد که باطن 9 دی، چه تیری در چشمش فرو کرده. یوم الله 9 دی، حالاحالاها با آقای اوباما کار دارد!

با همه این اوصاف اما از منظری آسمانی تر، بسیاری از بچه های جنگ، معتقدند که شکست در کربلای چهار، از جنس شکست در عاشورای سال 61 هجری قمری بود و در دل خود فتح کربلای پنج را مستتر داشت. گاهی شکست، ناشی از کم کاری سربازان خدا نیست، تقصیر رزمندگان نیست، بلکه تقدیر الهی است

6: هنوز هم بچه های جنگ، شوخی و جدی، گاهی که می خواهند سوابق خود را به رخ هم کیشان شان بکشند، و یا، هر وقت که می خواهند از سخت ترین روزهای جنگ یاد کنند، جمله معروفی دارند به این مضامین؛ «کربلای پنج کجا بودی؟!» یا «شلمچه کجا بودی؟!» و خداوند منان بر درجات شهید تفحص، «سعید شاهدی» -که این نوشته را تقدیم به روح قشنگ او می کنم- بیافزاید. آقاسعید از فرط تکرار جمله «شلمچه کجا بودی؟!»، به خلاصه گویی افتاده بود اواخر حیاتش و می گفت: داداش! شلم کجا بودی؟! منظور شهید عزیز، سعید شاهدی از «شلم کجا بودی؟!»، هم کربلای چهار بود و هم کربلای پنج… و صدالبته منظور ایشان، فتنه 88 و 9 دی 88 نیز بود، چرا که قصد اصلی آن شهید، تنبه دادن به این نکته است؛ اگر در میدان نیستی، هر کجا می خواهی باش!

 حماسه 9دی

7 : بی تعارف اگر بخواهم نوشته باشم، و بی آنکه بخواهم بر درجه اخلاص ذاتی رزمندگان، اندک خللی وارد آورده باشم، واقعیت بامزه اما مهم این است؛ گاهی که این عزیزان، با خودشان، می نشینند و پای سخن به گلیم جبهه می رسد، به حضورشان در کربلای چهار و کربلای پنج، «پز مخصوص» می دهند. یعنی اینکه ما اولا؛ تقریبا تا اواخر حیات اصلی جنگ تحمیلی در جبهه بودیم و ثانیا؛ در زمانی جبهه بودیم که حضور در جبهه، تحمل غم و غربت و مظلومیت ویژه ای می طلبید و ثالثا؛ هنگامی شلمچه بودیم که «الی بیت المقدس» نبود و فتح خرمشهر نبود و شیرینی و شربت نبود، اما کربلای چهار بود و کربلای پنج، و صدها رنج، که ماندن در آنجا مرد می خواست، بی شهدا. القصه! می خواهم بگویم کسانی که در فتنه 88 و یوم الله 9 دی، سرافراز بیرون آمدند، هر چند که غرور، راهی در خصائل شان ندارد، اما به نمره درخشان خود افتخار می کنند و به نوعی پز می دهند که با توجه به کارنامه برخی خواص، انصافا پز هم دارد. فی المثل؛ عده ای در «مناظره» خیلی زور زدند که از مردم رای بگیرند، اما در «مبارزه»، نه فقط برای دفاع از انقلاب اسلامی، زور نزدند، بلکه به جای «شوی اخلاص»، وقیحانه از «نمایش اختلاس» دفاع می کنند! و بعضا دورکاری می کنند! بی حکمت نیست اینکه چرا مردم در یوم الله 9 دی، عکس بعضی ها را دست نگرفتند! پیام صریح و طعنه دار این کارویژه ملت، این بود: «ما حکومت را به هیچ چیز نمی فروشیم، حتی به دولت». به وقت لزوم البته می شود به جای دولت، بخوانی مجلس و هر جای مقدس دیگری. خارج از خیمه ولی فقیه، طاغوت اند افراد و نهادها.

8: گمانم فاصله کربلای پنج با زمان اتمام 8 سال جنگ تحمیلی، در عالم تناسب ها، مثل فاصله یوم الله 9 دی 88 است با 22 بهمن همان سال. بعد از کربلای پنج، جنگ حالت فرسایشی به خود گرفت و به قطعنامه رسید و بعد هم ماجرای «مرصاد» و داستان «صیاد». فتنه 88 نیز اگر چه با یوم الله 9 دی، ختم به خیر شد، اما باورم هست که راهپیمایی 22 بهمن ماندگار همان سال، «مرصاد جنگ روزگار» بود. ملت در 9 دی، حجت را بر دشمن البته تمام کرد، اما از آنجا که کار از محکم کاری عیب نمی کند، راهپیمایی 22 بهمن سال 88 آنچنان ویژه تر از سال های قبل انجام شد که رهبر انقلاب، ساعاتی بعد از اتمام راهپیمایی، خطاب به ملت شریف ایران نوشتند؛ «خسته مباد گام های تان»، نامه ای که سرعت عملش بی سابقه بود و پیام داشت در ضمیرش. نکته بسیار مهم، همین جاست.

این بار اما به جای «حسین»، می بایست «مادر حسین» می آمد، چرا که شلمچه، شلمچه بود و من و تو چه می دانیم که شلمچه چیست؟! و شلمچه کجاست؟! ما فقط یک «کانال پرورش ماهی»، یک «جزیره بوارین»، یک «شهرک دوئیجی» و یک «موانع نونی شکل» شنیده ایم. ما فقط یک «شرق ابوالخصیب» شنیده ایم. ما فقط چند تا عکس دیده ایم و چند تایی هم روایت شنیده ایم. گاهی شعاع آتش، آنقدر بالا می رود که شب عملیات را مثل روز، روشن می کند. عملیاتی با رمز «یا زهرا» و بچه هایی که تمام حرف شان این بود: «می رویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم». این بار، سخن، حتی بر سر کربلا هم نبود؛ همه آلام و آرزوها به کوچه بنی هاشم ختم می شد…

اگر چه یوم الله 9 دی، کربلای پنج جنگ روزگار است، لیکن اهالی فتنه و اصحاب انحراف و حضرات ساکت، این بار نتوانستند بر سر پیروزی، باز هم بلای جام زهر بیاورند. در فتنه 88 عده ای ملتفت شدند؛ خامنه ای، خمینی دیگر است، اما خامنه ای از همان نخستین ثانیه رهبری حکیمانه شان، برای این ملت، در حکم خمینی دیگر بود. قصه به این برمی گشت که این بار ملت، کار عظیم 9 دی 88 را، با ابتکار بزرگ 22 بهمن 88 گره زد و چنان دفاعی از فتح الفتوح خود در 9 دی کرد که دیگر احدی جرئت نکند حرف از تکرار جام زهر بزند. نیاز داشت 9 دی 88به 22 بهمن هشتاد و اشک. عده ای می گویند؛ بزرگی خمینی به این بود که جام زهر نوشید. این عده ابله اند و از سیاست، چیزی جز ترس نمی فهمند، چرا که بزرگی خمینی، به انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی و امام خامنه ای امت واحده اسلامی است. بزرگی خمینی به این است که خامنه ای را شایسته رهبری می دانست و فی الحال معلوم شده که خوب می دانست و قشنگ می دانست. الحق که سیمای خامنه ای، بارزترین تجلی بزرگی خمینی است. بزرگی خمینی به این است که همچنان صورت آمریکا از سیلی تاریخی امام راحل ما سرخ است. جام زهر، تجلی مظلومیت امام ما بود، نه بزرگی اش. آنانکه امام ما را نشناخته اند، برای جبران ذلت خود، چرا از امام با عزت امت، مایه می گذارند؟! بزرگی خمینی و انقلاب اسلامی اش، یعنی همانکه گفت: «جنگ ما جنگ فقر و غناست» و برای پی بردن به ابعاد بزرگی امام، امروز باید از کوچه های خاورمیانه تا خیابان های واشینگتن را رصد کرد، نه اینکه کور بود و چون «صم و بکم و عمی» حرف مفت زد. خمینی بزرگ است، ملتش هم ملت بزرگی است، چرا که در ورای کربلای پنج جنگ روزگار، اجازه نداد قصه کربلای پنج روزگار جنگ تکرار شود. ملت رشید ما، این بار، جام زهر را ارزانی همان کسانی کرد که جام زهر را به دست امام داده بودند. این شد که راهپیمایی 22بهمنِ بعضی ها، فقط به چند قدم ختم شد.

 حماسه 9دی

9 : مهمترین یا به نام ترین فرمانده شهید عملیات کربلای پنج، «حاج حسین خرازی» بود. اغلب سرداران نامی، پیش از این در خیبر و بدر و والفجر مقدماتی و اروند به شهادت رسیده بودند و حاج حسین که فقط یک دست در بدن داشت، علمدار شهید کربلای پنج شد. خیلی از بهترین بچه های ملت، در عملیات کربلای چهار و کربلای پنج به شهادت رسیدند. شلمچه، خاک نبود، قطعه ای از افلاک بود و آنقدر، غوغای آتش و حجم دود و وسعت درد بالا بود که جز نگاه مهربان، آشنا و گرم «بی بی دو عالم»، هیچ چیز آرام نمی کرد شهدای ما را، که اغلب با پهلوی شکسته و دست و پای زخم بسته به شهادت رسیده بودند. آن روز فرشته ها با دیدن بچه بسیجی های شلمچه، بار دیگر فهمیدند که چرا باید به آدم سجده می کردند. این بار اما به جای «حسین»، می بایست «مادر حسین» می آمد، چرا که شلمچه، شلمچه بود و من و تو چه می دانیم که شلمچه چیست؟! و شلمچه کجاست؟! ما فقط یک «کانال پرورش ماهی»، یک «جزیره بوارین»، یک «شهرک دوئیجی» و یک «موانع نونی شکل» شنیده ایم. ما فقط یک «شرق ابوالخصیب» شنیده ایم. ما فقط چند تا عکس دیده ایم و چند تایی هم روایت شنیده ایم. گاهی شعاع آتش، آنقدر بالا می رود که شب عملیات را مثل روز، روشن می کند. عملیاتی با رمز «یا زهرا» و بچه هایی که تمام حرف شان این بود: «می رویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم». این بار، سخن، حتی بر سر کربلا هم نبود؛ همه آلام و آرزوها به کوچه بنی هاشم ختم می شد…

9 دی! السلام ای همسایه خانه عشق! با من سخن بگو…   

فرآوری:رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : برگرفته از وبلاگ قطعه 26

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۲۰
 
صبح دیروز
 

حاج ذبیح الله بخشی به امام شهدا پیوست

نوید شاهد حاج ذبیح الله بخشی صبح امروز پس از تحمل سال ها رنج دوری یاران شهیدش، به امام شهیدان پیوست.

ه گزارش نوید شاهد به نقل از گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، حاج ذبیح الله بخشی، علمدار دوران دفاع مقدس معروف به حاجی بخشی صبح دیروز در تهران به یاران شهیدش پیوست.
بسیجی نام آشنا، جانباز و علمدار دوران دفاع مقدس و پدر ۲ شهید که تا پایان عمر به میثاقی که با پیر جماران و آرمان هایش بسته بود پایبند ماند.

خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۱۹

بصیرت….

۱۱آذر۱۳۹۰-خادم الشهداء

 

بصیرت از دیدگاه قرآن و حدیث

در قرآن کریم، مشتقات «بصر» ۱۴۸بار و واژه «بصیرت» دوبار تکرار شده است. به طور کلی واژه «بصر» درمتون اسلامی، گاه درباره بینایی ظاهری و حس، و گاه درباره بینایی باطنی و عقلی به کار می رود.
به تعبیر دیگر، مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول: دیده عقل آنها نزدیک بین است. آینده خود و جهان را نمی بینند و ادراکات آنها در محسوسات خلاصه می شود، و به تعبیر زیبای قرآن:
« یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» از زندگی دنیا، ظاهری را می شناسند حال آنکه از آخرت غافلند. (روم – ۷)
این دسته، هر چند به ظاهر بینا هستند، ولی در فرهنگ قرآن و حدیث، کور محسوب می شوند.

در همین رابطه امام علی (ع) در یکی از سخنرانی های خود در مدینه به این نکته مهم، این گونه اشاره می کند: ما کل ذی قلب بلبیب، ولا کل ذی سمع بسمیع، ولاکل ناظر بنظیر. نه هر که دلی دارد، به خردمندی داننده است، و نه هر که گوشی دارد نیک شنونده است، و نه هر که دیده ای دارد بیننده است.

همتایان مفهومی واژه بصیرت:
در قرآن و روایات اسلامی، واژه هایی وجود دارند که می توان گفت معادل واژه بصیرت اند و یا به آن بسیار نزدیک هستند. 

1- یقظه :
یکی از واژه های معادل بصیرت «یقظه» است. در این باره از علی (ع) نقل شده که فرمود:
الیقظه استبصار (غررالحکم، ص ۱۷۶)، یقظه (بیداری) بصیرت یافتن است.
در روایتی دیگر از علی (ع) در معرفی اهل بصیرت آمده است:
فاستصجو ابنور یقظه: فی الابصار والا سماع والا فئده. پس بدین سبب، چشم ها و گوش ها و دل هایشان از نور بیداری روشن گردید.

۲- نور :
همتای دیگر بصیرت نور است.
یا ایهاالذین امنوا اتقواالله و امنوا بر سوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نوراًتشمون به ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش، شما را دو بهره عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که به (برکت) آن، راه سپرید. (حدید – ۸۲)

۳- فرقان :
یکی دیگر از واژه های بسیار نزدیک به مفهوم بصیرت، واژه «فرقان» است:
یا ایهاالذین امنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقاناً.
ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا کنید، برای شما فرقانی (نیروی جدا کننده حق از باطل) قرار می دهد. (انفال -۹۲)
همچنین در بسیاری از روایات، واژه های دیگری همچون: عقل ، معرفت ، علم و حکمت ، نیز در معنای بصیرت به کار رفته اند.

با بررسی اجمالی حوادث و مشاهده فراز و فرود های تاریخ اسلام از دوران پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) تا انقلاب اسلامی و دوران حاضر ،آنچه بیش از هر عاملی در رسیدن یا نرسیدن به پیروزی و موفقیت تاثیر داشته، میزان بهره مندی و برخورداری مردم و نخبگان از »بصیرت« بوده است . به این معنی که در هر برهه ای که مردم و نخبگان جامعه از بصیرت بهره برده اند ، راه درست انتخاب شده و امور به نحو احسن پیش رفته است و برعکس در مواقعی که مردم بدون بصیرت عمل کرده اند، هم خودشان و هم جامعه را با مشکلاتی روبرو کرده اند.

به جرات می توان گفت دلیل همه انحرافات سیاسی و اعتقادی که تاکنون امت ها با آن روبرو بوده اند و بعضا به نابودی و انحطاط آنان نیز منجر شده، رفتارها ، تصمیم گیریها و موضع گیریهای بدون بصیرت بوده است .

مفهوم بصیرت

بصیرت دانایی صرف نیست بلکه دانایی همراه با باور وایمان است از این رو موجب هدایت و حرکت است در حالیکه علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوما مایه عمل به مقتضاتش نیست.

به عنوان نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است ولی به دلیل اینکه به مضرات آن باور ندارند واز آن استفاده می کنند حتی برخی پزشکان به انواع مواد مخدر معتاد می باشندتقریبا هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک وبه عالم برزخ و حساب سفر خواهد کردو آنجا

یک یک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق می گیرد اما از آنجایی که این بینش د ر بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده موجب تقوی و پرهیزگاری نمی شود ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حرکت و عمل می گردد واز این روست که بصیرت موجب هدایت بوده انسان را از غفلت بیدار می کند انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است بصیرت مانند سپری است که در هنگام فتنه هاومواقف خطرناک انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد.شاید از این روست که زره و لباس محافظ جنگی را بصیرت نامیده اند چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می کند.

موانع کسب بصیرت

برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد بگونه ایکه با وجود یقین به حقانیت موضوعی ، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد که در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم

دلبستگی به دنیا :

حضرت علی علیه السلام در این خصوص می فرماید : انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته…

بدرستی که دنیا خانه محنتهاست، و جایگاه فتنه هاست، کسی که طلب کند آن را هلاکش کند؛ و کسی که به دنبالش نباشد را ، با او بنیکوئی همراهی کند ؛ و هر که نظر کند بسوی آن ، کور گرداند او را ( چشم بصیرت را از او می گیرد)….(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم ج ۲ ص ۶۳۷ )

گرفتار شدن به شهوات و لذت ها:

امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید : ذا أبصرت العین الشّهوه عم ی القلب عن العاق به (۱۳۷/ ۳).هرگاه چشم ظاهری ، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد . (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص۳۰۵ )

لذا می بینیم مقام معظم رهبری در سخنرانی های مکرر خود نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار داده و در یکی از این سخنرانی ها فرموده اند : سیاست امروز سیاست اندلسی کردن ایران است (مقام معظم رهبری، ۶ فروردین ۱۳۸۱) چراکه وقتی جامعه ای مشغول و گرفتار شهوات شد دیگر بصیرت خور را نسبت به مسائل پیرامونی

از دست می دهد و همچون اندلس ممکن است کشور را تقدیم کفار نماید .

راه های عملی کسب بصیرت

در این خصوص نیز در روایات ما راهکارهای متعددی مطرح گردیده که به برخی از آنها اشاره می نمائیم :

شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانه خود:اخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است که بنا به فرموده رسول گرامی خدا صل الله علیه و آله اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (البحار ۲۳/ ۹۴ الغدیر ۱۰/ ۳۶۰ اثبات الهداه ۱/ ۱۲۶ تفسیر ابی الفتوح ۱/ ۵۰۸ – الحکم الزاهره با ترجمه انصاری ص ۱۰۸)

لذا شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان راهکار اصلی و مهمی است که می تواند انسان را به بصیرت برساند شناخت همانگونه که حضرت علی علیه السلام در سخنانی خطاب به دو تن از یاران خود در این باره می فرماید :ف نّه لا یبلغ أحأ م ن ش یعت نا حدّ ال است بصار حتّی یعر فن ی ب النّوران یّه ف ذا عرفن ی ب ها کان مستبص راً بال غاً کام لًا… (بحار الأنوار ج ۲۶ ص ۷ )

هیچ کس از شیعیان به بصیرت نمی رسند مگر اینکه با شناخت من به نورانیت برسند پس هنگامی که مرا به این مقام شناختنند بطور تمام و کمال بصیرت یافته اند …..

- داشتن فکر و اندیشه و تجزیه تحلیل مسائل

از دیگر اموریکه انسان را به بصیرت سوق می دهد اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد .

علی علیه السلام در این باره می فرماید : أفک ر تستبص ر. فکر کن تا بصیرت یابی. لا بص یره ل من لا ف کر له. نیست بصیرتی از برای کسی که نباشد فکری از برای او. (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۵۷)

-دوراندیشی در امور

از دیگر اموریکه موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : من استقبل الأمور أبصر (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۵۷) هر که از قبل پیش بینی کند و به پیشواز کارها برود (نسبت به امور دور اندیشی کند) بینا گردد .

- پیروی از عالمان وارسته

امام محمد باقر علیه السلام در وصف علماء ربانی می فرماید :

عالم مانند کسی است که به همراه خود شمعی دارد که بوسیله آن ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر کس که به نور آن روشنی یافت پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد

_رعایت ایمان و تقوای الهی

یکی دیگر از راهکارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت رعایت تقوای الهی می باشد چرا که خداوند متعال می فرماید :«ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا بورزید خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می کند» (انفال، آیه ۲۹). پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد به گونه ای که انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد و قرآن کریم در این باره می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون؛ پرهیزگاران هنگامی که شیطانی پیرامون حریم آنها گردش کند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند»

-عبرت گرفتن از مسائل گوناگون

اگر کسی بطور دائم از آنچه که پیرامونش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه کند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند از گرفتار شدن از هلاکت نجات پیدا کند .

حضرت علی علیه السلام در این خصوص فرموده اند : ف ی کلّ اعت بار است بصاأ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص ۴۷۲ ) در هر عبرت گرفتنی بصیرتی است.و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بیان دشته اند : دوام ال اعت بار یؤدّ ی لی ال است بصار (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص ۴۷۲ )

- ذکر و یاد الهی

از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذکر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند: من ذکر اللّه استبصر (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : ۱۸۹) یعنی هر که یاد کند خدا را بصیرت یابد

-پیمودن مسیر اهل بصیرت

به عنوان نمونه یکی از ویژگی های برجسته یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا بصیرت می باشد

امـام صـادق (ع) دربـاره حضرت عباس (ع) با تعبیر (نافذ البصیره)یاد می کند که گویای عـمـق شـنـاخـت آن شـهـیـد اسـت (کـان عـمّنـا العـبـّاس بـن عـل ی نـافـ ذ البـصـیـره صـلب الا یمان ). ]اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۴۳۰[ در زیارتنامه حضرت عباس (ع) نیز می خوانیم:

(و انّک مـضـیـت عـلی بـصیره م ن امر ک مقتد یاً ب الصّال حین) ]مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس (ع)، ص ۴۳۵[ که شهادت او را از روی بـصـیـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است، نیز می خوانیم: خدا را گواه می گـیـرم کـه تـو هـمـان راهـی را رفـتـی کـه شـهـدای بـدر و دیـگـر مـجـاهـدان راه خـدا پیمودند. (همان) .

رهبر معظم انقلاب در اهمیت بصیرت در زندگی روزمره مردم نیز می فرمایند: ” در زندگىِ پیچیده‌ اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمی­شود حرکت کرد. جوان ها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت­ها لازم است. وقتى بصیرت بود، آن وقت شما می­دانید با کی طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمی­دارید

مقام معظم رهبری حفظه الله در جمع مردم خونگرم چالوس و نوشهر در ارتباط با ضرورت وجود بصیرت می فرمایند: «بصیرت قطب‌نمای حرکت صحیح در اوضاع اجتماعی پیچیده امروز است به گونه‌ای که اگر کسی این قطب‌نما را نداشت و نقشه‌خوانی بلد نبود ممکن است ناگهان خود را در محاصره دشمن ببیند. اگر بصیرت نباشد، انسان حتی با نیت خوب ممکن است گمراه شود و در راه بد قدم بگذارد.»

بنابراین اگر امروز سخنان رهبری را فهمیدیم و عمل کردیم و قدر ولایت را دانستیم، آنوقت می توان گفت که بصیرت پیدا کرده ایم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۴
نسرین افضل

همه دور هم نشسته‌اند و از خانواده هایشان تعریف می‌کنند. دلتنگی‌ها را نمی‌شود پنهان کرد، هرکاری کنی بالاخره معلوم می‌شود. از لابلای حرفها و درد دلها معلوم می‌شود از چه چیزی دلتنگ هستی. دور هم جمع شدنشان برای دعای توسل بهانه بود. می‌خواستند همدیگر را ببینند و از خانه و خانواده شان حرف بزنند، تا خستگی کارهای طاقت فرسایی که در مهاباد، سنندج، سقز، بانه انجام می‌دادند از تنشان به در شود…

از سال گذشته، روز شهادت مریم فرهانیان یعنی روز ۱۳ مرداد به عنوان روز بسیج زنان مطرح شد و هم‌اکنون در شورای فرهنگ عمومی مراحل تصویب خود را می‌گذراند؛ امسال اما در روز ۱۳ مرداد مراسم بزرگداشت شهیده «نسرین افضل» در استان فارس برگزار می‌شود.

به این بهانه نگاهی خواهیم داشت به زندگی شهیده «نسرین افضل» که قطعا می تواند الگو باشد.

زندگینامه:

نسرین افضل در سال ۱۳۳۸ در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود نهاد و روزها و سال‌های کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین با شریفی گذراند.

وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشعور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. این شهیده، پس از پایان تحصیل در دوره دبیرستان با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت با حضور مؤثر در کمیته امداد سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به محرومان روستایی، بیشترین قرب به پروردگار را برای خود کسب می‌کرد.

شهیده افضل، در آغاز سال ۱۳۶۰ با مشورت برادر بزرگوارش شهید «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان اعزام شد و تمام وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگان‌ها همکاری داشت.

وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند؛ وی در سال ۱۳۶۱با یکی از پاسداران ازدواج کرده و پس از ازدواج با وجود فعالیت زیاد اجتماعی، آنگاه که به کاشانه‌اش باز می‌گشت با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه ساده و بی‌پیرایه را به بهشتی روح بخش تبدیل ‌کرد.

این شهیده در آخرین شب فروزندگی‌اش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود اصرار همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود.
مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر به کمین عوامل پلید آمریکا ‌افتاد و در آن جمع تنها، شهیده نسرین مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجاکه همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه ۱۰ تیر ۶۱ در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود ‌رسید.

خاطره اول: مسجد اباذر

او در اتاق تنها نشسته بود و خواهرش به آشپزخانه رفت و مشغول شد. طوری به در و دیوار اتاق نگاه می‌کرد که انگار برای خداحافظی از آنها آمده است. چشمش روی دیوار اتاقها خیره ماند. از پیشانی عکس استاد مطهری که در قاب روی دیوار، نگاهش می‌کرد. قطره‌های خون می‌چکید.

خوابی که چند شب قبل دیده بود، یادش آمد. از یک راه مه گرفته که کوه هایش از آسمان هم گذشته بود، رد می‌شد. ابرها جلوی چشم بودند. خورشید کمی دورتر در حرکت بود. آسمان پائین آمده بود. از راهی رد می‌شد و کتابی در دستش بود، حالا می‌بیند که عکس روی دیوار هم کتاب دارد. در خواب، گرگ زوزه می‌کشید، صدا نزدیکتر شد. گرگ حمله کرد. او فرار کرد، پایش به سنگی خورد، اما روی زمین نیفتاد. روی کوهی بلند که از آسمان هم گذشته بود، افتاد، سرش درد گرفت. از سرش خون آمد.

مادر گفته بود: خون خواب را باطل می‌کند. خیر است انشاءالله. به عکس روی دیوار خیره شد. یادش نمی‌آمد. سرش درد گرفته بود، به سنگی خورده بود، یا پنجه گرگی آزرده اش کرده بود؟

* خواهر با سینی چای وارد می‌شود. او همچنان به عکس خیره شده و با اشاره گفت:«من هم همین جای سرم تیر می‌خورد، انشاءالله. » خواهر به چشمهای او نگاه می‌کند، حتی نمی‌گوید:«این حرفها چیه؟ خدا نکند، انشاءالله باشی و مثل صاحب عکس خدمت کنی. انشاءالله بمونی و بچه‌هایی مثل او تربیت کنی… » خواهر فقط می‌گوید:«نسرین جان دیگه چند وقت گذشته. ظاهراً از خر شیطون پائین اومدی و دست به کار شدی ها.» نفهمید خواهر چه می‌گوید. او دست به کار بود. یک عالم کار در مهاباد داشت که روی زمین مانده بود و خودش در شیراز، چرا معطل مانده بود؟! با چه سختی میان آن خانه‌ها بین کوره راهها، و در اطراف شهر گشته بود و توانسته بود ۷ نفر را برای شرکت در کلاس‌های نهضت سوادآموزی جمع کند. ۶ یا ۷ نفر، اسمهایشان را به خاطر آورد، «کشور منیره شو، زیبا خانسفیدی، بیگم فتوره بان، رعنا نازجابرفکور، صفربانو مغفرت، گلنار ساره سر. » خواهر گفت: می‌خواهی اسمش را چی بگذاری؟

نسرین دوباره شمرد، ۶ نفر بودند یا ۷ نفر، «کشور منیره شو، زیبا خانسفیدی، بیگم فتوره بان، رعنا نازجابرفکور، صفربانو مغفرت، گلنار ساره سر، ماه منظر خیری» آهان، «ماه منظر خیری» را یادم رفته بود. خواهر گفت: نسرین جان کجایی تو؟ دو سال نیست که رفتی مهاباد، از وقتی هم که آمدی اینجا شیراز، خانه خواهرت، آمدی خداحافظی که دلش را خون کنی و بری، الآن دو سال از انقلاب می‌گذره، هنوز یک دل سیر ندیدمت، تا بود که دهات اطراف شیراز، پی جهاد و نهضت و بسیج و آموزش اسلحه و کمکهای اولیه و… بودی. حالا هم که رفتی اونجا حسابی دستمان ازت کوتاه شده، باز اگر همین جا بودی هفته ای، ده روزی شاید می‌شد نیم ساعت دیدت.

نسرین گفت: حالا چی؟ الآن که در خدمتت هستم. خواهر نرمتر شد و گفت: عزیز دلم، اسم بچه را انتخاب کن، با آقا عبدالله هم صحبت کن، اسم داشته باشه خیلی بهتره! حواست را جمع زندگی ات بکن. تو همه چیز را فدای مهاباد می‌کنی ها!

نسرین گفت: حالا چی شده مگه؟ خواهر گفت: نسرین جان، حالتت فرق کرده، سر و چشمت یک جوری شده، عین زنهای حامله شدی، مواظب خودت هستی؟ نسرین گفت: چی شدم، یعنی… ؟

خواهر دستی به موهایش کشید و گفت: نسرین جان یک هاله مادری، معصومیت، یک چیز خوب توی صورتت پیدا شده اینها نشانه‌های لطف خداست. نشانه مادر شدن و لایق لطف خداشدن است. نشونه‌های مادر شدن و لایق لطف شدنه. خدا این لیاقت را به همه کس نمی‌ده. اگر هنوز مطمئن نیستی، همین جا برو دکتر، دیگه هم نرو مهاباد. بمون و استراحت کن بخدا مادر خیلی خوشحال می‌شه. دیگه برای ضریح «سید علاءالدین حسین» جای خالی نگذاشته. همه را دخیل بسته. برای همه امامها، تک تک، روضه و سفره یا شمع نذر کرده، خب حالا بگو چند وقته؟

نسرین با تعجب گفت: چی چند وقته؟
خواهر گفت: که، کی قراره من خاله بشم؟ چند وقته دیگه؟
نسرین گفت: من برای خداحافظی اومدم، این حرفها چیه؟
خواهر گفت: نه آمدنت معلومه نه رفتنت!

* نسرین دیر کرده بود از صبح زود رفته بود جهاد و حالا دیر وقت بود. پدر در اتاق راه می‌رفت، مادر دلشوره داشت. همه نگران بودند، پدر با تندی گفت: نه آمدنش معلومه و نه رفتنش، این که نشد وضع. ۲۴ ساعت سر خدمت باشه، سرکار باشه. بالاخره استراحت می‌خواد یا نه؟
مادر گفت نمی‌دونم والله تلفن زد، گفت: احمد، قدری خوراک و پول براش ببره، من هم نفهمیدم آدرس را به احمد گفت، یقین نزدیکای شیراز بوده توی راه یه خونواده جنگ زده را می‌بینه که بچشون مریضه، می‌خواست اونو به بیمارستان برسونه.
پدر گفت: خب به بیمارستان تلفن زدی؟ مادر گفت: مریض که نیست بگم صداش کنند مریض برده اونجا که اسم همراه بیمار را یادداشت نمی‌کنند، بیمارستان فقیهی به اون بزرگی کی به کی است کی به کیه!

پدر گفت: این دختره چکاره است؟ همه جا سر می‌زنه، به داد همه باید، بچه من برسه؟ توی مسجد هیچ کس غیر از نسرین من نیست؟ توی جهاد هیچ کس مسئول نیست؟ تازه‌ای خوابگاه عشایر رفتنش هم برنامه تازه اش شده، چند شب پیش هم رفته بود پیش بچه‌های عشایر یا اونها را می‌یاره خونه و مثل پروانه دورشون می‌چرخه و غذاهای رنگین جلوشون می‌گذراه، یا خودش می‌ره اونجا. مگه نباید خودش هم زندگی کنه، صبح نسرین کجاست؟ مسجد، ظهر نسرین کجاست؟ مسجد، شب نصف شب نسرین کجاست؟ مسجد.

مادر گفت: اینها را که می‌آورد خانه، ثواب دارد غریبند، از خانه شان دورند، آمده‌اند اینجا درس بخوانند، فردا کاره‌ای شوند. از من غذا پختن و آماده کردن خانه و شستن برای آنها، اما اصلاً آرام و قرار ندارد. هرجا کار باشد نسرین همان جاست، دنبال کار می‌دود.

کریم گفت: کار یک جا بند شدن هم بهم دادن. توی جهاد هیچکس بهتر، تمیزتر، دقیق تر از نسرین، کتاب خلاصه نمی‌کنه. همه کتاب‌های استاد مطهری را به خاطر پشتکاری که داره، نسرین خلاصه نویسی می‌کنه. خواهرجون از همه بهتر این کار را انجام می‌ده چون استاد مطهری را خیلی دوست داره و هم اینکه خیلی خوب کار می‌کنه. اما از بس دل رحم و مهربونه یکجا بند نمی‌شه انگار که کار را بو می‌کشه. رفته توی دهات «دشمن زیادی» زن‌ها را برده توی حمامی که جهاد براشون درست کرده، کلاس آموزش احکام و بهداشت گذاشته! اصلاً یک کارهای عجیب و غریبی می‌کنه. عروسی هم که کردیم هیچ فرقی نکرده یک هفته بعد از ازدواجش برگشت مهاباد.

همین طور که بیرون مثل فرفره کار می‌کنیم، از وقتی هم که می‌رسه خونه می‌شوره، می‌پزه، و تمیز می‌کنه.

خاطره دوم:

همه دور هم نشسته‌اند و از خانواده هایشان تعریف می‌کنند. دلتنگی‌ها را نمی‌شود، پنهان کرد، هرکاری کنی بالاخره معلوم می‌شود. از لابلای حرفها، درد دلها معلوم می‌شود از چه چیزی دلتنگ هستی. دور هم جمع شدنشان برای دعای توسل بهانه بود. می‌خواستند همدیگر را ببینند و از خانه هایشان، خانواده یشان حرف بزنند، تا خستگی کارهای طاقت فرسایی که در مهاباد، سنندج، سقز، بانه انجام می‌دادند از تنشان بدر شود. برای کار فرهنگی آمده بودند اما خدا می‌داند که از هیچ کاری دریغ نداشتند. نسرین از خانه و از مادر گفت:«من همیشه براش گل می‌خرم. هر شهری هم که برم، حتماً سوغاتی اون شهر را باید براش بخرم جون و نفس من مادرمه. فقط خدا شاهده که چه جوری تونستم موقع شهادت داداشم، آرومش کنم. هر دعایی بلد بودم، خوندم، دو ماه طول کشید تا قضیه را قبول کرد. اونهایی که رفته بودند دهلاویه و سوسنگرد دنبال جنازه داداش، وقتی برگشتن باورشون نمی‌شد که مامان از هر جهت آماده باشه. خونواده من خیلی دوست داشتنی و خوب هستن. همشون رو دوست دارم» نسرین ساکت شد. همه به او خیره شدند از ابتدای جلسه فقط همین چند کلام را گفته بود و دوباره در خودش فرو رفته بود. حالت‌های نسرین خیلی عجیب بود. حتی صبر نکرد نماز را به جماعت بخواند، گفت: شاید شهید شدم. معلوم نیست تا یک ساعت دیگه چی بشه؟

فاطمه پرسید: نسرین امشب چت شده؟
نسرین گفت: چیزی نیست تبم قطع شده، فقط شاید بخوام بهتون حلوا بدم!
فاطمه گفت: پاشید بریم اینجا هوا خیلی سرده اگر بمونیم حلوای همه مون رو باید خیر کنند. یخ زدیم پاشید بریم.

ساعت ده شب بود. مراسم دعای توسل تمام شده بود موقعی که می‌خواستند سوار ماشین شوند صدای تک تیرهایی بگوش می‌رسید، نزدیک ماشین نسرین گفت: بچه‌ها شهادتینتون را بگید دلم شور می‌زنه. فاطمه سوار ماشین شد و گفت: توی تب می‌سوزی، انگار توی کوره هستی. دلشورت هم بخاطر همینه. ما که تب نداریم شهادتین را نمی‌گیم، فقط تو بگو نسرین جان.

خنده روی لبها یخ زد همگی سوار ماشین شده بودند. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می‌گفت: که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد. همان جا که آرزو داشت و همانطور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، شهید شد.
و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد. نسرین شهید شده بود.

وصیتنامه شهیده نسرین افضل:

«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…»
شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان میتواند به آن برسد وبا خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش.

«یا ایتها الفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدلی فی عبادی وادخلی جنتّی.
ای نفس قدسی ودل آرام (بیاد خدا). امروز بحضور پروردگارت بازآی که توخشنود ( به نعمتهای ابدی او ) واو راضی او تواست. باز آی ودرصف بندگان خاص من درآی. ودربهشت من داخل شو.

پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکها و ظلم رهانید وبا ایجاد وحدت درمیان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی رادر این سرزمین مقدس بنا نهاد.

خداوندا! به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار.
بارخدایا! به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم.
ایزدا! ما را درکسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار.
الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را برسراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

خداوندا! کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورز گر و سلطه طلب بی نیاز دار.
بارالها! اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان.
بارایزدا! به رهبر کبیرمان امام خمینی عمرو توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند.

خداوندا! ایرانو اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان بدور داشته، رزمندگانمان را درجبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروزبدار.
کریما! ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آنرا تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.
همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم چون خدای خودرا در آن زمان پیدا می‌کنم.

از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی ودرس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خودرا با خدای خویش بیشتر کنی و همینطور معلّمی باشی جدّی.

————————————–
منابع:

۱٫ کتاب راز یاسهای کبود
سایت بسیج جامعه پزشکی
۲٫ سایت طنین یاس
۳٫ خبرگزاری ایکنا
۴٫ خبرگزاری فارس                                                           خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۴
شهادت در سجده
 

شهادت در سجده


 





 
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت در سجده
می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم » یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و و قت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتفش گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت . صورتش را که دیدم زا نوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف ا ست ».
یوسف شریف در دومین ماه بهار سال 1342 در روستا ی درب مزار از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد . پدرش کشاورزی متدین بود که با سخت کوشی خود زندگی کوچکش را اداره می کرد .
یوسف در دامان پاک مادر سیده اش رشد کرد . علاقه اش به انجام فرائض دینی در میان خانواده و دوستانش از او چهره ای متفاوت از همسن و سالانش ساخته بود .

شهادت در سجده

نوجوانی اش با خیزش مردم علیه حکومت پهلوی مصادف بود . تلاش یوسف در روزهای انقلاب بیش از توان تحمل یک جوان عادی بود . بعد از پیروزی انقلاب او برای حفظ دستاوردهای این هدیه الهی روز و شب نمی شناخت .
جنگ عراق علیه ایران فصل تازه ای در زندگی این جوان متدین گشود . یوسف رو به جبهه های جنگ نهاد . جبهه ا ی که دنیای کفر در برابر این ملت گسترده بود .
اخلاق نیکو ، شجاعت و مدیریت اوخیلی زود در جبهه های مختلف خود را نشان داد و از او چهره ای ساخت که نمایانگر سیمای حقیقی یک رزمنده اسلام است . یوسف شریف در عملیات والفجر 8 با گلوله ای که پر از آتش کینه دشمن براین سینه الهی بود بر خاک سجده کرد تا به آسمان برسد.
- لازم نبود که فریاد بزند : بچه ها ، نماز به جماعت بخوا نید یا در نماز اخلاص داشته باشید . وقتی نیروها می دیدند این بزرگوار با آن اخلاص غیر قابل توصیف سر به سجده می گذارد و در رکوع می گوید « انا لله و انا الیه راجعون » با شوق و رغبت عجیبی برای مخلص شدن تلاش می کردند چون می دانستند کلام بنده ای را می شنوند که ذره ای به دنیا وابسته نیست .
می گفت : بسیجی بودن و بسیجی شهید شدن ، آدم را به هدف نهایی نزدیک می کند . اگر چه ما همگی لباس تکلیف به تن داریم . اما وقتی من متعهد بشوم که نظامی باشم ، احساس می کنم نمی توانم به شکلی که دلم می خواهد فعالیت کنم ، بسیجی آزاد است ..... و هر وقت بخواهد ، می تواند باشد یا نباشد ... و همه بسیجی های ما خواستند که باشند .

شهادت در سجده

بعد از دیپلم در دانشگاه پذیرفته شد . اما به علاقه اش پشت پا زد و تکلیف را پرسید . دلش می خواست به دانشگاه برود و تحصیل کند اما می گفت « الآن صلاح نیست که این جذابیتها را درذهنم پرورش بدهم » از همه این ها دور شد تا به خدا نزدیک شود .
شخصیت شهید شریف از زبان سردار شهید حاج قاسم میر حسینی
بسم الله الرحکن الرحیم
شخصیت مجهول و نا شناخته ای داشت . حتی بعد از شهادتش او را آنگونه که بود نشناختیم . البته بعد از شهادتش بعضی از صفاتش مشخص شد و بعضی از دوستان با برخی از خصوصیات او آشنا شدند ، اما آنچه مسلم است اینکه این شهید گمنام و مظلوم دارای ابعاد مختلفی بود . هر بعد از شخصیت این شهید کفایت می کند که یک انسان را به انجایی که برای ان افریده شده است برساند .
شریف چندین بعد داشت مثلا در بعد تقوی ، زهد ، مدیریت ، اخلاص و ... من کمتر کسی را دیده ام که همه این ویژگی ها را با هم یک جا داشته باشد .
- در مخابرات بود ، یک روز گفت : من یک اتاقی می خواهم که تنها باشم . ما یک کانکس که سه قسمت بود ، یک قسمتش را به ایشان دادیم . بعد فهمیدیم که ایشان این خلوت را می خواست که نماز شبش و رازونیازش را دور از چشم دیگران انجام دهد .
- برای همه ثابت شده بود که احساس تکلیف می کند و در جبهه حاضر می شود . یک روز می گفت : فردای قیامت از ما نمی پرسند چرا بغداد را نگرفتید ؟ چرا بصره را نگرفتید ؟ می پرسند که ایا شما ادای تکلیف کرده اید یا نه ؟
- یوسف با شروع دعای کمیل به سجده می رفت و ساعتی بعد از دعا نیز هنوز در سجده بود .
- روزی که پیکر مطهر او را تشییع می کردیم ، من برادرش را صدا زدم و پیشانی پینه بسته او را نشانش دادم که اثر سجده های طولانی بود .
--------------------------------------------------------------------------------
منبع:ماهنامه شمیم عشق سایت ساجد
ارسال توسط کاربر محترم سایت :aghamehdi011
 خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۳
بزرگان جهان از امام حسین میگویند:

موریس دو کبری، اندیشمند فرانسوی: پیروان حسین(ع) به واسطه عزاداری حسین می دانند که پستی و زیردستی استعمار و استثمار را نباید قبول کنند زیرا شعار پیشرو و آقای آنها تن ندادن زیر بار ظلم و ستم بود.

 دیکنز چارلز:
اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند. پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

 جرجی زیدان، نویسنده لبنانی:
پس از رحلت پیامبر(ص)، حب جاه و مال بر فضائل اخلاقی فائق آمد و افکار و آرای آل علی(ع) در میان چنان مردمی بی اثر ماند. چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بیعتی را که با امام حسین(ع) بسته بودند در هم شکستند و به این نیز اکتفا نکرده و او را کشتند.

 توماس مان، متفکر آلمانی:اگر بین فداکاری مسیح و حسین(ع) مقایسه شود حتماً فداکاری حسین پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود. زیرا مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند آمد. امام حسین(ع) زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند و احتیاج به پدر داشتند.

 کورت فریشلر، مورخ بزرگ آلمانی:
امام حسین(ع) در فداکاری قدم را از حدود فدا کردن خود برتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد.. تصمیم ثابت حسین(ع) برای فداکاری مطلق نه ناشی از لجاجت بود نه معلول هوا و هوس و او با پیروی از عقل مصمم شده بود که به طور کامل فداکاری کند تا اینکه مجبور نشود بر خلاف عقیده و آرمان والای خود به وسیله سازشکاری با یزید بن معاویه و زندگی ادامه دهد. می دانیم که حسین(ع) خود را برای کشته شدن آماده کرده بود. و او عزم داشت خویش را فدا نماید چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب می تاخت و شمشیر می انداخت... حسین(ع) دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه عقیده و آرمان خود می دانست. در نظر حسین(ع) در همانجا توقف کردن و گردن بر قضا دادن تا این که دیگران نزدیک شوند تا او را به قتل برسانند خودکشی محسوب می شود. یک مرد دلیر و با ایمان خودکشی نمیکند.

توماس کارلایل، دانشمند بزرگ انگلیسی:بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبرو می شوند اهمیت ندارد. پیروزی حسین(ع) با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۳
علامه مصباح یزدی

آیت‌الله مصباح یزدی: هنوز فرهنگ شهادت در کشور ما مظلوم است

علامه مصباح تأکید کرد: با گذشت بیش از سی سال از دفاع مقدس، ما هنوز نتوانسته‌ایم ارزش دفاع از دین را برای مردم روشن کنیم، هنوز نتوانسته‌ایم تفاوت محمد جهان‌آراها را با امثال آرش کمانگیرها برای مردم تبیین کنیم، هنوز شهادت در فرهنگ کشور ما مظلوم است

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی آثار حضرت آیت‌الله مصباح یزدی، ایشان در همایش ولایت‌مداری در فرهنگ جهاد و شهادت که در تاریخ 5/7/90 در تالار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) برگزار شد با اشاره به ارزش والای شهادت و شهادت‌طلبی گفت: مسأله شهادت‌طلبی از اموری است که توجه به آن، پی‌ریزی انقلاب اسلامی را به دنبال داشت؛ این مسأله همانند بسیاری دیگر از معارف اسلام که متروک مانده بود، به برکت نهضت امام خمینی (ره) و پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه و عمل قرار گرفت.
تدوین دائره‌المعارف مسائل مربوط به شهادت در اولویت فعالیت‌هاست
استاد اخلاق حوزه علمیه یادآور شد:‌ علی‌رغم این‌که سال‌های بسیاری از بهار شهادت در کشور ما می‌گذرد و بحث‌ها و سخنرانی ها، مقالات و پژوهش‌های فراوانی در عرصه جهاد و شهادت صورت گرفته، هنوز جای یک دائره‌المعارف درباره مسائل شهادت که اثری ماندگار برای نسل‌های آینده باشد، خالی است.
آیت‌الله مصباح به محورهایی که در این دائره‌المعارف باید مورد توجه قرار بگیرد، اشاره کرد و اظهار داشت: یکی از این محورها تأثیر فرهنگ شهادت در خودسازی و اعتلای روحی و اخلاقی خود فرد است.
وی اضافه کرد: آرزوی لقای الهی یکی از ارزش‌های بلند انسانی است و نشان از ورود در حریم الهی دارد، باید جایگاه عظیم شهادت معرفی شود که چگونه انسانی که حب به ذات و زندگی طولانی دارد و رفاه و خوشی بیشتر را طلب می‌کند، عاشق مرگ و شهادت می‌شود، تا جایی که حضرت علی علیه‌السلام عشق و علاقه خود به شهادت را مانند علاقه کودک به سینه مادر بیان می‌کند.
عضو خبرگان رهبری ادامه داد:‌ در این محور باید بررسی شود که کسانی که روحیه شهادت‌طلبی داشته باشند، چه نقشی در پیشرفت نهایی جامعه و عزت و اعتلای کشور اسلامی دارند.
باورها و اعتقادات زمینه‌ساز روحیه شهادت‌طلبی هستند
علامه مصباح، ‌با اشاره به نقش باورها و اعتقادات، افزود: محور دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد، ‌نقش باورها و اعتقادات در به وجود آمدن روحیه شهادت‌طلبی است.
ایشان نقش اسلام در ایجاد این روحیه را از دیگر محورهایی دانست که باید مورد پژوهش قرار بگیرد و بیان داشت:‌ آیا هر دینی که اعتقاد به بقاء روح دارد، می‌تواند این روحیه را ایجاد کند یا اسلام متولی تحقق عشق به جهاد و شهادت در راه خدا است؟
استاد فلسفه و تفسیر حوزه علمیه قم ادامه داد:‌ اسلام برای شهید ارزش بالایی قائل است، و اطلاق لفظ «میت» را برای شهید جایز نمی‌داند و در کنار آیات قرآن کریم، احادیث و روایات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه علیهم‌السلام شاهد بر این مدعا است، که تبیین این مسأله نیز به عنوان محور تحقیق قابل دقت است.
عضو خبرگان رهبری محور تاریخی بررسی مسأله شهادت را از دیگر محورها بر شمرد و یادآور شد: از نگاه تاریخی نیز این مسأله با اهمیت بوده و می‌تواند محور تحقیق و پژوهش قرار بگیرد. باید عنایت داشت که از ابتدای طلوع خورشید اسلام، شهدا چه نقشی را در پیشرفت و اعتلای دین اسلام ایفا کرده‌اند.
ارزش شهادت را برای جامعه درست تبیین کنیم
وی تأکید کرد: هنوز از نظر فرهنگی شهادت و جهاد اسلامی در فرهنگ ما غریب است، هنوز بعد از سی سال بسیاری از خودی‌ها مسأله جهاد و شهادت در راه خدا را با دفاع از آب و خاک و خانه و آشیانه، یکی می‌دانند، هنوز دفاع مقدس را دفاع از آب و خاک کشور تلقی می‌کنند، این مسأله آن‌قدر سنگین است که جا دارد انسان دق کند.
آیت الله مصباح یزدی تصریح کرد: دفاع از آب و خاک یک حس مشترک میان انسان و حیوان، حق و باطل و حتی مؤمن و کافر است، این افتخار ندارد. هنوز بعد از 30 سال و آن همه فداکردن گل‌های کشور، کسانی در سیمای جمهوری اسلامی، محمد جهان‌آرا و مثل او را با کسانی که هزاران سال پیش از خاک و خانه خود دفاع کردند، یکی می‌شمرند.
رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تأکید کرد: بعد از این همه مدت، ما هنوز نتوانسته‌ایم ارزش دفاع از دین را برای مردم روشن کنیم، هنوز نتوانسته‌ایم فرق محمد جهان‌آراها را با امثال آرش کمانگیرها برای مردم تبیین کنیم، هنوز شهادت در فرهنگ کشور ما مظلوم است.
وی ادامه داد: اگر فهمیده بودیم یک قطره خون جهان‌آراها با خون آرش کمانگیر و امثال آن، قابل مقایسه نیست، ارزش شهادت را می‌فهمیدیم، خونی که در راه آب و خاک ریخته شود، ارزش همان خاک را دارد، اما خونی که در راه دفاع از دین الهی و برای خدا ریخته شود، ارزش خدایی دارد، آیا این دو قابل مقایسه است؟
استاد اخلاق حوزه علمیه افزود: به مسأله شهادت و تبیین فرهنگ آن در جامعه بیشتر اهمیت دهید، شهادت را با گرایش‌های ملی‌گرایانه و ناسیونالیستی همسو ندانید، که این همسوانگاری سقوط و انحطاط فکری جامعه را در پی دارد.
عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به بیداری اسلامی در جهان خاطر نشان کرد: بعضی‌ها به دنبال این هستند که اسلامی بودن این قیام‌ها را مخفی کنند، می‌خواهند بگویند، مردم دنبال آزادی هستند، می‌خواهند تفکر اومانیسم را پشتوانه این حرکت‌ها معرفی کنند، در حالی که همه این حرکت‌ها به برکت اسلام شروع شده و اسلامی است.
وی افزود: انسان به خودی خود هیچ ارزشی ندارد، بلکه شرف انسان، به ایمان و ارتباط با خداست و ارزش شهید و شهادت در فرهنگ ما، فدا شدن در راه خدا و دین الهی است و وظیفه ما است که این فرهنگ را در جامعه تبیین و نهادینه کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۳