معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت
با شکست ارتش عراق در عملیات بیت‌المقدس، جایگاه سیاسی دشمن در جهان متزلزل شد؛ عملیات رمضان در حال شکل‌گیری و انجام بود که موضوع برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد مطرح شد تا صدام حسین رئیس این اجلاس باشد.

جمهوری اسلامی ایران سیاست بی‌اثر کردن این اجلاس را در دستور کار خود قرار داد و در اولین گام، اجلاس غیرمتعهدها را تحریم کرد.
بغداد از مدت‌ها قبل به کمک آمریکا به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل شده و تبلیغات بسیار وسیعى در این رابطه به راه افتاد و عنوان شد «هیچکس توانایی ناامن کردن پایتخت عراق را ندارد.»

در این زمان بود که ایجاد ناامنى در بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى "الدوره" در جنوب شرقى این شهر، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها در بغداد نیز جلوگیرى شود.

انجام این ماموریت به نیروی هوایی ارتش واگذار می شود و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در بغداد، در تاریخ بیستم تیرماه سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.

خلبان شهید عباس دوران مجری عملیات استشهادی در بغداد

با توجه به اهمیت فوق‌العاده موضوع، شش تن از برجسته‌ترین خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سه فروند هواپیمای فانتوم برای انجام این مأموریت در نظر گرفته شدند تا ناتوانی رژیم بعث در تأمین امنیت آسمان بغداد به جهانیان نشان داده شود.

خلبانان انتخاب می‌شوند. تصمیم بر این بود تا سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند، هر سه، تا مرز پرواز کرده و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله‌ور شوند.

فانتوم سوم در همان جا منتظر می‌ماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. مأموریت خلبانان، انجام عملیات روى بغداد و بمباران پالایشگاه، نیروگاه اتمى، پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در این شهر بود.

 

ساعت5:30 صبح سی‌ام تیرماه 61 مأموریت آغاز شد در حالی که فانتوم شماره یک، رهبری گروه پرواز را بر عهده داشت.

حرکت گروه پرواز از شرق بغداد به جنوب شرق آن شهر و سپس "پالایشگاه الدوره" پیش‌بینی شده بود. خلبانان می‌بایست پس از عبور از مرز و ناامن کردن آسمان بغداد، به انجام ماموریت خود بپردازند و این در حالی بود که پیشرفته‌ترین تجهیزات پدافند هوایی از آسمان این شهر حفاظت می‌کرد.

عباس دوران در نامه‌هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نیست.»

سه فروند جنگنده فانتوم تا مرز پرواز می‌کنند، یکی از آنها جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی سرهنگ دوران، وارد خاک عراق می‌شوند.

جنگنده‌ها تا 15 کیلومتری بغداد بدون هیچ مشکلی پیش می‌روند تا اینکه در این نقطه، با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو شده و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می‌کند.

با اصابت این گلوله‌ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می‌افتد اما او باز هم تصمیم به ادامه عملیات می‌گیرد.

بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه "الدوره" در آن جا بود، ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى عمل می‌کرد، تمام بمب‏ها را روى این پالایشگاه تخلیه می‌کنند.

جنگنده‌ها پس از تخلیه بمب‏ها به مسیرى ادامه می‌دهند که در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می‌شد.

پالایشگاه به شدت در آتش می‌سوخت و دود ناشی از سوختن پالایشگاه، فضا را پوشانده بود و تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت‌آمیز به پیش می‌رفت.

در این زمان قسمت عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار گرفته و از بین می‌رود. هواپیما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (منصور کاظمیان) می‌خواهد که هواپیما را ترک کند و وقتی جوابی نمی‌شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را زده و کاظمیان به بیرون پرتاب می‌شود.

فرمانده گروه در این لحظه طبق گفته‌های قبلی خود، تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.»

شعله‌های آتش هرلحظه شدیدتر و ارتفاع هواپیما نیز هر لحظه کمتر می‌شد تا اینکه هتل محل برگزاری اجلاس غیرمتعهدها پیش روی خلبان قرار گرفت.

به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را (درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشت)، به ساختمان آن می‌کوبد.

این اقدام شهادت‌طلبانه عباس دوران در ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد تا برگزاری این اجلاس از بغداد به دهلی نو منتقل شود.
 


بقایای پیکر پاک امیر الاستشهادیون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال در تاریخ 30 تیرماه 1381 به کشور بازگشت و در زادگاهش (شیراز) به خاک سپرده شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۲۳
بسم الله الرحمن الرحیم

شهید: ذوالفقار حیدری

فرزند: حسین

متولد : 1338

محل تولد :کازرون مافی آباد خشت

تاریخ شهادت : 12/10/1359

محل شهادت : آبادان

محل دفن :کازرون - امام زاده علی (خشت)

از شهادت باکی نیست شهادت ارثی است که از اولیاء به ما رسیده است .

«  امام خمینی (ره) »

زندگینامه شهید ذوالفقار حیدری

شهید ذوالفقار حیدری فرزند حسین در خانواده ای مذهبی و مستضعف چشم به جهان گشود و دوران کودکی را در آغوش مادری مومن سپری کرد . او جهت تحصیل و کسب دانش به مدرسه سپاه دانش رفت و تا مدت 3 سال به خشت می رفت و بعد از 3 سال راهی کنار تخته شد و مدرک ششم خود را گرفت . به علت این که توان مالی چندان خوبی نداشتند یعنی مادر او با خیاطی و فروش تخم مرغ و فروختن دوغ مخارج مدرسه آنها را تأمین می کرد . به همین دلیل از ادامه تحصیل باز ماند . شهید بزرگوار به مسجد علاقه خاص داشت . و در مسجد و مدرسه قرآن را ختم کرد .

منبع:وب سایت شهدای کازرون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۹

پاسدار شهید محمد مهدی ایثاری اهل دامغان در تاریخ 87/3/23 به علت صانحه ی هوایی به فیض شهادت نائل آمدند.(ایشان از خلبانان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند).

        انشالله این مطلب یاد این شهید بزرگوار را در دلمان تازه کند .

       روحشان شاد.

باتشکر از وبلاگ شهید مجتبی بابائی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۳۵
خواستم در سالگرد شهادتشان داستانی از زندگی پر برکتشان بنویسم نشد تصمیم گرفتم نامه ای به آن مرد آسمانی بنویسم

سلام

سلام به شما که اگر بودید اکنون می توانستم جواب سلامم را از زبانتان بشنوم گرچه می دانم اکنون نیز جوابم را میدهید اما من با این گوش های زمینی لیاقت صدای اسمانیتان را ندارم

به راستی شما که بودید

یک فرمانده

نه هرگز یک فرمانده ابهت اش را با تمیز کردن مخزن آب به همراه سربازان نمی شکند

یک سرباز

امکان ندارد کسی مانند شما با آن توانایی هارا به توان سرباز نامید هر چند خودتان خود را سرباز می نامیدید

شما مرد بودید مردی که نه در توصیف من و نه در توصیف هیچ کس نمی گنجید

شما شخصی بودید که اطرافیان با دیدن اعمالتان رفتار امام علی در نظرشان تداعی می شد

شما همان کسی بودید که پیر مرد پس از شهادتتان خود را دوست شما معرفی کرد

شما یار و غم خوار زیر دستانتان بودید نه فرمانده ای خشن که صفت خشن به شما نزیدک هم نمی شد

شما یکی از مردان آسمانی بودید که هر چه از شما بگویم کم گفته ام پس بیشتر از این نمی گویم که هر چه بگویم قطره ای از اقیانوس بی کرانتان را نیز نچشیده ام آسمان نیز مامن و مسکن شما نبود که آن نیز برای میزبانی شما حقیر بود

میزبان شما همان بود که اماممان فرمود شما در قهقهه ی مستانتان نزد او روزی می خورید

وقتی رهبر عزیز تر از جانمان می فرماید که از شما عقب مانده اند دیگر ما چه گوییم

از شما خواهشی دارم و آن این است که برای من از خدا بخواهید که لیاقت داشته باشم راه شما و دیگر یاراتنان را ادامه دهم تا خدایی نکرده از دیدن چشمانتان شرم گناه نداشته باشم

در آخر از شما می خواهم که برای روح از دست رفته ام فاتحه ای بفرستید که سخت به آن محتاجم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۷
نگاهم به تانکی سوخته افتاد که بچه های گردان کمیل چند ساعت پیش زده بودنش آن قدر بی جان شده بودم که خودم را کشان کشان به زیر تانک رساندم فکر می کردم سایه ی تانک می تواند کمکی باشد تا کمی از این گرمای وحشتناک آسوده شوم نمی دانم چه قدر گذشت ولی زیر تانک از شدت گرما از حال رفتم بچه های روایت فتح در به در دنبالم بودند نمی دانم چه طور مرا از زیر تانک پیدا کردند به هر حال با آخرین نفر بر زرهی مرا به عقب رساندند بسیاری از بچه ها از گرما شهید شدند و تعداد دیگری اسیر

حکایت زیر دل نوشته ای است از آخرین مقاومت رزمندگان اسلام در برابر کفر:

حسین حسین حسین

جانم فدای لب عطشانت عباسم به گوشم

مومن خدا عباس جان فرشته ها بال هاشون سوخت پس کجاست کاسه ی کوثر

حسین جان خفاش ها این عقب لونه کردند قاصدک ها انشاالله در راهند

عباس جان قبار سنگینه نکنه قاصدک ها قبله گم کنند

جسین حسین مفهوم شد

حسن جان شرمنده ی فرشته هات ابر سیاه رو سرمون سنگینی می کنه بارشش قطع نمی شه به فرشته هات بگو اوج نگیرند ...سه دو به گوشم مفهوم شد؟مفهوم شد؟به گوش باش حسین جان

عباس عباس عباس

جانم فدای امام به گوشم

حسن جان عباس بارونی شده قربون برشته هات برم که غریب شدند امروز

عباس جان غربت چیه عاشق مولا که که غریب نمی مونه

حسین جان فدای لاله هات کاش عباس بی دست نمی شد که حسین تنها بمونه

عباس جان شبنم نشین دستاتم یا علی برادر تا طوفان در دشت است خار ها را درو می کنیم به فضل جدت شاید این آخرین قاصد باشه از باغ لاله ها ...

حسین جان این چه حرفیه نداشتیم عزیز دلم روح شبنم را در دل لاله ها زنده نگه دار ...

جانم فدای مولا شبنمی باقی نمونده تا لاله ها رو زنده نگه دارم ...حلالم کن عزیز دل با شقایق های زخمی جاری می شیم تو خیزران یا علی انشاالله به کوثر برسیم

حسین جان قبول باشه برادر قولت یادت نره دستمو باید بگیری ها ...

عباس جان فدای تو و جدت بشم انشاالله ابوالفضل دستتو بگیره تمام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۶

بسم رب الشهداءوالصالحین

سلام بر زائرای گل بیت الشهداء امرز میخوام یاد دو سرباز گمنام امام زمان(عج)شهیدان صدیقی نژاد وسهرابی ثانی رازنده کنم که یک سال نشده که شربت شهادت را نوشیدند وما آنها را به فراموشی سپرده ایم.....1

شهداءبرای ما حمدی بخوانید چون...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۷
پس از آموزش های روزانه عرق ریختن در میدان فوتبال و والیبال بعضی ها هم سر کشی به قسمت های مختلف لشکر و دید و بازدید از دوستان بچه ها سینه خیز و کشان کشان خودشان را به آسایشگاه کی رسانند داخل آسایسگاه تخت ها دوطبقه بود تا چراغ روشن بود بچه ها به هم گیر می دانند بابا خوابمان نمی برد چراغ هارا خاموش کنید تا چراغ ها خاموش می شد یورش ناجوانمردانه ی پشه ها آغاز می شد آنها مثل ستون پنجم عراقی ها همه جا بودند اما به چشم نمی آمدند و چنان نیشنوازمان می کردند که احمدیان ۶۰کیلویی ۱۰۰ کیلو به نظر می رسید تپل مپل

در سکوت آسایشگاه صدای سیلی بچه ها به خودشان برای کشتن پشه بمب خنده را منفجر می کرد و متلک پرانی آغاز می شد

بچه ها گوشت آشپزخانه تامین شد

پاشو بزارش تو یخچال هوا گرمه خراب می شه

صحنه را به هم نزنید تا پلیس بیاید

خمپاره شصت بود صدا نداشت

پشه موجی شد دیگه بدبخت شدیم

امدادگر بیا مجروح داریم

نه کار از این حرفا گذشته تعاونی را خبر کنید بیاید جنازه اش را تحویل بگیرد

درگیری بعدی قبل از خواب با گرما بود بیرون پتو سفره برای پشه ها باز بود و زیر پتو چنان عرقی می ریختی که سونا های امروزی به گردش هم نمی رسیدند

وقتی که دیگر رمقی باقی نمی ماند بچه ها به خواب ناز فرو می رفنتد عباس طبقه ی دوم خوابیده بودبا صدایی شبیه به انفجار بچه ها از خواب پریدند

زمین لرزه بود

نه بابا موشک فرانسوی بود

بخوابید لودر مهندسی ترکید

چه می گویید این صدای انفجار آدم بود

چراغ روشن شد شهید استاد زاده باتعجب گفت عباس که طبقه ی دوم بود چرا رو زمین خوابیده و تازه محل و نوع موشک منفجر شده را فهمیدیم دوباره نظرات کارشناسی بچه ها شروع شد

این بی هوش شده

صداش کنید یه وقت نمرده باشد

اگر زنده مانده باشد هم مخی برایش باقی نمانده است

تکانش ندهید خطرناک است شاید قطع نخاع بشود

جعفر با یک لیوان آب خنک خودش را رساندبالا سر عباس دستانش راخیس کرد و به صورت عباس پاشید عباس چشمانش را باز کرد و با عصبانیت گفت ای بر پدر و مادر مردم آزار لعنت صدای خنده ی بچه ها آسایشگاه را منفجر کرد عباس همان طور خواب آلود پا شد و رفت روی تخت خوابید

صبح عباس می گفت دیشب زیر سرم خوب نبود گردنم درد می کند

وبعد...

عباس قادری در عملیات بدر به آسمان ها پر کشید یادش گرامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۴۹

بسم رب الشهداء والصالحین

 

نام شهید:عبد الصالح         نام پدر:عبدالرضا

محل تولد:شهرستان چرام       محل شهادت:طلائیه

ولادت:۱۳۴۰          شهادت:۲۷/۱/۱۳۷۰

مسئولیت نظامی شهید:فرماندهی مهندسی رزمی تیپ۴۸فتح

فرازی از وصیت نامه سردار شهید عبد الصلح محمودی

ای جوانان عزیز!به علی اکبر حسین وحضرت قاس(ع)اقتدا کنیدوجوانی خود که نعمت بزرگی است با گناه ومعصیت وسر پیچی از فرمان حق تعالی به باد ندهید،که در روز قیامت از جوانیتان سوال خواهد شد که چه کردید و چرا کردید.هنر آن است که انسان درجوانی خود را از گناه نگه دارد.

روحش شاد ویادش گرامی

صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۴

خدا شهیدم کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۴۳