حالا این مادرت و این تو ... حالا این تو و این اشکهای چشم مادرت که میتونست بخاطر گریه شوق تولد فرزندت باشه و یا گریه شوق ازدواجت ...ولی اما مادر ... مادر ... مادر ... بفدای دلت که 26 سال از جوانت بی خبر بودی و امروز جسم تکه تکه شده اش را در کفن می بینی ... آه ای مادر .. می نویسم و می گریم و ناله میزنم از درد دلت ... هر چند می دانم همچون مادر وهب در روز عاشورا حتی سر بریده فرزندت را هم بسوی دشمن پرت میکنی و فرزندی که در راه مولای خود و ایمان خود و اعتقاد خود هدیه نمودی پس نمیگیری... وای به حال دل پدر یک شهید که ناله های همسرش را در فراق فرزند می بیند و از درون می شوزد و بعد هم قبل رسیدن فرزند در آغوش مادر سر به سینه خاک مینهد ...
حالا مادر من در آغوشتم بعد از 26 سال .بلاخره 26 سال دوری به سر رسید و من دوباره به تو رسیدم و تو من رو عین بچگی هام به آغوش کشیدی...ولی حیف که اینبار دوربین خبرنگاران مزاحم ملاقات من و تو شدن ...
![](http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/7/4/96937_409.jpg)