معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

مناجات نامه شهید خداویس گداپور در سنگر جبهه

خدایا، بارالها، معبودا این بنده گناه کار تو حالا در پیش تو پشیمان است نمی دانم چرا در گذشته گناهان زیادی انجام دادم خدایا آرزویم شهادت است، شهادت در راه مکتب اسلام. قلبم هر لحظه برای شهادت می تپد. خدایا، هر لحظه امکان دارد درگیری شروع شود و ما شهید شویم ای خدای بخشنده و مهربان ای پروردگار غفور تو غفوری. در این لحظات زندگی من قلم عفو بر جرائم اعمال ما بکش. خدایا حسرت این را می خورم که آیا این منافقان از خدا بی خبر، این دمکراتهای بی شرف هیچ فکر می کنند که چگونه بدنیا آمده اند. آیا آنها آسمان و زمین را برده چه کسی می دانند. آیا آنها تا بحال فکر تو را کرده اند. خیر، خیر. اگر تو را می شناختند هر روز سر برادران پاسدار و بسیجی را در کردستان و مهاباد از تن جدا نمی کردند. ای منافقان از خدا بی خبر بزنید، بکشید، عاقبت در چنگ ما خواهید افتاد، ما آماده شهادت هستیم. بهترین افتخار برای ما شهادت است . بهترین افتخار برای شما کشتن ماست. در صورتی که ما کشته شدن را در راه خدایک فرضیه الهی می دانیم که نصیب هر فرد نمی شود مخصوصاً نصیب صالحان می شود. خدایا دوست دارم سرم را از بدن جدا کنند، چشمانم را درآورند، دو دستم را قطع کنند، پاهایم را ببرند ولی تو ای خدا گناهانم را ببخشی و امام زمان از من راضی باشد. دوست دارم تیر به قلبم بخورد ولی رهبر انقلاب از من راضی باشد. والسلام خداویس گداپور 21/1/63 مهاباد

وصیت نامه وزندگی نامه شهید در ادامه مطالب.....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۵۶
ماه مبارک رمضان است و همه مان شنیده ایم و خوانده ایم که اهل بیت (ع)در نصایحشان فرموده اند سعی کنید در این ماه کدورت ها را کنار بگذارید و با حلالیت طلبیدن مهر و محبت را در دل ها ریشه دوانید البته اهل بیت در همه ی زمان ها و مکان ها شیعیان و پیروانشان را به این امر متذکر می شوند حال ما چقدر در این امر بسیار مهم پا پیش گذاشته ایم یا اگر از کسی کدورتی دردل نداریم چه قدر تلاش کرده ایم تا بین کسانی که کدورتی در دل یکدیگر کاشته اند صفا و صمیمیت برقرار کنیم اگر تاکنون چنین کار خیری انجام نداده ایم لااقل از خدا بخواهیم به حق این ماه عزیز خودمان باعث جدایی دوستان و رفقایمان نباشیم چرا که اگر این گونه باشیم در مقابل اهل بیت و شهدا روسیاه خواهیم شد

حال با اندکی تامل در این خاطره که برادر بزرگوار علی صالحی برای ما روایت کرده می بینید که شهدای ما در این زمینه نیز از همه پیشی می گرفتند مثل همه ی کار های خیر دیگر

فرمانده ی گروهان تخریب بود و تحمل نداشت میان دو رزمنده از نیرو هایش حالت قهر برقرار باشد دلش نمی خواست به سه روز بکشد باید راهی را می رفت که آن دو شک نبرند ترفند خوبی به ذهنش رسید دو شیشه عطر خرید و به هر کدام از طرف دیگری بدون اطلاع خودشان هدیه کرد و گفت فلانی عذرخواهی کرد و اشتباهش را پذیرفته است

طبیعی بود که با صفایی که بین رزمندگان آن هم بر و بچه های تخریب چی حاکم بود بپذیرند و پی به این توطئه ی شیرین نبرده باشند

بعد از نماز جماعت هر دو نفر بی مقدمه و اطلاع با یک خلوص قلبی یک دیگر را در آغوش گرفته و از هدیه ی عطر یا همان شیرینی آشتی کنان تشکر کردند

البته چند دقیقه بیشتر طول نکشید که هر دو متوجه شدند این قضایا دسته گل و زرنگی فرمانده گروهانشان سید ایوب علوی بوده است این فرمانده ی دلسوز و با اخلاص پس از مدتی به فیض عظمای شهادت نائل آمد

منبع: برای نسل امروز و فردا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۳۴
می دانم که در زمان عمر پر برکتتان هیچگاه شاگرد شما نبودم اصلا نامتان و خدماتتان رانیز نمی دانستم و تازه پس از عروجتان بود که فهمیدم رضنائی نژادی هم بوده است

تازه پس از شهادتتان بود که متوجه شدم چه سختی ها کشیدید تا من به ایرانی بودنم افتخار کنم و قند در دلم آب نشود

پس از پرواز خونینتان بود که فهمیدم شب ها خواب را به چشمانتان راه ندادید تا ایران را به قله ی موفقیت برسانید

اما اکنون یک سال می گذرد از روزی که برای همیشه چشمانتان رابستید تا برای همیشه استراحت نکنید

من باز هم درسم را اشتباه حاضر کردم اکنون یک سال از روزی کی گذرد که چشمانتان شاهد بر باطن و حقیقت عالم شده اند و همچین چشمانی هرگز بسته نخواهند شد

می خواهم برایتان از این یک سالی که نبوده اید بگویم گرچه خودتان بهتر از من می دانید پس از شهادتنان آماردانش مند هسته ای هایمان به هزاران رسید زیرا همه ی بسیجیان فهمیدیم که باید جای خالی استاد شهیدمان را پر کنیم و راه سرخش را ادامه دهیم فهمیدیم که انتهای راهتان می رسد به همان باب الشهدایی که همه آرزویش را داریم حتی دختر کوچک اما بزرگتان نیز می خواهد مثل پدرش شود

آنان یا همان طور که دخترتان می گوید اسرائیلی ها و اربابان آمریکاییشان بر این باورند که با به شهادت رساندن شما و دیگر همکاران آسمانیتان می توانند ما را از پیمودن راهتان منصرف کنند زهی خیال باطل زیرا با شهادتتان ما تازه عزممان را جذب می کنیم تا راهتان را ادامه دهیم و اجازه ندهیم که رهبرمان برای یک لحظه هم جای خالیاتان را احساس کنند گر چه هر چه بکنیم باز هم جایتان خالی ست

شهادتتان برای همه یمان تلخ است برای ما تلخ است که استاد و دانش مندی مانند شما را از دست بدهیم

اما برای دخترتان دگر گونه است او هنوز هم می ترسد آن روز را که شما در مقابل چشمانش پرواز کرده اید را باز گو کند آخر می ترسد که دوباره اتفاق بیفتد گر چه می داند که پدر دیگر رفته است و دیگر اسرائیلی ها نمی توانند پدر را به شهادت برسانند او می داند که پدرش را چه کسانی به شهادت رسانده اند ضاربین ضاربینی که اسرائیلی بوده اند از نظر او اسرائیل جزیره ی آدم بد هاست جزیره ای که مردمانش آدم خوب هارا دوست ندارند و آن هارا به شهادت می رسانند او می خواهد آنهارا بگیرد و بندازد در جهنم البته نه خودش بلکه پلیس ها آن هارا بگیرند و خدا بندازدشان در جهنم شاید این حرف ها برای دختری در این سن حرف های بزرگی ست اما او دختر استادی چون شماست و خود را شبیه به پدر می داند و تمام حرف های زیبا و پر معنایش نتیجه ی تربیتی هر چند کوتاه در دامان پدری چون شماست

در آخر می خواهم به شما اطمینان بدهم که حتی اگر شده با نثار خونم اجازه نخواهم داد که علم علمتان بر زمین بماند شما هم برایم دعا کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۲
شهید ادریس‌آبادی: عروسی مرا با شهادت جشن بگیرید



شهید ادریس‌آبادی: عروسی مرا با شهادت جشن بگیرید

شهید ادریس‌آبادی در وصیت‌نامه خود نوشت: همیشه بدانید که این عبد مسکین خونش سرخ‌تر از علی‌اکبر و علی‌اصغر نخواهد بود و از شما می‌خواهم که وقتی جسد مرا آوردند خوشحالی کنید و عروسی مرا با شهادت جشن بگیرید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۲:۲۶
                                  

در گلستان شهدای اصفهان حدودا روبروی ساختمان دوم کتابفروشی گلستان قبر مطهر ومنور شهیدی سرافراز خودنمایی میکنه . آرامگاه شهیدی که زیارتگاه عاشقان ودلباختگانه بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) می باشد . شهید محمد رضا تورجی زاده فرمانده دلاور گردان یا زهرای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که نام گردانش رو هم نام مادر مظلومه اش قرار داد و خود وگردانش را به او سپرد وسرانجام هم در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۶ در ارتفاعات بانه کردستان شهادتنامه خود را از دست مادرش زهرای اطهر دریافت کرد وبه علی علین پرواز کرد . وقتی پیکر این شهید رو مشاهده کردند دیدند به مانند مادر پهلو شسکته اش با جراحتی از پهلو وسینه وترکشهایی که مثل تازیانه پشت او را کبود کرده بودند به آسمانها پر کشیده است .

                            

شهید تورجی زاده که از همان اوان جوانی علاقه وافری به حضرت فاطمه زهرا (س) داشت با ورود به عرصه مداحی اهل بیت علیهم السلام همیشه ودر همه جا وبه هر مناسبت مصیبت حضرت زهرا را نقل میکرد و عشق وارادت خود را به مادر عرضه میداشت .

                             

اکنون هم پس از شهادتش با عنایات حضرت زهرای مرضیه (س) حاجات متوسلین به حضزت زهرا را میدهد واین مطلب نه یک مطلب شنیده بلکه مطلبیست که خود با چشمان دیده ام . خود حقیر هر وقت به زیارت مزار این شهید والامقام میرم معنویت و عطر روحانی این مزار را با عنایات حضرت زهرا حس میکنم . این مزار مطهر زیارتگاه مشتاقان واردتمندان مادر مون حضرت زهرای اطهر می باشد . توصیه میکنم به دوستان اصفهانی که حتما به زیارت این شهید بزرگوار بروند وفیص ببرند  وبنده حقیر را هم دعا بفرمایند . التماس دعا

                         برای شادی روح این شهید بزرگوار سه تا صلوات بفرستید .

در ادامه مطلب زندگینامه شهید تورجی زاده رو قرار دادم علاقمندان میتونن مطالعه کنند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۲:۰۴
پیشانی بند مرا برگردان

من و جواد از نظر سنی یکسال با هم تفاوت داشتیم ولی ایشان با سن کم تری که از من داشت مقیدتر بود. به گفته دوستانش از یک ماه قبل از شهادت با اینکه خیلی طبع شوخی داشت این یک ماه آخر را تمام وقت به عبادت و راز و نیاز می پرداخت . چند روز از شهادتش باقی نمانده بود که تصمیم گرفت با اصرار زیاد با دوستانش به مشهد برود و شبی که در مشهد بود مدام کنار ضریح امام رضا علیه السلام  راز و نیاز می کرد. با التماس سرش را محکم به ضریح می زد و می خواست خدا او را ببخشد و توفیق شهادت بدهد.بعد از دو شب به جبهه برمی گردد و یک آرامش خوبی به او دست می دهد. دوستانش از او می خواهند که بیاییم با هم پیمان بگذاریم که هر کس توفیق شهادت به او داده شد دیگران را در قیامت شفاعت کند . بعد از سه روز در جزیره مجنون با تیر مستقیم به شهادت نائل گردید.

در آن شب که من در اسارت بودم خواب دیدم یکی از دوستانم به نام علی اسدی که شهید شده بود به خوابم آمد و گفت : برادرت تیر به قلبش خورده و شهید شده است. من همان روز نزد آقای ابوترابی رفتم و خوابم را تعریف کردم و ایشان گفتند : برادرت شهید شده و یا ثواب شهادت برده است. 

بالاخره شهید را به معراج شهدای کرمان می آورند. یک شب پیش از خاکسپاری ، مادر و خواهرانم را برای وداع با شهید خبر می کنند که یکی از خواهرانم به نام ربابه پیشانی بند برادرم را که مزین بود به نام امام حسین (ع) برای یادگاری بر می دارد . همان شب یکی از دوستان خواهرم خواب می بیند برادرم در حالی که در یک باغ بوده ، سرش درد می کند و اطراف سرش را با دست هایش گرفته بود و به ایشان می گوید: برو به ربابه بگو هر چه سریع تر پیشانی بند مرا برگرداند . وقتی می روند می بینند چهره شهید کاملا سیاه شده است ووقتی پیشانی بند را به سرش می بندد چهره شهید کاملا مثل ماه شب چهارده می شود . و عکس های پیش از بستن پیشانی بند و بعد از آن موجود می باشد .

خدا انشاءالله روحش را شاد کند و ما را از زمره شهدا قرار دهد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۲:۰۰