معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

رادر، این نبرد در اینجا به پایان نخواهد رسید ، نبرد ما نبرد همیشة تاریخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستیم . برادر ، رفتن ما رفتنی برای حرکت توست .
برادر ، میروم تا تو بیائی ، این راه اگر بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای .

سال اول دبیرستان بودم (سال ۷۴) که یکی از بچه ها وصیت نامه حسین را در برنامه صبحگاهی دبیرستان خواند. با اینکه فقط ۱۴ سال داشتم اما جملاتش برایم خیلی تکان دهنده بود. از همان روز با حسین آشنا شدم ولی با اینکه از آن روز ۱۶ سال می گذرد ، هنوز این عارف شهید را نشناخته ام.

نام : حسین

نام خانوادگی : بیدخ

تولد : ۱۳۴۲- دزفول

شهادت : دوم فروردین ۶۱ – عملیات فتح المبین

زندگی را از من دزدیده ای!

لاله های سرخ بی دست و پا مشتها گره کرده ، دهانها باز ، چشمها بینا رو به آسمان . در گوشه ای از این صحرا در کنار یک نهر در سکوت فریاد می زنند که :

برادر، این نبرد در اینجا به پایان نخواهد رسید ، نبرد ما نبرد همیشة تاریخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستیم . برادر ، رفتن ما رفتنی برای حرکت توست .

برادر ، میروم تا تو بیائی ، این راه اگر بی یاور بماند زندگی را از من دزدیده ای .

من زنده ام اما به یک شرط !

من زنده ام ، در مرگ نیز زنده ام . اما برادر، زندگیم و حاضریم به یک سِرُم است . سِرُمی که مبدأش بدست توست . سِرُمی که رفتن میخواهد ، شدن میخواهد ، رفتنی که توقفی ندارد و توقفی که جز مرگ من هدیه ای ندارد .

فراموشم مکن

از دردی بزرگتر در هراسم ، از رنجی بزرگ در وحشتم . از اینکه برایم بِگِریی یا بخندی بی خیالم . اما از اینکه فرداها ،در کوره راهها در شادیها ، در جشنها ، در مسیر بزرگ زندگی بدست فراموشیم سپاری در وحشتم . وحشتی که زندگی را برایم مرگ می کند و آخرت را نیز برایم دنیا .

حس می کنم شهیدان روزی از یاد می روند!

برادر چیزی نداشتم ، پیامی نداشتم ، اما با رفتنم از دردی بزرگ بر خود مینالم ، حس میکنم فرداها ، در راهها وقتی زمان گذشته را از یاد می برد و آینده فراموشکدة گذشته میشود شهیدان از یاد میروند .

یاد من راه من است

اینکه میگویم از یادم مبر ، برادر منظورم این نیست که گورستان را منزلگاه من بدانی و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوی و گریه کنی ! برادر ، یاد من راه من است .

پیشگویی !

از اینکه فرداها اینهمه خون برادرانم که نوید دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از یاد رَوَد بیمناکم . از اینکه فرداها به ضعیفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالکان زمین شوند ، ضعیفان درد کشیدگان روزگار گردند ، شهیدان از یاد رفتگان شوند ، خون شهیدان به استهزاء گرفته شود ، زندگی در آن دنیا برایم تار میشود .

یک دلیل ، هزار دلیل

آنان که به هزاران دلیل زندگی می کنند نمی توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می کنند به همان دلیل نیز می میرند .

دوربین فیلمبرداری خدا

دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم، حالا دیدم . گویی فرشتگانِ مأمور ، در حال گرفتن فیلم از مایند، برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی .

خواهرم ! حجاب!

خواهرم ، حجاب تو سنگری آغشته به خون من است ، می دانم ، بالا تر از آنهایی که سفارش به پوشش و حجاب ترا کنم ، ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست ، اگر میل به حفظ سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان .

تفسیر امام خمینی (ره)

نمی دانم تو اورا چه میدانی ؟ من اورا مسلمانی مجاهد ، مجاهدی مؤمن ، مؤمنی عابد ، عابدی سرکش ، سرکشی متواضع ، متواضعی پیروز ، پیروزی ساکت ، ساکتی خروشان ، و خروشانی ساکت می دانم ، اورا دعا می کنم تو نیز اورا دعا کن .

بمب باش!

سعی کن همیشه بمبی باشی تا هر کجا خواستی ضامن آنرا بکشی و هزاران کثیف را که زندگی برای آنها چیزی جز نفس کشیدن نیست، راحت کنی .

عجیب است!

عجیب است حال انسانهائی که می دانند می میرند و می دانند محاکمه و به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روی دست ، می خورند و می خوا بند وآسوده و بی خیال !

                      خاطرات

مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می خواهد

او کتابهای درسی اش را با خودش به جبهه آورده بود و در فرصتهای بدست آمده به حل تمرین می پرداخت . به او گفتم : حـسـیـن جان ، حالا چه وقت درس و مشق است ؟ او خیلی جدی به من گفت : درست است که آرزوی شهادت دارم. امّا من از خواست خداوند اطلاع ندارم ، شاید مشیّت خداوند خلاف خواست ما باشد . باید فراموش نکنیم که این مملکت آینده دارد ، پس از جنگ باید نیروهای حزب الهی سُکاندار عرصه های کار و تلاش باشند.مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می خواهد . ما باید همه چیز را در نظر بگیریم .

کمترین فرصت

کوله پشتی حـسـیـن به هنگام اعزام به جبهة دالْپَری پر از کتاب بود ، علت آنرا پرسیدم حـسـیـن در جواب گفت :‌ دالپری جبهة نسبتاً راکدی است و فرصتهای زیادی پیش می آید و من سعی می کنم کمترین فرصت را از دست ندهم .

لیست قبولی های بهشت

وقتی با یک پتوی سیاه از گوشه ای از محوطة تاریک پادگان با احتیاط خود را به آسایشگاه می رساند ، وقتی تلاش می کرد چشمان پف کرده و قرمز خود را از دوستانش بِدُزدد ، خیلی ها پیش بینی می کردند که در لیست قبولی هاست .

نویسنده

فن بیان و شیوایی کلام حـسـیـن هر شنونده ای را مجذوب خود می کرد ، توانایی فوق العادة او در انتقال مفاهیم موجب شد تا پس از عملیات طریق القدس ، بعنوان سخنگو و پیام رسان دفاع مقدس از طرف بسیج دزفول به تهران اعزام شود و در دبیرستانهای متعددی برای دانش آموزان به ایرادسخن بپردازد . به گفتة برادرانی که ایشان را همراهی می نمودند ، حـسیـن ، دفاع و مقاومت جانانة مردم ، امداد و نصرت اللهی و جلوه های ویژة عملیات فتح بستان ( طریق القدس ) را در قالب جملات بسیار شیوا و جذاب بیان می نمود .

حسین فقط بنویس

از قلم پر توان او اطلاع داشتم و گمانم براین بود که در این عملیات عاقبت از استغاثه هایش نتیجه خواهد گرفت . از این رو تا از او خواهش کردم تا می تواند بنویسد .

بعد از نماز ظهر متوجه شدم که حـسـیـن یکی از نوشته هایش را کامل کرده است ، از او اجازه خواستم و نوشته اش را خواندم ، تبارک اله بسیار زیبا نوشته بود . به او گفتم . حـسـیـن جان ، این مقاله را یا خودت باید برای بچه ها بخوانی یا اجازه می خواهم خودم بخوانم .

عصر همانروز در جمع نیروهای دسته مقالة حـسـیـن را خواندم . از جمع سـی چهـل نفری حاضـر هـیچکـدام جز خودم بـاور نمی کرد که این مطلب را حـسـیـن بـیـدخ نوشته است . ظـاهر معـصوم ، آرام ، بـی سر و صـدا و بـی ادعـای او همـراه بـا جـثة ضعـیف و چهرة بسیار جوان او همه را غافلگیر کرده بود . بچه هـا تـشویق و تـحـسـین و تـعـجـب خود را پنهان نمی کـردنـد و جـمـلـگـی درخواستشان این بود که حـسـیـن را آزاد بگذارید تا بنویسد .

دانلود فیلم مصاحبه عارف شهید حسین بیدخ کنارصحفه اصلی

منبع : وبلاگ الف-دزفول (علی موجودی)                                                 خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۲
نامه دختر شهید علمدار به پدر شهیدش:

این فرزند شهید در نامه‌ای به پدرش می‌نویسد: راستی بابا چقدر خوب است نامه‌نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند روبه‌روی عکس تو ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می‌شود.

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، شهید سید مجتبی علمدار، ۱۱دی ماه ۱۳۴۵ در شهرستان ساری متولد شد. ایشان در سن ۱۷ سالگی به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال ۱۳۶۲ به کردستان رفت.
سید مجتبی برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم‌بن عقیل در لشکر ۲۵ کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
او در عملیات کربلای ۴ و ۵ نیز حضور داشت، در کربلای ۸ مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای ۱۰ در جبهه شمالی محور سلیمانیه – ماووت شرکت نمود.
سید مجتبی علمدار در سال ۱۳۶۶ مسئولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم‌بن عقیل – از گردان‌های خط‌شکن لشکر ۲۵ کربلا – را به‌عهده گرفت و در عملیات والفجر۱۰ نقش‌آفرینی مؤثری داشت.
شهید علمدار در سه راهی خرمال، سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادت‌های فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به‌شدت مجروح شد. سید مجتبی در دی‌ماه ۱۳۶۴، در عملیات والفجر ۸، به شدت شیمیایی شد.
شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و علاوه بر این مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر به‌عنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام(ره) هم انتخاب شد.
حاج سید مجتبی علمدار که مداح اهل بیت علیهم السّلام هم بود سرانجام در اوایل دی سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی‌هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز ۱۱ دی به شهادت رسید.

آنچه پیشِ‌رو دارید نامه دختر شهید سید مجتبی علمدار به پدرش است:

بابا مجتبی سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است، خوب خوب. یادش بخیر! آن روزها که مهد کودک بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی، همیشه خبر آمدنت را خانم مربی‌ام به من می‌رساند:
«سیده زهرا علمدار! بیا بابات آمده دنبالت!».

و تو در کنار راه‌پله مهد کودک می‌نشستی و لحظه‌ای بعد من در آغوشت بودم. اول مقنعه سفیدم را به تو می‌دادم و با حوصله‌ای به‌یادماندنی آن را بر سرم می‌گذاشتی و بعد بند کفش‌هایم را می‌بستی و در آخر، دست در دستان هم به‌سوی خانه می‌آمدیم و با مامان سر سفره ناهار می‌نشستیم و چه بامزه بود.

راستی بابا چقدر خوب است نامه نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند روبه‌روی عکس تو ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می‌شود.

مادر می‌گوید: «بابا خیلی مهربان بود، اما خدا از او مهربان‌تر است».

و من می‌خواهم بعد از این نامه‌ای برای خدا بنویسم و به او بگویم که می‌خواهم تا آخر آخر با او دوست باشم و اصلاً باهاش قهر نکنم. اگر موفق شوم به همه بچه‌ها خواهم گفت که با خدا دوست باشند و فقط با او درددل کنند.

مادربزرگ می‌گوید: هرچه می‌خواهی، از خدا بخواه! و من از خدا می‌خواهم که پدر مردم ایران حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا انقلاب مهدی(عج) محافظت فرماید و دستان پرمهر پدرانه‌اش همیشه بر سرِ ما فرزندان شهدا مستدام باشد، ان‌شاءالله.

خدانگهدار!

دخترت سیده زهرا.                                         خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۲
سال زندگی کنار شهید ....

گزارش از از مادری که 20سال کنار مزار شهیدش زندگی کرد….
«ننه علی» سال‌هاست سکوت کرده؛ ننه علی سال‌هاست چشم به آسمان دوخته؛ ننه علی هزاران نه، میلیون‌ها نه بلکه میلیارد‌ها ثانیه را در انتظار زیسته است.

گزارش از از مادری که ۲۰سال کنار مزار شهیدش زندگی کرد….
«ننه علی» سال‌هاست سکوت کرده؛ ننه علی سال‌هاست چشم به آسمان دوخته؛ ننه علی هزاران نه، میلیون‌ها نه بلکه میلیارد‌ها ثانیه را در انتظار زیسته است.

به گزارش روناش، برف پیری به ابروی بلند ننه علی نشسته است. ننه علی سال‌هاست سکوت کرده، سال‌هاست چشم به آسمان دوخته و سال‌هاست آغوش باز کرده و زمزمه می‌کند: لالالا گل پونه، کجا رفتی گل خونه؟ لالالا گل زردم، نپرسیدی تو از دردم! لالالا گل ریشم، چه زود رفتی تو از پیشم. . .
ننه علی در آلونکی ۲۰ سال بر سر مزار فرزندش زندگی کرد.
خبر کوتاه بود و تأثیرگذار!
مگر می شود ۲۰ سال سر مزار فرزندت، با عزیز‌ در خاک خفته‌ات زندگی کنی؟! ننه در این ۲۰ سال چه زمزمه می‌کردی؟ درد دلت را چگونه به زبان می‌آوردی!‌؟
خبر هولناک بود.
۲۰ سال در شب‌های تنهایی و حشتناک گورستان چه خیالی، لطف بیکران به ننه علی می‌بخشید؟ چگونه این شب‌ها را تاب می‌آوردی ننه علی؟ ۲۰ سال تارک دنیا شدی!؟ دنیا چه راحت بعد از گلگون شدن علی رنگ باخت. این همه سال را چگونه تاب آوردی؟ بر سر مزار، چرا داغ دلت کهنه نشد، چطور همیشه تازه ماند؟
خبر مثل تمام خبرها نبود! بشنوی و حیرت کنی و لحظه‌ای بعد تمام شود.
خبر در تو امتداد پیدا می‌کند. خبر بیچاره‌ات کرد. شب و روزت را گرفت، تمام عناصر خبری را به یاد می‌آوری «چرا» و «چگونه» برایت بارز می‌شود. با خود می‌اندیشی چرا این خبر تمام نمی‌شود. ۲۰ سال، ۲۰ سال، ۲۰ سال. . .
این ۲۰ سال با تمام ۲۰ سال‌های دیگر فرق می‌کند. انگار مثلا فردی پس از ۲۰ سال اسارت آزاد می‌شود. اما انگار ۲۰ سال اسارت در دست هر دژخیم بداندیش و بدسگال برای هر آرمان مقدس باشی، باز هم سنگ ۲۰ سال ننه علی نمی‌شود.
بی‌اختیار دستم به تلفن می‌رود، تلفن خانه مادر زنگ می‌خورد. بوق ممتد بوق! بوق! بوق! آه! این بوق لعنتی تمامی ندارد. دلم می‌خواهد صدای مادرم را بشنوم عزیزترین و مهربان‌ترین صدای ماندگار جهان. دلم می‌خواهد آن طرف گوشی صدایم بزنند.

* دلم تنگ صدای توست، مادر!

دلم تنگ صدای توست، مادر! گوشی را قطع می‌کنم. خورشید پاییزی طنازی می‌کند. گرما می‌بخشد. آرام و مهر‌نواز مهر می‌بخشد، برگ‌های صنوبر و نارون صبورانه به اتمام می‌رسند، می‌رقصند و بر خاک می‌افتند. باد بی‌معطلی می‌وزد خنک و مهربان؛ اما انگار مادر سکوت کرده است. انگار مادر سالهاست جواب تلفن را نمی‌دهد انگار مادر! بوق ممتد لعنتی بوق! بوق! بوق!
مادر انگار سوار برگ‌های از نفس افتاده پاییز شده است. مادر سالهاست دیگر حرف نمی‌زند. مادر لالایی بخوان، مادر بخوان.
مادر، گهواره جهان سال‌هاست تاب نمی‌خورد، انگار تا تو دست بر گهواره نزنی، خیال رفتن ندارد. تلفن بوق ممتد می‌زند. بوق می‌زند. به خانه ننه علی می‌رسم «خانی‌آباد نو» نزدیک‌ترین محل مسکونی به بهشت‌زهرا، بوستان ۲۲ پلاک ۳۰ زنگ در را می‌فشاری. پسرک بازیگوش از طبقه اول متعجب نگاهمان می‌کند نمی‌گذارد زبان در دهان بچرخد.
ـ خانه ننه علی را می‌خواستید؟
ـ بله.
ـ طبقه اول.
ـ از پله‌ها پایین می‌آید. شلوارکی کتان پوشیده پیراهن قرمز به تن دارد. دو مردمک سیاه در کاسه چشمان می‌چرخد آرام و قرار ندارد.
ـ‌ خاله خاله
می‌خواهند ننه علی را ببینند.
لحظه‌ای سکوت باد پاییزی پرده ورودی را تکان می‌دهد. یا‌الله یا‌الله.
ـ بفرمایید!
ـ صدای پشت در نه صدای ننه علی اما به صدای مادرانه شباهت دارد.
ـ بفرمایید!
ـ پرده را کنار می‌زنم زنی میانسال تمام قد روبه‌رویم می‌ایستد. ۵۰ سال دارد با چشمانی ریز و سبزه رو به قالی خیره می‌شود.
ـ به بچه پیش‌دبستانی می‌مانم که در ورودی کلاس را با لگد شکسته و وارد دفتر رئیس می‌شود و منتظر عقوبت سخت است. به ترکه‌‌های آب‌دار می‌اندیشم. ۱، ۲، ۳ و ۴ دیگر نمی‌تواند درد را تحمل کند به گریه می‌افتد هر چه فشار می‌آورد به خود که گریه نکند، نمی‌شود.
ـ خانه ننه علی.
ـ بفرمایید!
ـ من. . . مممن! خبرنگارم!
ـ زن لبخندی می‌زند: می‌دانم، پسرم هماهنگ کرده است.
ـ ننه!
ـ آنجاست به گوشه سمت راست پذیرایی اشاره می‌کند، زنی پیر و ریز ‌نقش بر تخت آبی دراز کشیده است و روکشی سفید با بوته گل قرمز تا چانه پیرزن کشیده شده، چشمانش بسته است. زن صدا می‌زند ننه ننه.
ـ پیرزن انگار سال‌هاست که نمی‌خواهد سخنی یا حرفی که دوست ندارد بشنوند.
ـ سکوت خانه با صدای چیک و چیک شاتر دوربین می‌شکند. زن دوباره صدا می‌زند ننه ننه ننه.
ـ پیرزن همچنان چشمانش بسته است. دوربین لحظه‌ای سکوت نمی‌کند عکس پیرزن را به حافظه می‌سپارد.
ـ از اندرون خانه خانمی جوان با سینی حاوی دو لیوان آب میوه به بیرون می‌آید. آرام سلام می‌کند، سینی را وسط اتاق می‌گذارد و به اندرونی می‌رود.
جوانی با ابرو و چشمانی سیاه به نقطه نامعلوم خیره شده، پیرزن و جوان هر دو سکوت کرده‌اند. هر دو به نقطه‌ای متفاوت می‌نگرند پیرزن به آسمان می‌نگرد و جوان به زمین خیره شده است.
زن می‌گوید: ننه چشمانش را باز کرده است. ننه سالهاست که هیچ کس را نمی‌بیند، هیچ کس را نمی‌شناسد، فقط علی را می‌شناسد زن جوان عکس علی را از کنار بر‌می‌دارد جاوی چشمان ننه می‌گذارد و می‌گوید: ننه، علی! ننه، علی!
پیرزن به عکس خیره می‌شود بعد از چند ثانیه عشق بر آلزایمری که یک‌سال ننه به آن دچار شده است غالب می‌شود. به سرعت سر بالا می‌آورد بوسه به گونه علی می‌زند. دوربین بی‌رحمانه عکس می‌گیرد، شاتر پشت شاتر. . .
زن می‌گوید: بعد از آتش زدن سینما رکس آبادان، شرکت هواپیمایی ملی که قربانعلی در آن کار می‌کرد سه روز تعطیل می‌شود. علی که در تمام تظاهرات قبل از انقلاب شرکت می‌کرد گفت به اهواز می‌روم. هر چه اصرار کردم که او را از رفتن به اهواز منصرف کنم نپذیرفت.
گفتم علی می‌دانی که مادر بدون تو نمی‌تواند زندگی کند! خنده‌ای کرد و گفت: خواهر به خدا توکل کن! گفتم علی یادت می‌آید زمانی که به سربازی رفته بودی. مادر آمد محل خدمتت و دو سال آنجا زندگی کرد؟!
خندید و گفت: خواهر خدا را فراموش نکن…
اهواز رفت. ساواک ـ که خدا ذلیلشان کند ـ علی را با اعلامیه امام گرفت و پس از شکنجه در اهواز علی را به شهادت رساند. از غسال اهوازی خواستند او را با لباس در گوشه‌ای به خاک بسپارد. غسال قبول نکرد گفت: این شهید غریب است، او را شست و شناسنامه‌اش را گرفت.
علی در دوم دی ۵۷ به شهادت رسید و ۲۴ روز دیگر شاه فرار کرد و ۲۲ بهمن که انقلاب شد ما عکس او را به قسمت آگهی روزنامه فرستادیم و توسل غسال شناسایی شد به ما اطلاع دادند. از زمانی که مادر خبر شهادت علی را شنید، نخست برای علی مراسم گرفت، بعد از مراسم مادر به اهواز کنار قبر علی رفت. روز قرآن می‌خواند و شب‌ها در مسجد گورستان می‌خوابید تا اینکه تابستان شد و گرمای هوا مادر را اذیت می‌کرد.
پاسداران به امام خبر رساندند؛ مادری تهرانی کنار قبر فرزندش در اهواز شب و روز زندگی می‌کند. امام دستور داد جنازه علی را به بهشت‌زهرای تهران منتقل کنند. مادر شب و روز کنار قبر بود، چادری برای مادر زدیم که در آن زندگی می‌‌کرد بعد با موافقت مسئولان بهشت‌زهرا آلونکی برای مادر ساختیم تا مادر در سرما و گرما اذیت نشود.
مادر ۲۰ سال در آنجا زندگی ‌کرد. شبی خواب دید که علی غمگین است، از علی پرسید چرا غمگینی؟ گفت مادر پنجشنبه‌ها شهدا را به زیارت امام رضا (ع) می‌برند و مرا به این دلیل که شما بر مزارم هستید نمی‌برند.
از آن بعد پنجشنبه‌ها به خانه ما می‌آمد و باز جمعه می‌رفت تا اینکه در سال ۱۳۷۸ به علت کهولت سن قادر نبود در بهشت‌زهرا بماند و به خانه ما آمد و ماهی یک‌بار به زیارت علی رفت. الآن یک سال است که دچار آلزایمر شده، فقط علی و چند نفر از ما را می‌شناسد. . .
دیگر هیچ چیز نمی‌شنوم دلم می‌خواهد باز با مادر صحبت کنم اما انگار سال‌هاست که مادر سکوت کرده . . . تا قطعه ۲۴ بهشت‌زهرا(س) راهی نیست.
هنوز قصر عشق ننه علی پابرجاست و زیارتگاه عاشقان شده، از ننه علی می‌خواهند دستگیرشان باشد و برای آن‌ها دعا کند. قصر حلبی ننه علی عشق را به تمام زبان‌های زنده دنیا ترجمه می‌کند. عقل متحیر می‌ماند. . .
مادر! تو تنها مادر علی نیستی! تو مادر تمام شهیدانی، مادر گلگون‌کفنانی که با لب خونین بر ارزش‌های مقدس بوسه زدند.
پس مادر! صدا کن مرا که صدای تو خوب است؛ صدای تو سبزینه خوبی‌هاست. . .

گزارش از: رحمت رمضانی                                                         خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۲
پیامک های ماه محرم
پیامک (اس ام اس) محرم

تهیه کننده : سیدامیرحسین کامرانی راد
منبع : راسخون



بازدلم غم گرفت دوباره ماتم گرفت
ماه محرم آمد تمام عالم گرفت
*******
دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود
دلها همه آماده ی پرواز شود
با بوی محرم الحرام تو حسین
ایام عزا و غصه آغاز شود
*******
سلام من به محرم, محرم گل زهرا
به لطمه های ملائک, به ماتم گل زهرا
*******
بر سینه ی من نوشته بین الحرمین
نصف قلبم با ابالفضل،نصف دیگر با حسین
*******
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم
بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان حسین اگر نگیرم چه کنم
*******
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم



باز محرم رسید، ماه عزای حسین
سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین
*******
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد
*******
آبروی حسین به کهکشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد
*******
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد
بر دل فاطمه داغ عالم شد
*******
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟
آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است
گفتم: که چیست محرم؟
باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
*******
با آب طلا نام حسین قاب کنید
با نام حسین یادی از آب کنید
خواهید مه سربلند و جاوید شوید
تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
*******
عالم همه قطره اند و دریاست حسین
خوبان همه بنده اند و مولاست حسین
عزاداریتان مقبول



در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند
*******
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء ندارد
*******
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم
*******
اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد
دل را حرم و بارگه خون خدا کرد
*******
برای باغبان یاس آفریدند
علی را أشجع الناس آفریدند
وفا داری و مردی و شجاعت
یکی کردند و عباس آفریدند
*******
به یکتایی ، قسم یکتاست عباس
به مردی شهره دنیاست عباس
اگر چه زاده‌ ام‌البنین است
ولیکن مادرش زهراست عباس
*******
عالم همه محو گل رخسار حسین است
ذرات جهان درعجب از کار حسین است
دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
یعنی که خدای تو عزادار حسین است
*******
اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین
مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین
هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو
از بس که سوختم جگرم آب شد حسین



السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن
*******
همواره تجّسم قیام است حسین (ع)
در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع)
در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز
دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین (ع)
*******
الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع)
یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟
*******
بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز
خورشید ، فرا ز نیزه‌ها مانده هنوز
در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز
*******
عطری که از حوالی پرچم وزیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه بازکنید محرم رسیده است
*******
کربلا دارالنعیم زینب است
کعبه خود تحت حریم زینب است
عمر زینب فخر مولا بود و بس
او به زهرا المثنی بود و بس
*******
• راه حسین، کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است.
• خون جاری عاشورا، تا ابدیت در رگ و ریشه آزادگی جاری است.
• حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست.
• عاشورا، عاشقانه ای آرام در قلب واقعه کربلاست.
• حسین، زیباترین نامی است که در شناسنامه بشر نوشته اند.
• عاشورا، صحنه نمایش فراگیر و فشرده تمامیت کارزار خوبی و بدی است.
• عاشورا، عرضه اثبات ظفرمندی انسان خداگونه بر سپاه ابلیس است.
• حسین، تفسیر بعثت، ترجمان نبوت و معنای امامت است.
• عاشورا، تداوم رسالت انسان در پهنه خلقت است.
• عاشورا، شراره عشق حق است که بر جان عاشقان حسین فرو می ریزد.
• ای خدا! جوششِ چشمه های عاشورا را در قلب ما جاری کن، و دل های ما را از زلال مهرش سیراب گردان.
• محرم، ماه محرم شدن در پیشگاهِ خدا و مَحرم شدن، با حسینیان است.
• عاشورا، انفجاری از نور بود و تابشی از حق، که بر اندیشه ها تجسم کرد.
• عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کیست که از این معبر عبور کند و قرار و پناه نگیرد؟
• عاشورا، تکلیف است و عاشورایی شدن عمل به تکلیف.
• هیچ نقطه ای در هویت هستی نیست که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی خالی باشد.
• عاشورا، از جاذبه ها دل کندن و به جذبه دوست رسیدن است.
• محرم، ماه تجدید حیات بشریت است.
• عاشورا یک نیم روز بیش نیست که در آن، شهادت به روشنی بر سر تکلیف خویش ایستاده است.
• شهادت، طرحِ کربلاست و اسارت، شرح آن!
• این شمعِ وجودِ حسین است که محفلِ محرم را پیوسته روشن نگاه می دارد.
• حسین، نام آورترین نام و نامدارترین سردار بر چکاد روشنی هاست.



• حسین، تندیس ایمان و عشق الهی است.
• عاشورا، مجمعِ عمومی حماسه سازان هستی است.
• حسین(علیه السلام) ، آرزوی جویندگان و آبروی یابندگان است.
• محرم، حریم حرم خدا و حرمت سنت حسین(علیه السلام) است.
• کربلا، عمیق ترین زخمی است که بر پیکر زمین نشسته، و رساترین فریادی است که در دهلیز تاریخ پیچیده است.
• نخل ها، از سنگینی داغ تبار علی(علیه السلام) خمیده اند.
• حسین(علیه السلام) ، حماسی ترین شاهنامه جهان است.
• عاشورا، بغضِ گریه را می شکند و جام سینه را از خون لبریز می کند.
• محرم، ماه آمیختگی با حسین و آموختگی از حسین است.
• محرم، تنها ماهی است که در تقویم ها با سرانگشت خونین ورق می خورد.
• تاسوعا، مقدمه جان‌فشانی و عاشورا، سرفصل دلباختگی در محضر حسین(علیه السلام) است.
• برای شناخت و معرفت حسین(علیه السلام) ، باید از مرزِ تاسوعا و عاشورا گذشت.
• حادثه عاشورا، کمر تاریخ را شکست و ماندگارترین باور را بر پهنه زمان نگاشت.
• در نهمین منزل از ماه عاشقی، سیل اشک را به میهمانی خون دلِ دهمین منزل فرا می خوانیم.
• کربلا چرا تشنه ای؟ این اشک زلال و شیرین نسل هاست که قطره قطره بر پهنای گونه دلت می بارد.
• محرم، سیاه پوش لحظه های عاشوراست.
• نام حسین(علیه السلام) را مشعل راهمان می کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشویم.
• خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است.
• امروز، درِ بوستان‏سراىِ عاشورا، با مقتل‏خوانىِ گریه گشوده مى‏شود؛ پس «اى اشک‏ها بریزید».
• آسمان نینوا، در محضر این همه خون، از وسعت آبىِ خویش شرمسار است.
• عاشورا، جاده‏اى پر عبور براى عاشقانه‏هاى جگرسوزِ آب است.
• امروز، دل‏ها در حُسن‏ختام زیارت عاشورا، سجده سجده در خون افتاده‏اند.
• نگاه کن؛ حنجره قتلگاه، روبه‏روى آتش بوسه‏ها چه پاسخى دارد: «این کشته فتاده به هامون حسین توست».
• قدم به قدم، صداى «یا حسین» در کربلا کاشته شده است؛ مراقب باشیم روىِ حُرمت لاله‏ها پا نگذاریم!
• پررنگ‏تر از خون، حدیثى در عاشورا نوشته نشده است که دل‏هاى کربلایى آن را بخوانند.
• عطر تربت کربلا بر دوش قلم‏هاى عاشورایى نشسته است تا بنویسند: لبیک یا حسین!
• عاشورا، صحن مطهرى بود که اذن دخول آن، خون عباس(علیه السلام) است و توسل به باب الحوائج، کلید ارتباط با فلسفه عاشورا.
• عاشورا، تولد دوباره حیات آدمیّت و حماسه جاودان عشق و تجلّی زیبای توحید است.
• عاشورا، نقطه اوج ادای امانت انسان است. عاشورا، نمایش قدرتِ روح در کوران حوادث و نشانه آرامش در توفان بلاهاست.
• عاشورا، تجلی‏گاه آرامش و اطمینان نفوس مطمئنه است، مشعل فروزانِ معرفت، فرا روی انسان‏ها است.



• عاشورا، آینه‏ای است که تمامی مفاهیم انسانی را با ابعاد حقیقی‏اش در خود متجلّی ساخته است.
• عاشورا، رستاخیزی است که پرده از چهره همه زشتی‏ها می‏کشد و پلیدان را رسوا می‏سازد.
• عاشورا، گلستانی است با سَروْهای سرخ شهادت و نخل‏های ارغوانی ایثار و خون، و دانشگاهی است که هر سالک الی اللّه‏ باید آن را ببیند.
• عاشورا، طراوت جاودانه روح انسان، تجلّی یاد خدا، و جدا کننده نور و ظلمت از هم است.
• آری! از آن زمان که فریاد سرخ خون از گلوی عاشورا برخاست، پژواکی در قله‏های بلند اعصار و قرون در افتاد که تا آن سوی مرز ابدیّت طنین افکند و در سینه سوزان عاشقان ایثار و شهادت جاودانه شد.
• حنجره ها را بگشایید و نفس ها را فریاد کنید، تا سکوت کفر، عاشورا را در خود نبلعد.
• در کربلا، بهترین مسافران در بهترین مسافرتها، شهادت را به بهای حق دریافتند.
• بار حسرت عطش خاندان رسول، اکنون نیز در میان سینه فرات می جوشد و بی تابش میکند.
• چشم حق بین و گوش حق شنو و قلب روشن، توشه عاشوراییان است.
• عاشورا، مبدئی دوباره برای جان گرفتن اسلام است.
• تاریخ عاشورا، مسلمانان واقعی را معرفی کرد و نقاب از چهره ها برداشت.
• نهضت عاشورا، سیرابی حقیقت و پاسداری از امر به معروف و نهی از منکر است.
• عاشورا کشتاری خونین نیست، بلکه حقیقتی راستین برای جهانیان است.
• آن‌گاه که سرور جوانان اهل بهشت را کشتند، غم بر دل انسان تا ابد لانه کرد.
• عاشورا، منشوری است که با براده های آفتاب حسین(علیه السلام) ، عالم را سیراب می کند.
• ظهر عاشورا، میعادگاه ملاقات خداوند با سالار شهیدان(علیه السلام) است.
• روز عاشورا، وداع پرسوز و گدازترین خواهر، با عزیزترین برادر تاریخ است.
• عاشورا، یادآور مردان غیوری است که امر به معروف و نهی از منکر را ارج نهادند.
• مهم‌ترین درسی که عاشورا به جوانان می‌آموزد، پایداری است؛ پایداری در برابر ستم طاغوت‌ها.
• عاشورا تا اربعین، یادآور چهل روز خون بارش آسمان، از داغ مصیبت حسین(علیه السلام) است.
• نهضت عاشورا، پایه‌گذار تمامی نهضت‌های بر حق روزگاران است.
• عاشورا، یادآور این شعار زیباست: خون بر شمشیر پیروز است.
• عاشورا، صحنه پیکار تمامی ایمان در برابر تمامی کفر است.
• عاشورا، یادآور جوان مردانی است که تاریخ سال‌ها بعد این جوانان را در دفاع مقدس دوباره به چشم دید.
• روز عاشورا، روز به بار نشستن «خون» در سوگ پرپر شدن گل های محمدی است.
• روز عاشورا، روز استقامت در دین، به بلندای «صراط مستقیم» است.
• روز عاشورا، روز تماشای چگونه مردن برای آموختن چگونه زیستن است.
• روز عاشورا، روز مُحرِم شدن در حرم مُحرَّم است!
• روز عاشورا، روز عاشورایی شدن حق جویان و حق طلبان است.
• روز عاشورا، روز انجام بزرگترین مسئولیت «آدم» در دشوارترین شرایط است.
• روز عاشورا، روز دادن آنچه هست برای ایجاد آنچه باید باشد.
• روز عاشورا، روز پایداری و وفاداری در عصر غروب دین در روزگار بی تفاوتی-هاست!
• روز عاشورا، روز متفرق شدن دنیاطلبان و زرخواهان از محضر رهبر است.
• روز عاشورا، روز یادگیری رسم دین‌داری و آیین وفاداری است.
• روز عاشورا، روز هجرت آگاهانه و جانبازی عاشقانه در راه دوست است.
• روز عاشورا، روز انتخاب شهادت در عصر زندگی حاکمان جور است.

منابع:

http://hajj.ir
http://www.hawzah.net
http://aks12.mihanblog.com
http://www.far30mobile.com
http://www.aarezoha.blogfa.com

خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۱
تصاویر بازدید آقا از خانواده سردار تهرانی مقدم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    خادم الشهدا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۰
مقاله در مورد محرم

فهرست مطالب

مقدمه                                                                                                                

واقعه عاشورا

بلوغ عاشورا

روح عاشورا در کالبد اربعین یا جریان نهضت در مجرای نظام

زیبائیهای عاشورا

معنای ثارالله

درسی که اربعین به ما می دهد

روز شمار جریان نهضت امام حسین علیه السلام


مقدمه

باز دل، بی شکیب طلوع غمی مکرر شد. دوباره آه و اندوه به سینه خرامید و الماس سرشک، چمان و بی امان به رواق دیدگان آمد.

 چهل سپیده است که سپیدار غم در دل شیدائیان ریشه کرده و فراق یاران عاشورا، اشک شیعه در فرات ارادت روان کرده است، یا حسین!

“و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر فتم میقات اربعین لیله”

 با عشق لقای یار، ماه محرم را سپری کردیم و در عاشورا دیده در خون نشاندیم و اینک اربعین آمد و وعده دیدار حاصل شد.

 امروزجابر دل با عطیه شوق به سوی کربلا راهی است و اربعین، مزار شهیدان نینوا بوسه گاه خاکساران و دل نثاران امیر حماسه و نور است.

امروز هستی، حسین را زمزمه می کند و عطشناکان ولایت، عباس بن علی را می خوانند.

  اربعین، بیعت دوباره با عاشوراست.

اربعین، بعثت جانهای ملتهب است و تکرار پیمان پایدار شیعه در غدیر

اربعین، روز برائت از سلطه ستم و هنگامه عهد عاشقان شهادت است.

 اربعین، یادمان روزهایی است که خورشید را فراز نیزه های جهل دیدیم و بر مظلومیت فضایل، گریستیم.

اربعین، تذکار آنانی است که حق نمایان، سلاح باطل گرفتند و بر روشنای حقیقت شوریدند.

 اینک ما عاشقان هدایت حسینی با تاسی به شاهدان عاشورا که رقص شمشیر بلا را به هیچ انگاشتند، شمشیر غم به جان خریده و "بلی" گویان اهل ولا گشته ایم و سرانجام سرخ سیدالشهدا می جوییم؛

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت        زان که شد کشته او، نیک سرانجام افتاد

 از مرید پاک حسین و مراد معظم امت و ولی امر زمان و نایب حضرت حجت(عج)، خامنه ای عزیز، وفا و استقامت آموخته ایم و از تکرار کربلا باکی نداریم و سینه های پر اندوه خویش را آماج سهم و سنان نموده ایم و حق خویش را اگر در فراسوی ثریا باشد می جوییم.

 اربعین، فرصت مجدد فریاد رسای ستم سوزی است، فرصت هم آوا شدن با زینب کبری(س) که احیاگر امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح ناب حسینی بود و حراست از ارزش های علوی، آموزه شکر و شکیبایی و رشادت اوست..

 ما درس استمرار ایثار ناب حسینی و عدل بی عدیل علی از خروش زهرایی زینب آموخته ایم و بسان آن اسوه استقامت سرخ، تا تمامیت هستی مان را فدای ساحت ولایت کنیم و در سیل سختی های دهر و هجمه هراسناک حرامیان، به زیبایی زهد و جلالت جهاد و نجابت منطق، اندیشیم.

زینب، صحیفه مصائب اولیاء خدا، وارث فضایل صدیقین، ثمره رنج انبیاء، عصیر خصایل صالحین و عصاره بذل مهجه قلب شهیدان است.

 زینب، آئینه تمام نمای درد جراحت سینه ام ابیها و انشقاق تارک مولا و شرنگ تنهایی مجتبی و حماسه سرخ عاشوراست.

  زینب، یادگار لحظه های نینوا و ملجاء سالار شهیدان در هجوم بی نهایت شمشیر بلیه است.

  برای زیارت مرقد عنایت حسین از آستانه ولای زینب گذشته ایم و برای دیدار ضریح عطوفت علی، خاکبوس رواق پاک مهر زینبیم و هماره برای لقای حریم قدس فاطمه از محضر مطهر زینب کبری اجازه می طلبیم و ارادت به ساحت بانوی نینوا، بهشت بی کرانه ماست.

 

 

واقعه عاشورا

موضوع امام حسین(ع)، زندگی و حرکت آن حضرت ، یک برنامه مکتب و نظام فکری است. سنگری است دفاعی برای برافراشته نگه داشتنه پرچم عزت و شرف جامعه بشری. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سمبل استقلال، اخلاص، توحید، اخلاق، شجاعت و در یک کلام همه خوبی هاست. و در این مجموعه ، واقعه عاشورا یک انقلاب، تحول و نهضت است. قیامی است که هم خود فی نفسه موضوعیت دارد، و هم گذشته و آینده بر محور آن تنظیم شده است.

از همین رو خداوند همه انبیا را مامور کرده است تا حادثه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) را مطرح نمایند. خداوند جریان حضرت امام حسین را از طریق جبرئیل برای آدم، نوح و ابراهیم و سایر انبیا(ع) بازگو کرده،  و انبیا نیز قلب خود را با یاد امام حسین صفا داده و نشان داده اند که یاد امام حسین در متن همه مکاتب است. لذا عاشورا چشمه جوشان حیاتی است که همه از آن بهره گرفته اند. حتی وجود مبارک پیامبر خاتم(ص) نیز از همان روز ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)، برنامه آن حضرت را بسیار واضح و روشن مطرح کرده اند. حضرت رسول(ص) روز ولادت حضرت اباعبدالله(ع)، گریه کردند و در پاسخ به سوال از علت این گریه موضوع قتل امام حسین را در همان روز اول ولادت بیان فرمودند.

امیرالمومنین(ع) نیز در ایام جنگ صفین، روزی در عالم رویا جریان کربلا را دیدند. وقتی بیدار شدند گریه کردند. اصحاب عرض کردند: آقا چرا گریه می کنید؟ فرمودند: در عالم رویا حسینم را دیدم که در دریای خون دست و پا می زد. در همین راستا شعار وجود مبارک امام زمان(عج) هم "یالثارات الحسین" است  و اولین ندایی که آن حضرت سر می دهند و در عالم مطرح می کنند، احیای جریان کربلا و مطرح کردن حقیقت قیام حسینی است.

و ما نیز هر صبح جمعه ندبه کنان و﴿این الطالب بدم المقتول بکربلا﴾ گویان پی خونخواه و منتقم خون حسین و یارانش می گردیم تا وعده الهی ﴿و لقد کتبنا فی الزبور من بعدالذکر ان  الارض یرثها عبادی الصالحون﴾ (انبیا 105) تحقق یابد. انشاالله!


بلوغ عاشورا

در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.

هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه قاهی که با آه آه کودکان گره می خورد، گستره میدان شعله ور را می پوشاند.

دشمن به جشن و سرور ایستاده است و 50 هزار نوازنده، دست افشان و پایکوبان، در کوچه هایی آراسته ، به انتظار کاروانی هستندکه با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا، به ضیافت تمسخر . طعنه و خاکستر و خنده آمده اند.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن غبار کربلا، قیام و جهاد و حماسه مرده است و با افراشتن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.

اما خروش رعدگونه زینب(س)، آذرخش خشم سجاد(ع) و زمزمه حسین(ع) بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان ها را شست و آفتاب  را از پس غبارها و پرده ها به میهمانی چشم های بسته آورد.

چهل روز گذشت. حقیقت، عریان تر و زلال تر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که در آن روز غریبانه ترین غروب، در گمنام ترین زمین، در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت حسین(ع) شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر اوج سرما و گرما را به "چله" نمی شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور با چهل روز به کمال نرسید.

اینک، چهل روز است که هر سبزه می روید، هر گل می شکفد، هر چشمه می جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار قربانگاه عشق است.

چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب ها شراره می زند، آنان که رنج پیمان شکنی بر جانشان پنجه می کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار ضجه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه های نیم  سوخته را دیدند، اینک برآشفته اند، بر خویش شوریده اند، شلاق اعتراض بر قلب خویش می کوبند و اسب جهاد زین می کنند.

چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی جاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و تهمت و دروغ و فریب سر برآورده است و پشت پلکهای بسته را می کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می خواند.

اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن، هنگامه میثاق است و درباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را مه چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله "گودال" ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخلهای بارور، سربرآورده و حنجره ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می کشید، آسمان در آسمان را به جستجوی همصدا و همنوا سیر می کند.

راستی، کدامین ما به "همنوایی" و همراهی بر می خیزد؟ مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید تشنگی و عطش کربلائیان خاک را هرگز نپسندیم.


روح عاشورا در کالبد اربعین یا جریان نهضت در مجرای نظام

 

اربعین در فرهنگ ما با عاشورا پیوند خورده است. مردم ما قرنها است که از پس حادثه کربلا، آتش «ذکر» را در جان خود زنده نگاه داشته اند. نزد ایشان، اربعین آنچنان نبوده است که معنایی سوای عاشورا را بنمایاند. بلکه برعکس، اربعین آغازی بوده است بر درآمیختگی خاطره شهیدان با زندگی متعارف ایشان. و به تعبیری، حضور هماره یوم الله درحیات تقویمی آنان!

از اربعین بدین سو، گرچه از یک جانب عزای حسین (ع) و یارانش، پایان می گیرد و پیروانش به استقبال «ربیع» جامه عزا از تن بر می کنند و به ظاهر روال عرفی زندگی ایشان آغازیدن می گیرد، اما در ذهن و ضمیر ایشان «عرفی» و «قدسی»، «دنیا» و «آخرت»، «معیشت» و «معنویت» و «ماده» و «معنا» در هم تنیده است و همچون «ذهن تضاد محورِ غربی» رودرروی هم قرار نگرفته اند.

 یاد شهیدان، یاد حادثه ای است که از چارچوب تنگ زمان تقویمی ،کمی بیرون شده است و پا به عرصه پیش پا افتاده ترین رفتارهای روزمره شیعیان می گذارد. از این رو است که اربعین، «آغاز دوباره زندگی است با شادیها و غمهایش و با تمامی جلوه های رنگ به رنگش». منتها «آغازی مبتنی بر ذکر». زندگی زان پس با «یوم الله» معنا می گیرد و با یادکرد آن، حجاب زمان فانی وتقویمی دریده می شود.

دراین چنین روایتی از اربعین، معنای این روز را به بهترین وجه می توان با مفهوم "ذکر" صورتبندی کرد. گفتار اربعین ـ اگر سخن گفتن از گفتاری به این عنوان روا باشد ـ گفتاری است که جوهره آن را “ذکر” و “تجدید عهد با زمان باقی” می سازد و لذا با خاتمه یافتن رسالت شهیدان، رسالتی آغازیدن می گیرد که به تعبیر زیبای مرحوم شریعتی می توان آن را نقش انقلابی «یاد» و «یادآوران» خواند. دلباختگان به حسین، آنان که آتش یاد او و آنچه او از «سقف امکانات آدمی در اراده کردن و خواستن» به نمایش می گذارد را در سینه زنده نگاه داشتند، در پیوند با حادثه ای که در ذهن مردمان از حد و حدود «زمان تقویمی» بیرون شده است، حیات باطنی خود را زنده نگاه می داشته اند به خصوص آنگاه که حیات ظاهری ایشان در زمان تقویمی جولانگه نابکاران قرار می گرفته است!

درچکاچک شمشیرها و در زیر سم استوران تاتار و مغول و آنسان که برای اهل این دیار رنج دیده هیچ حریمی برای حفظ خود نمی مانده است، ذکر «خدا» و «ایام او» و یادکرد آنکه «خود» بودن و «خواستن» را در کاملترین معانی به نمایش گذارد، شخصیت درونی مردم ما را از فروریختن مانع می شده است و با یادکردِ یوم الله گرچه مردم ما گاه تن به جبر جباران می داده اند اما دل نمی داده اند وعزم خود را برای «تاریخ فردا» زنده نگاه می داشته و به انتظار آن می نشسته اند.

امروزه آیین هایی چون عاشورا و اربعین در ذهن بسیاری از ایرانیان تا به حد مناسک (Ritual) ارتقا یافته اند و مناسک نه صرفاً در نگاه ما، بلکه در بسیاری از آیین های دیگر (که برمدار «اکنونیت» نمی گردند) دریدن حجاب زمان تقویمی وگونه ای پیوند با زمان قدسی را هدف قرار می دهد. با این خرق حجاب، آدمی از خسران «در زمان بودن» می رهد. وشیعیان حسین (ع) این خرق حجاب را با ذکر یک خاطره صورت می دهند، یعنی عاشورای او و ایمان و عمل صالح وی.

با این حال، این تنها روایت ممکن از اربعین نیست. هستند در زمان ما سیاسیونی که اربعین را نه به معنای تجدید عهد با عاشورا، بل به معنای عبور از آن می انگارند. ازنظر ایشان اگر فرهنگ عاشورا در برخی برداشتها بر مدار “تحول و نهضت” می چرخد، فرهنگ اربعین آغاز “دوران بقا” است. اگر مضمون اولی “تکلیف گرایی” است، دومی براساس “محاسبات عقلانی و نتیجه گرایی” سامان می یابد. اگر عاشورا مستقل از وضع موجود است، دومی حفظ نظام را واجب ترین واجبها می انگارد و لذا با شبیه سازی امروز به دیروز گفته می شود:

«ما درحال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعین هستیم. تمثیلاً اینکه از یک واقعه عاشورایی با تمام تعزیت و عنصر فداکاری، چهل روز می گذرد و پس از گذشت این مدت، آن شور و التهاب اولیه فروکش کرده و گرد و خاکهای صحنه جنگ و انقلاب فرونشسته و فرهنگ عاشورا در حال تبدیل شدن به فرهنگ اربعین است. درفرهنگ اربعین ما برمی گردیم و به عقب نگاه می کنیم که چه کرده ایم؟ آیا واقعاً کفایت می کرد که ما با تعزیه پیش برویم؟ آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ به نظر من از مقطعی به بعد در انقلاب ما نیز، این مسائل مطرح شد که ما نمی توانیم فقط به فکر اندیشه باشیم، حفظ نظام اوجب واجبات است. تا به حال حفظ اندیشه اوجب واجبات بود، یعنی فرهنگ عاشورایی! اما از زمانی به بعد دیگر به این نتیجه می رسیم که باید "نظام" را حفظ کنیم واین ظرف باید باشد تا آن مظروف باقی بماند. ما فرهنگ اربعین را شروع می کنیم که در این فرهنگ حفظ نظام اصل است و دیدگاههای معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می کند و گسترش می یابد و از پارادایم "فنا" دوباره به پارادایم "بقا" می رسیم. یعنی بعد از اربعین خود امام حسین(ع) هم، در تشیّع همین اتفاق افتاده است. یعنی بعد از اربعین یک گرایش زیدی وجود دارد که هنوز در فرهنگ عاشورا زندگی می کند و دیگر گرایش ائمه است که در فرهنگ اربعینی جای دارد و به تربیت شاگرد و تدارکات سیاسی و … پرداخته می شود و جهت گیری حرکتها برمبنای محاسبات عقلانی است .

خصوصیاتی که در این رأی برای فرهنگ عاشورا و اربعین برشمرده شده و تعارضی که نهایتاً میان این دو افکنده شده، چندان مستند به شواهد تاریخی نیست. روایتی نیز که از حوادث یکی دو دهه اخیر در میهنمان و آرای امام به دست داده شده هم به همین ترتیب قابل مناقشه می نماید. شاید هم از اساس مقصود، نه به دست دادن تحلیلی از تاریخ اسلام بوده و نه روایتی دقیق از تاریخ معاصر ایران و اشاره به این دو صرفاً استحسانی است برای طرح یک اندیشه! اندیشه ای که با دو مؤلفه مهم نمایانده می شود: نخست، تعارض “تکلیف گرایی” با “نتیجه اندیشی” و “مصلحت بینی” و دوم روایت تکامل اجتماعی از منظر «میل به بقا و سازگاری با محیط»!


زیبائیهای عاشورا

امام حسین(ع) برای احیای دین جدّش حضرت محمد (ص) قیام کرد تا گوهر دین مجدداً در جامعه برپا شود. عاشورا سبب شد تجمل‌گرایی و ظاهرپرستی کم‌رنگ شود و پیام قدسی پیامبر زنده گردد.
عاشورا برای اصلاح دین و احیای معروف‌ها بود. امام حسین (ع( در ابتدا به عنوان یک مصلح اجتماعی و بعد به عنوان یک مصلح دینی توانست رسالت خود را به خوبی به انجام برساند.
قیام امام حسین(ع) خون را در رگ انسان‌های مرده بیدار کرد و باعث حرکت و تکاپو در جامعه گردید. اگر پاسداشت عاشورا صرفاً با روضه‌خوانی و گریه سپری گردد، بر این قیام عظیم جفا شده است. باید از این الگو که می‌تواند ذائقه‌ها را دگرگون سازد، به درستی بهره‌برداری نماییم.اگر برداشت‌های عمیق از عاشورا شود، درس‌های بزرگی در بردارد که می‌تواند بستری برای تحول در جامعه باشد.اشک‌ها باید صرف عشق و ارادت به امام حسین (ع) گردد. این عشق سبب پیروی از امام می‌گردد که خودباوری را به همراه خواهد داشت.

بخش‌های زیادی از عاشورا مغفول مانده است. به غیر از رسالت و وظیفه‌ای که بر عهده‌ی امام حسین (ع) بود شخصیت فردی ایشان نیز بسیار والا و قابل بررسی است.

اصلاح جامعه، به پا داشتن معروف‌ها در جامعه و رساندن انسان‌ها به عزت، سربلندی و آزادی از جمله رسالت‌های امام حسین(ع) بود. آن حضرت اگر حکومت و قواعد تلخ را به رسمیت می‌شناخت، هم بزرگی خود را از بین می‌برد و هم با این بیعت زمینه‌ی گسترش ظلم و ستم در جامعه را فراهم می‌آورد.

نگاه حق‌طلبانه، عزت‌طلبانه و آزادی‌خواهان از جمله دیدگاه‌های عاشورا است. امام حسین(ع) پیروان خویش را نیز به سوی این مسیرها دعوت کرد که ما نیز باید به این نگاه‌ها توجه ویژه داشته باشیم.
شب عاشورا تراژدی عمیق برای تمام بشریت است. علی‌رغم آزادی عمل که شب عاشورا امام حسین(ع) به یاران خویش دادند، انسان‌هایی ماندند که می‌دانستند مرگ در انتظار آن‌هاست اما دست از خود کشیدند و جاودانه گشتند.

دست‌یابی به جامعه‌ای عزت‌مدار و پرورش انسان عزت‌مدار از دیگر اهداف امام حسین (ع) در عاشورا بود. باید با نگاه عمیق‌تر به عاشورا، درس‌های بیشتری از این واقعه عظیم بیاموزیم و تأثیر بیشتری در روح و روان‌مان ایجاد کنیم.عشق و عرفان نیز در عاشورا متبلور است. عاشورا صحنه‌ی هنرنمایی است که انسان را از زندان روح آزاد می‌سازد.

کربلا برای معرفی طبیب برای کاهش بیماری دل و رهانیدن انسان از بندگی، خودپرستی، طمع و حسادت است.


معنای «ثارالله»

ثار از ریشه "ثار" و "ثوره" به معنای انتقام و خونخواهی و نیز به معنای خون آمده است.

برای "ثارالله" معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را می طلبد. در مجموع به این معناست که: خداوند، ولی دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می کند. چرا که ریختن خون سیدالشهدا علیه السلام در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و طرف شدن با خداوند است. به طور کلی از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام "آل الله" هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خون متعلق به خداوند است.

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، لیکن می توان آن را با آیات قرآنی اینگونه توجیه نمود. خداوند می فرماید: ﴿ من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطنا﴾ "آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم".(سوره اسرا، آیه 33)

هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خونخواهی دارند و از آنجا که اهل بیت – به ویژه امام حسین علیه السلام – مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، در واقع "ولی دم" و خونخواه آنان، خود خداند است.

بنابراین "ثارالله" به این معنا است که خون بهای امام حسین علیه السلام متعلق به خدا است و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه حاکی از شدت همبستگی و ÷یوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا می ماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد.

اگر "ثار" به معنای خون باشد، قطعا مراد از "ثارالله" معنای حقیقی نیست، بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلم است که خداوند موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد، ÷س این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است. یعنی، همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقش حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا چنین نقشی دارد و احیای اسلام با نهضت عاشورا بوده است.


درسى که اربعین به ما مى‏دهد

درسى که اربعین به ما مى‏دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‏ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى که جانشان - یعنى بزرگترین سرمایه‏شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‏ها و مجله‏ها و کتابهایى که منتشر مى‏کردند، در ذهن آدمهاى ساده‏لوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بکنند.

حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده‏دل و جاهل و نیز انسانهاى موجّه و غیر موجّهى در کشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهایى مى‏زدند که ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمى‏آشفت و وادار مى‏کرد که با آن فریاد ملکوتى، حقایق را با صراحت بیان کند.

اگر در مقابل این تبلیغات باطل، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکى است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کرده‏اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایى را که در مقابل چشم مردم بود، به عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‏ها و بافته‏ها و یاوه‏گوییهاى تبلیغات جهانى، بکلى سلب شده است.

دستگاه ظالم جبار یزیدى با تبلیغات خود، حسین‏بن‏على(ع) را محکوم مى‏ساخت و وانمود مى‏کرد که حسین‏بن‏على(ع) کسى بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامى و براى دنیا قیام کرده است!! بعضى هم، این تبلیغات دروغ را باور مى‏کردند. بعد هم که حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام)، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیله‏ى دژخیمان در صحراى کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود مى‏کردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته‏ها را عوض کرد.

"حق، این گونه است."


روزشمار جریان نهضت امام حسین علیه السلام

1- درخواست بیعت از سوی ولید حاکم مدینه

جمعه 27 رجب سال 60 ق

2- ملاقات دوم بین ولید و امام حسین علیه السلام

شنبه 28 رجب سال 60 ق

3- بیرون رفتن امام علیه السلام از مدینه

شب یکشنبه 28 رجب سال 60 ق

4- ورود به مکه

شب جمعه 3 شعبان سال 60 ق

5- اقامت در مکه

شعبان تا 8 ذی الحجه  سال 60 ق

6- رسیدن اولین نامه های کوفیان به امام علیه السلام

چهارشنبه 10 رمضان سال 60 ق

7- بیرون رفتن مسلم به کوفه

دوشنبه 15 رمضان سال 60 ق

8- ورود مسلم به کوفه

سه شنبه  5 شوال  سال 60 ق

9- شهادت مسلم

سه شنبه 8 ذی الحجه سال 60 ق

10- خروج امام علیه السلام  از مکه

سه شنبه 8 ذی الحجه سال 60 ق

11- رسیدن امام علیه السلام  به سرزمین کربلا

جمعه سوم محرم سال 61 ق

12- ورود عمربن سعد به کربلا

جمعه سوم محرم  سال 61 ق

13- سامان دهی سپاه از سوی عمر بن سعد و گفتگوهای او با امام  علیه السلام

از سوم تا ششم محرم   سال 61 ق

14- ممانعت سپاه امام علیه السلام  از دسترسی به آب

سه شنبه7  محرم سال 61 ق

15- حمله ابتدایی بر سپاه امام علیه السلام

پنج شنبه 9  محرم سال 61 ق

16- واقعه عاشورا

جمعه 10 محرم سال 61 ق

17- کوچ اسیران از سرزمین کربلا

بعد از ظهر روز شنبه 11 محرم سال 61 ق.

 


 

دیدگاه مقام معظم رهبری درباره اربعین:


اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این کار پایه‏گذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام( در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‏ى زیادى نخواهند برد.

درست است که خداى متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه مى‏دارد و شهید به طور قهرى در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعى‏یى که خداى متعال براى این کار - مثل همه‏ى کارها - قرار داده است، همین چیزى است که در اختیار و اراده‏ى ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، مى‏توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه‏ى شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.

 |+| نوشته شده : توسط سید مهدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۰
حدیث هایی درمورد محرم

کربلا حرم امن‏
قال ابو عبدالله (علیه السلام):

ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرما

امام صادق (ع) فرمود:
به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد

کامل الزیارات، ص 267 بحار، ج،98، ص 110


سفره‏هاى نور
قال الامام الصادق (علیه السلام)
من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن على (علیهما السلام)

امام صادق (ع) فرمود:
هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین (علیه السلام) باشد.

وسائل الشیعه، ج 10، ص 330، بحار الانوار، ج 98، ص 72.


از زیارت تا شهادت‏

قال ابو عبدالله (علیه السلام):
لا تدع زیارة الحسین بن على علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا.

امام صادق (ع) فرمود:
زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن وبه دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تورا با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر شهید.

وسائل الشیعه، چ 10 ص335


نشان شیعه بودن‏
قال الصادق (علیه السلام)
من لم یأت قبر الحسین (علیه السلام) و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة

امام صادق (علیه السلام) فرمود:
کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست واگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.

کامل الزیارات، ص 193، بحار الانوار، ج 98 ص4
 

حدیث محبت‏
عن ابى عبد الله قال:
من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین (علیه السلام) وزیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین (علیه السلام) و بغض زیارته.

امام صادق (ع) فرمود:
هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه وخشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏اندازد.

وسائل الشیعه، ج 10 ص 388، بحار الانوار، ج 98، ص76


زیارت عاشورا
قال الصادق (علیه السلام)
من زار الحسین (علیه السلام) یوم عاشورا وجبت له الجنة

امام صادق (ع) فرمود:
هر کس که امام حسین (علیه السلام) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب میشود.

اقبال الاعمال، ص568


تربت شفا بخش
عن موسى بن جعفر (علیه السلام) قال
و لا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.

حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبرى مى‏داد فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید چراکه خودرن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.

مع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص533

خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۰
اطلاعیه سپاه پاسدران انقلاب اسلامی در خصوص شهادت سردار پاسدار حسن مقدم
پاسداران انقلاب اسلامی، مجاهدت و تلاش‌های ماندگار سردار شهید حسن مقدم در راستای راه اندازی و سازماندهی واحدهای توپخانه و موشکی سپاه و کمک به روند فعالیت‌های تحقیقاتی و پژوهشهای دفاعی و نقش مؤثر آن شهید ارجمند در توسعه صنعت و توان دفاعی کشور را هرگز فراموش نخواهد کرد
خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۳۰
  • راه اندازی سایت خادمین شهدای کربلای ایران/ آغاز ثبت نام خادمین شهدا

    مسئول شبکه تداوم ارتباط سازمان اردویی راهیان نور و گردشگری بسیج به خبرنگار کوله بار خبر داد:
    راه اندازی سایت خادمین شهدای کربلای ایران/

    آغاز ثبت نام خادمین شهدا

    کوله بار: حجت الاسلام حسین زاده مسئول شبکه تداوم ارتباط سازمان اردویی راهیان نور و گردشگری بسیج از راه اندازی سایت خادمین شهدای کربلای ایران در فضای مجازی خبر داد و گفت: علاقمندان برای ثبت نام خادم الشهدای کربلای ایران می توانند به این سایت مراجعه کنند.

    حجت الاسلام حسین زاده در گفتگو با خبرنگار کوله بار  از راه اندازی سایت خادم الشهدای کربلای ایران خبر داد و گفت:
    به منظور سازماندهی خادمین در راهیان نور این سایت راه اندازی شده است که دانش آموزان دانشجویان طلاب و علاقمندان جهت ثبت نام خادم الشهدایی می توانند به این سایت مراجعه کنند.

    وی با اشاره به مراحل ثبت نام افزود:
    پس از ورود به سایت خادم به آدرس اینترنتی http://khadem.koolebar.ir  می توانند در بخش ثبت نام، این کار را انجام دهند.سپاه های استانی، ثبت نام کنندگان هر استان را گزینش می کنند. افراد گزینش شده بعد از طی مراحل دیگر اگر حائز شرایط لازم بودند می توانند پس از دریافت کارت شناسایی خادم به عنوان خادم  در مناطق عملیاتی جنوب کشور  فعالیتشان را آغاز کنند.

    مسئول شبکه تداوم ار تباط خاطر نشان کرد: امسال برای نخستین بار داوطلبان می توانند محل خدمت خودشان  را هم تعیین کنند  و هر کس که زودتر به این سایت جهت ثبت نام مراجعه کند امکان بیشتری دارد که درهمان محلی  که خود تعیین کرده، پذیرش شوند.

    حجت الاسلام حسین زاده  در  پایان افزود:
    راه اندازی این سایت تاثیر زیادی در شناساندن فرهنگ سفرهای راهیان نور و جذب علاقمندان جهت خدمت در راهیان نور دارد و امیدوارم با اطلاع رسانی دقیق رسانه های گروهی بتوانیم این سایت را معرفی کنیم.

    گفتنی است خادمین شهدای کربلای ایران برای ارائه نظرات و پیشنهادات خود می توانند به سامانه 200001404 پیام بفرستند و جهت ثبت نام به آدرس اینترنتی http://khadem.koolebar.ir
    مراجعه کنند.

    خادم الشهداء

  • ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۲۹

    در مصاحبه با آقای احمد علی فدایی ن‍‍‍ژاد پدر شهید یوسف فدایی نژاد:
    مرا که می دید می گفت: سلام پدر شهید!

    ـ آقای فدایی نژاد! اولا شهادت فرزندتان را تبریک می گوییم. بفرمایید که چطور خبر شهادت فرزندتان به شما رسید؟
    مشغول کار بودم که دیدم آقای کاظمی پور(سردارکاظمی پور)به سراغم آمد و گفت که با شما کار دارم.برایم جالب بود که چطور ایشان به سراغم آمده، چون با هم ارتباطی نداشتیم. ایشان گفت که پسرتان شدیدا مجروح شده است. من همانجا گفتم انا لله و انا الیه راجعون. و همان جا نشستم. گفت که چیزی نشده، فقط مجروح شده اما به دلم الهام شده بود که یوسف شهید شده است.

    ـ این خبر را چه روزی به شما دادند؟
    همان روز جمعه که شهید شد.

     ـ چطور وقتی سردار کاظمی پور خبر مجروحیت یوسف را به شما دادند، شما گفتید که ایشان شهید شده است؟
    نوع رفتار و کردارش معلوم بود. اصلا وقتی آقای کاظمی پور گفت مجروح شده، فهمیدم که شهید شده است. از خیلی قبل تر، هر وقت به من می رسید و می خواست سلام و احوال پرسی کند می گفت: سلام پدر شهید من! سلام پدر عزیز شهید من! از خیلی قبل تر مدام این تکیه کلامش بود.

    ـ شب آخری که پیشتان بود یادتان هست؟
    شب آخر خیلی عجله داشت. منتظر بود که همه بخوابیم وآن وقت برود. ولی تا نزدیک یک شب نگهش داشتیم. من در همین سالن پذیرایی دراز کشیدم و خوابیدم. در همین اوقات آماده رفتن میشود. من به یک باره در کف پایم احساس سردی کردم و از خواب بلند شدم. دیدم که صورتش را گذاشت کف پایم و پایم را بوسید. تا بلند شدم خیلی سریع از من خداحافظی کرد و رفت. لباسم را پوشیدم و به مادرش هم گفتم بیا برویم دنبالش! با موتور رفتیم بیرون. دیدم که آژانس گرفته و میخواهد برود. چند دقیقه با مادرش صحبت کرد و بعد خداحافظی کردیم. من مادرش را به خانه آوردم. او هم با ماشین به سمت پلیس راه رفت تا از آنجا با اتوبوس به تهران برود. مادرش را که به خانه آوردم، دلم نیامد که بمانم. سریع به سمت پلیس راه رفتم. دیدم آن طرف خیابان منتظر اتوبوس ایستاده است. رسیدن من مصادف شد با آمدن یک اتوبوس. مرا که دید از همان جا برایم دست تکان داد و سریع سوار اتوبوس شد. اتوبوس که حرکت کرد من همان جا ایستادم و رفتنش را نظاره کردم. دیگر هم ایشان را ندیدم تا وقتی که جنازه اش را آوردند.

    ـ آقای فدایی نژاد! یوسف چه شد که شهید شد؟
    یوسف از طفولیت، از هشت، نه سالگی در فعالیت های مذهبی حضور داشت. به همراه برادرش جواد در برنامه های مسجد امام رضای دهبنه شرکت می کردند. اهل رعایت تقوا و انجام عبادات و واجبات بود. از همان دوران طفولیت وارد این راه شد. و همچنان ادامه داد تا رسید به اینجا. غسل صبح جمعه اش ترک نمی شد. عاشق خدابود. عاشق اهل بیت بود، عاشق امام حسین بود. عاشق همه این ها بود تا اینکه به درجه شهادت نائل آمد. اهل ذکر بود. یک تسبیحی با هزار دانه داشت. با او شوخی میکردم که یک آیت ا... یک همچنین تسبیحی ندارد، شما چطور چنین تسبیحی داری. شب ها همین جا می نشست و مدام ذکر می گفت، خیلی هم صلوات می داد.گ اهی میگفتم آقا یوسف جان! آخر ما می خواهیم بخوابیم، می گفت: من 20 تا صلوات که دادم شما خوابتان میبرد.

    ـ رفتارش چطور بود؟
    در خانه خیلی خوب بود. من به یوسف افتخار می کنم. در محل هم همه او را می شناختند. باهمه هم صمیمی بود از پیر مردها گرفته تا بچه ها. با همه خوش رفتاری میکرد. با اینکه 27،28سال بیشتر نداشت اما مثل یک آدم هفتاد ساله، با همه خیلی پخته برخورد می کرد.خیلی هم خوش رفتار بود.

    ـ خاطره ای از دوران کودکی اش دارید؟
    همین جا می نشست و مشغول درس بود. وقتی می آمدم، صدایش می کردم که آقل یوسف کجایی؟ می گفت من همینجا هستم. می گفتم من شما را نمی بینم. بلند میشد و می آمد کنارم. من هم لب هایش را می بوسیدم. خیلی دلنشین بود. خیلی هم دوستش داشتم این را که می گویم. این دلم درد می گیرد. ولی خب شهید شد و الان افتخار ماست.

    ـ پسر اولتان بود؟
     بله! خیلی هم با او صمیمی بودم.

    ـ چطور؟
    خیلی با او راحت بودم. من حدود 25سال بیمه دارم. این اواخر اکثرا پول بیمه ام را او می داد. وقتی  به او زنگ میزدم که یوسف جان! بیمه ام نزدیک شده، فورا میگفت: چشم! خودش هم با دست خودش پول را می آورد. میرسید دم در خانه، وقتی به استقبالش میرفتم، پیشانی ام را می بوسید و پول را بمن می داد. من خاطرات یوسف را نمی توانم فراموش کنم. من کمرم شکست.

    ـ به نظر شما مهم ترین ویژگی یوسف چه بود؟
    معلومات دینی اش بود. آن چنان حرف میزد که بزرگتر از او هم کمتر بتوانند صحبت کنند. روح بزرگی داشت. دیدار حضرت آقای خامنه ای رفته بود. دست آقا را بوسیده بود و به آقا گفته بود که این دنیا برای من کوچک است. برای من مثل جهنم است. شما دعا کنید که من شهید شوم.

    ـ این دیدار مال چه وقتی است؟
    زمان زیادی نیست. مال همین چند وقت است، البته من این را نمی دانستم به من نگفته بود.به مادرش گفته بود مادرش هم تازه به من گفت
    یک نکته ی ویژه در مورد یوسف ساده زیستی اش بود. این وام مسکن را که می دهند، به همراه برادرش یک وام گرفتیم و یک خانه ی دو واحدی ساختیم. به من اعتراض کرد ک شما یک آدم روستایی، این کاخ نشینی ها چیست! این کارها در شان شما نیست و شخصیت شما را پایین می آورد. اعتراض داشت به این موضوع.

    ـ در پایان اگرحرف خاصی دارید بفرمایید؟
    امیدوارم که شفاعت من را بکند. یوسف افتخار ما و افتخار همه ی استان گیلان است. این یک خونی است که به زمین ریخت و همه را به لرزه درآورد .من از همه مردم می خواهم که راهش را ادامه دهند.            
    خادم الشهداء
                          

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۰:۲۹