معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

دردودل با سردار شهید عباسعلی جان نثاری

بسم رب الشهدا

سلام سردار جان .باز هم دلم هوای آخرین لبخندت را کرد .

و من عاشق آخرین لبخندت شدم !!چرا که زیر این لبخند رازها پنهان بود و ما از آن بی خبر ...

چه کسی می دانست که به چه لبخند زده بودی فقط خودت میدانستی که تا ساعاتی دیگر به آرزویت که یک عمر به دنبالش بودی می رسی ولی ما از آن بی خبر بودیم و ساعاتی بعد که پیکر پاکت نقش بر زمین شد تازه فهمیدیم که به چه لبخند زده بودی و برای چه اینقدر شاد بودی ...خوشا به حالت

عکس بالا از سردار عباسعلی جان نثاری است ( فرمانده ی توپخانه ی 15 خرداد اصفهان که در تاریخ 90/6/16 توسط گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید ) که 24 ساعت قبل از شهادتش ازش گرفته شده بود و چه خوشحال بود ..

خوشا آنان که با عزت ز گیتی                              بساط خویش برچیدند و رفتند

     ز کالاهای این آشفته بازار                          شهادت را پسندیدند و رفتند . . .

خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۹:۱۲

روایتی از لحظه ی پرواز شهید مجتبی بابائی زاده...

مجتبی با چفیه صورتش رو بسته بود و خودشو تو تاریکی شب لای ستون جا داده بود تا فرمانده نبیندش آخه قرار نبود مجتبی با بچه ها بره جلو باید میموند واسه کاری دیگه ولی دلش چیز دیگه ای میگفت...

ساعت دو بامداد بود که دیگه فرمانده هم متوجه حضور مجتبی شده ولی کاری نمی تونست بکنه .

مجتبی رو توجیه ی میکنه ... نیروهای پژاک سنگر، کمین و کانال و تونل زیادی زده بودند فکرشم نمی کردند که کسی جرات نزدیک شدن پیدا کنه! بچه ها به کمتر از دو متری شون میرسن ....جنازه های پژاکی ها نظر بچه ها رو جلب میکنه دیگه همه آماده درگیری هستن ...
چند نفری پیش قراول هستن از جمله مجتبی همه جا تاریک بود که ناگهان یکی از اونا بچه ها رو میبنده با تیراندازی اون چند نفر اول زمین گیر میشن که ناگهان یک انفجار شدید رخ میده احتمالا از قبل تله ای کار گذاشته بودن ....
در گیری به اوجش میرسه.صدای بچه ها یی رو که پیش قراول بودن رو پشت بی سیم دیگه نداشتیم یکی از بچه ها میگه صدای فلانی رو شنیدم که پشت بی سیم گفت : سفر کربلا، یاحسین، استراحت(دلاور کربلا رسیدی ما رو هم دعا کن)

یکی دیگه از بچه ها خودشو به مجتبی می رسونه می خواد که پانسمانش کنه تو اون شلوغی درگیری، کلی باند میذاره رو سینه مجتبی تا جلو خونریزی رو بگیره
ولی زخمش عمیق بود یک لحظه احساس کرد که دستش تو شکاف رو سینه مجتبی جا شد...
سرش و نزدیک مجتبی میکنه دیگه می دونه مجتبی می خواد پر بکشه اشک تو چشماش  جمع میشه که کاری نمی تونه بکنه ... متوجه زمزمه ای از مجتبی میشه..
مجتبی دوبار این کلمه زیبا رو بیان میکنه و عازم بهشت میشه ...یا علی بن ابیطالب،یا علی بن ابی طالب...
و خداحافظ دنیا، وعده ما بهشت

راوی یکی از همرزمان شهید    

برای اطلاعات بیشتر از شهید به وبلاگ یادنامه ی شهید به آدرس منبع زیر برید.

منبع:یادنامه ی شهید مجتبی بابائی زاده                 خادم الشهداء                                       

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۷

شهید مجتی وشهدا...

اول سال نو همراه شهید مجتبی بابایی زاده به مقبره ی شهدای گمنام رفتیم. ما را به غرفه ی عکسهای شهداراهنمایی کرد. با دیدن اون عکسها احساس ناراحتی میکردیم، اما مجتبی با خنده گفت اینها همشون خوشبخت شدن. اینکه ناراحتی نداره نمیدونم چی بگم یا چطور مجتبی رو توصیف کنم اما بعد از شهادتش تازه دارم معنی شهید رو درک میکنم. شهید فقط مختص انسانهای خدایی مثل مجتبی است که بعد از شهادتشون درک میکنیم که چه گلی بین ما بوده و دیگه نداریمش ...

                                                                                منبع :یادنامه ی شهید مجتبی بابائی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۵

به نام خدا

به یاد شهید محمد سهرابی ثانی



خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۳


                                     شهید جعفر خانی                                              شهید موسوی


رفتند قاصدان سحر از دیار ما

خالی است جای گلبنشان در بهار ما

دادند درس عشق به ما و سبک شدند

سنگین تر از گذشته شد امروز بار ما 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۹:۰۱
 

 


 

 


۱-او موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین؟ و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست!»   

۲-
او عادت داشت نماز را با غم و اندوه بخواند و سرش را کج بگیرد و حتّی در نماز از خوف الهی گریه می کرد، وقتی که به او می گفتیم: شما باید خوشحال باشی که نماز می خوانی و با خدا راز و نیاز می کنی! چرا اینجوری نماز می خوانی؟! می گفت: « ببین؛ رهبرِ ما هم با مظلومیّت نماز می خونه« او می گفت: همسرم! بدان که نمازِ ما در برابر این همه نعمت هایی که خالق یکتا به ما ارزانی داشته است، حدّأقلِّ سپاسگزاری است و از اینکه نمی توانم آنگونه که شایستة خداوند است او را عبادت کنم خوف دارم.
 


۳-یاحسین

به نام خدا

خانواده شهید مصطفی کمیل می گویند: آقا کمیل، عاشق شهدا بود، هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگه یه بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: « دوست دارم بهشون بگم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است.

هیچوقت از گفتن یا حسین(ع) و یا زهراء(س) سیر نمی شد و هر وقت یا زهراء می گفت، اشک از چشمانش جاری می شد. سعی می کرد جلوی حاضران گریه نکند، هر وقت بغض می کرد به اطاق دیگری می رفت و برای خودش مدّاحی می گذاشت و به تنهایی گریه می کرد، وقتی بیرون می آمد چشمانش قرمز و پف کرده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۸:۵۷

 

با عرض سلام و درود بر امام عزیز حضرت آیت الله خامنه‌ای(حفظه الله) و بر شما عزیزان و شهداء و خانواده شهداء

الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل‌الله والذین کفروا یقاتون فی سبیل الطاغوت فقاتلو اولیاء الشیطان، ان کید الشیطان کان ضعیفا                (نساء:76)

آنها که اهل ایمان هستند در راه خدا و کافران در راه طاغوت جهاد می‌کنند. پس شما با یاران شیطان پیکار کنید و از آنها نهراسید زیرا مکر شیطان همانند قدرتش سست و ضعیف است. سوره نساء آیه 76

وصیتم پیامی است به امت و ملتی که نایب بقیه الله(عج) آنان را ملت معجزه آسای قرآن می‌نامد.بر خلقی است که مشتاقانه و جانانه از جان و مال خویش در راه خدای می‌گذرند.بر عزیزانی است که عزیز پرور هستند و فرزندان گرامی خویش را به جهت آزادی و استقلال و اقتدار کشور اسلامی و انقلاب فدا می‌نمایند. هر آنچه در توان دارند

و به همه شما که اکنون به وصیتم گوش فرا می‌دهید می‌باشد .سخنم چنین خلاصه می‌شود که راه ما چیزی جز پیروی از ولایت فقیه به حق نیست.

چشم و گوش بفرمان ولایت فقیه باشید و پشتیبانی از آن کنید و گفته‌های مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه‌ای عزیز را با جان و دل گوش کنید و به آن عمل کنید که اگر در این راه قرار بگیرید به حمد خدا سعادتمند و رو سفید خواهید بود و از تمامی ملت و مسئولین عزیز و بزرگوار می‌خواهم که در هر پست و مقامی که هستند حداکثر تلاش و سعی خود را برای پیشرفت این انقلاب و میهن عزیز انجام دهند و هرگز در کشور امام زمانی اجازه خطا و کج روی به منافقین و احزاب و گروههای بی ولایت را ندهند تا چراغ سبزی برای دشمنان داخلی و خارجی ما شود.

از پدر و مادر عزیز و گرامی طلب بخشش می‌کنم هر چند که آنها را در این دوران بسیار اذیت کردم و از برادرم و خواهرم خواستار پیروی از ولایت و اهل بیت می‌باشم .

همسر گرامی و بزرگوار مرا ببخش و حلال کن که در این مدت کم، مایه آرامش شما نبودم و از همه برادران و خواهرانم و دوستان طلب حلالیت می کنم

بدانید امروز جسد خون آلوده‌مان را که به خاک می‌سپارید فدای راهمان شده است و گرچه جسمم راحت آرمیده است روح من از شما گریه و شیون نمی‌خواهد. انتظارم چنین است که سلاح به زمین افتاده‌ام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و کشور انقلاب اسلامی، علیه باطل دفاع کنید

و من خدای را شکر می‌کنم که مرا شامل آیه شریفه 207 سوره بقره نمود: "و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است"

دوستانم، من سلام شما را به شهدا، خواهم رساند، و از ایثار و از خود گذشتگی شماها برای آنها می‌گویم که شما تعهد کرده‌اید تا آخرین قطره‌های خون خود[که] چکیده بر سنگ فرش بیابانهای نبرد حق علیه باطل است پیروی از اسلام و ولایت را ادامه خواهید داد.

                                                                                                       والسلام علیکم

یا سید الشهدا(ع) قسم به مادر پهلو شکسته‌ات، من پاسدار را که متعلق به تو هستم طوری وارد قیامت کن که مایه شرمندگی شما نشوم.

بارالها از تقصیرات من بگذر و مرا عفو کن و پاکیزه بپذیر

                خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۸:۵۴
داغ کن - کلوب دات کام

بسم رب الشهداء و الصدیقین 

ـ بخشی که در مورد ایشان بسیارنقل شده این است که دائم الذکر بود وعلاقه خاصی هم به ذکر صلوات داشت.آیا می توانید مصداقهایی از این قبیل برای ما بیان کنید؟


ایشان از جمله کسانی بود که وقتش به ندرت به بطالت می گذشت زمانی که بحث خواب بود مثل همه می خوابید وزمانی که می رفتند زیارت مثل همه زیارت می کرد وکارهای عادی اش را انجام می داد ولی آن زمانی که می توانست وقت بگذارد وشرایط فراهم می بود،بسیار ذکر می گفت، خصوصا" اوج دوران ذکر گفتنش از اول خدمت سربازی بود یعنی آن چیزی که من شنیده ام ودیده ام این است که ایشان وقت بیکاری نداشتند.خوب ما هم خلاصه در آسایشگاه بی کار می شدیم ولی می گویند ایشان اوقات فراغتش قرائت قرآن بود وذکر صلوات.ان شاء الله درحد دیدن به شما نشان خواهم داد دفترچه هایی که ایشان داشتند. من که شرمنده ام خودم را برادر ایشان به حساب بیاورم. نمی دانستم که دنبال چیست! دنبال که بود!او روحیه اش اینگونه بود.

ایام دانشکده اش اوج دوران ذکر گفتنش بود وبه ذکر صلوات بسیار علاقه مندبود. به حدی که همان قدر که می توانست با لب و زبان ودهن ذکرش رامی گفت وهیچوقت ترک نمیکرد. و اگر هم شرایط را مهیا میدید، شروع می کرد به نوشتن صلوات، با همه حرفایش وبا تمام زیر وبرش. مجسم کنید ک نفر یک گوشه بنشیند صلوات بنویسد.نوشتن صلوات با تمام زیروزبر، آن هم به تعداد زیادطوری بود که ایشان مست صلوات شده بود.

اگر مشکل پیش می آمد که ذهن ما به حلش یاری نمی کرد ایشان می گفت که صلوات راه حل این مشکل است چند تا صلوات بفرستید تا آرامش داشته باشید واز این صلوات هم سیر نمی شد طوری که تسبیح های ما یک دور که ما با این ذکر می گوییم صد تا می گذاریم یک گوشه وبیشتر تسبیحات ما رنگ ونمای ظاهری دارد ولی ایشان با تسبیح صدتایی سیر نمی شد من به شما نشان خواهم دادتسبیح 1000عددی اش را که ببینید تسبیحی که بالای دو سه متر طولش است ایشان از اول شب شروع می کرد همین گوشه عبا به دوش با وضو وغسل آماده می رفت به آن سو و با نوای پاکش وآرامش می گرفت اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

اگر طول روز می خوابید دیگر شب خواب نداشت می نشست وبا حضور قلب صلوات می داد ایامی که هوا خوب بود روی زمین موکت می انداخت و عبا به دوش رو به آسمان می نشست. حقیقتا نمی دانستم که ایشان چه می گویند ومن فکر نمی کردم که آدم بتواند این قدر با صلوات پیش برود اینقدر بتواند صادقانه در پی پرده ترین قرابت با خدا این قدر نتیجه بیگیرد آن زمان دیگر سیاهی سفیدی چشمانش از بین می رفت دستهایش می رفت رو به آسمان وساعتها به آسمان نگاه می کرد و صلوات می داد.

ایشان از نظر 28ساله نبود ایشان سن قدر معنویش پیش از از اینها بود نه اینکه الان شهید شده اینطوربگویم،نه اینها چیزها یست که مافهمیدیم که اگر کسی می خواهد شهید بشود باید ذاتش پاک باشد باید زمینه اش فراهم شود باید حلال وحرام را با تمام وجود رعایت کند کسی که می خواهدشهید شود باید دائم الذکر باشد الا موارد خاص که به ذهن من هم نمی کشد ایشان کسی بود که کلمه شهادت برایش مصداق داشت اگر یک هفته باهاش بودید می دیدید که اصلا حرف زشت از زبانش جاری نمی شد.


منبع :وبلاگ تخصصی شهید یوسف فدایی نژاد
خادم الشهداء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۸:۴۷

SHIA-NEWS شیعه نیوز:



منبع : ابنا                                                             خادم الشهداء

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۷:۴۱

 

آخرین پیامک (sms) که از شهید بزرگوار علی بریهی به دوستانش ارسال گردیده است به شرح زیر می باشد :

تا که بودیم ، نبودیم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که خفتیم ، همه بیدار شدند

تا که مردیم ، همگی یار شدند

قدر آن شیشه بدانیم چو هست

نه در آن موقع که افتاد و شکست



فردا جواب شهدا رو میتونیم بدیم؟
خادم الشهداء
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۰ ، ۲۱:۰۱