معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت
 پیمان با حضرت زهرا (س)

شهید حاج سید کمال فاضل معروف به سردار فضائل علاقه ی وافری به معصومین (ع) به ویژه حضرت زهرا(س) داشت تا جایی که نام « یا زهرا » را برای گردان تحت امر خود انتخاب کرد.

خاطره ای از این شهید

در شب جمعه در عالم خواب بانوی مجللّه ای کنارم آمد، باور نمی کردم، به نظرم آمد حضرت زهرا (س) را زیارت می کنم، خودش بود جذبه ی معنوی اش چنان بود که لفظ « مادر » سنگین بر زبان طنین انداز شد. به آهستگی گفتم: « مادر »، و در جواب شنیدم: « من مادرت خواهم بود به یک شرط ». عرض کردم چه شرطی؟ فرمود: « به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد در راه خدا را هیچ گاه ترک نکنی ». خواستم چیزی بگویم که آن بزرگوار از نظرم محو و ناپدید شد.»

از زبان پاسدار حاج ایوب زمانی

کتاب سردار فضائل ص

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۴

روزهای اول جنگ،ما برای کاری به محلات رفته بودیم.به ما زنگ زد و با اصرار از ما خواست که زودتر برگردیم.فردا که آمدیم به التماس افتاد و گفت برای رفتن به جبهه از پدرش رضایت بگیریم.

پایین پله ها ایستاده بود و اشک میریخت،پدرش هم موافقت نمی کرد!پا در میانی کردم و از پدرش خواستم که رضایت بخواهد؛او هم بالاخره رضایت داد.

به خاطر جبهه درس را رها کرد.پدرش تصمیم گرفت تا دامادش کند.قبل از آخرین اعزام پارچه تهیه کرد و او را به خیاطی برد.بعد از اینکه از خیاطی بیرون آمدند او برگشت و پارچه را پس گرفت و به من داد و گفت:پیش خودت نگه دار..مثل اینکه می دانست نمی تواند لباس دامادی بپوشد.

موقع اعزام از همه خواست تا قدرت آباد(محلی در دامغان)بدرقه اش کنیم.آنجا از اتوبوس پیاده شد و از همه حلالیت طلبید.با همه عکس گرفت و بعد گفت::این آخرین باره و دیگه برنمی گردم..!

به نقل از مادر شهید سیدرضا ترابی//

الله اکبر..صدای سید بود که داشت ذکر می گفت؛رفتم جلو و هرچه صدایش کردم جوابی نشنیدم.وقتی نزدیک تر رفتم دیدم تیر روی قلبش خورده و از پشت درآمده بود و سید روی زمین افتاده بود..((در 13 آذر ماه سال 1360 تیر مستقیم گروهک های ضدانقلاب در منطقه بانه قلب سیدرضا را شکافت و به وصال معبود رسید.))

نویسنده:علیرضا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۲
خاطره ازسرداخاطره ازسردارشهید مهدی زین الدینرشهید مهدی زین الدین

دو رکعت نماز

 خاطره ازسردارشهید مهدی زین الدین
 

 

 

از همه زودتر می آمد جلسه

تا بقیه برسند ، دو رکعت نماز می خواند

یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:

نماز قضا می خونی؟

گفت: نه! نماز می خونم که جلسه به یه جایی برسه

همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه...

 

                                  خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

                                  منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه ۱۰۹

 

چقدر خوبه ما هم قبل از انجام کارهامون مثل آقا مهدی دو رکعت نماز بخونیم

و نتیجه رو واگذار کنیم به خدا

اونوقت اگه کار نتیجه هم نگرفت

به نوعی دلمون آرومه که حتما خیر و صلاحی توش بوده که به نتیجه نرسیده

دو رکعت نماز شاید سه دقیقه هم طول نکشه ،

اما نتیجه اش زیبا و گاهی همیشگی میشه

امتحان کنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۸

 

عملیات بازی دراز بود

هلی کوپترهای عراقی مستقیم به سنگر بچه ها شلیک می کردند

اوضاع وخیم شده بود

یکی از نیروها رفت سراغ فرمانده (شهید وزوایی) و با ناراحتی گفت:

پس این نیروهای کمکی چی شدند؟

چرا نمیان؟

چرا بچه ها رو به کشتن می دهی؟

دیدم شهید وزوایی سرش رو به سمت آسمان بلند کرد

با صدای بلند این آیه رو خواند: الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل...

صداش به گوش همه رسید

بچه ها هم با فرمانده شون این آیه رو فریاد کردند

یهو دیدم یکی از هلی کوپترهای عراقی به اشتباه تانک خودشون رو به آتش کشید

چند لحظه بعد دو تا از هلی کوپترهای عراقی با هم برخورد کردند و منفجر شدند...

 

                                   خاطره ای از زندگی سردار شهید محسن وزوایی

                                   منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۵

حضور کم نظیر مردم شهید پرور کهگیلویه وبویراحمد در مراسم تشییع سردار شهید بازگیر

   حضور پررنگ مردم دهدشت دوستان آشنایان بستگان بالاخص سرداران شهیدسید محمد اسلامیان و سید مرتضی شیرودی  در مراسم تشییع شهید بازگیر

 پس از دفن  پیکر مطهرشهید بازگیر، سردار شهیدسید محمد اسلامیان درکنار پیکر ایشان دراز کشیدند و دعاکردند که بعداز شهادت شهید بازگیر، یک سال زنده نباشد که  همین طور هم شد و پس از گذشت حدود یک سال این سردار عزیز در منطق عملیاتی شلمچه به رجه رفیع شهادت نایل  آمدند وبه دیدار شهید بازگیر شتافتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۲

باباجانیان، ناصر

( ملیت: ایرانی  قرن:15)

شهید ناصر باباجانیان : فرماندهی گردان صاحب الزمان (عج) لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در تاریخ 10/3/1339 از خانواده ای مذهبی و کشاورز در روستای« بیشه سر» در شهرستان« بابل» دیده به جهان گشود .وی پس از طی ایام کودکی ،مقارن با پیروزی انقلاب ،موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ی ادبیات گردید .ایشان قبل از انقلاب در جلسات مذهبی محل که درمنازل مردم متدین و مریدان امام بر قرار می شد ،شرکت فعال داشتند و همراه دیگر دوستان خود از جمله شهید «جواد نژاداکبر »،مردم را علیه رژیم منحوس پهلوی بسیج میکردند و بعد از انقلاب نیز در جلسات مذهبی و در بسیج محل فعالیت گسترده ای داشتند . برای جوانان محل جلسات برگزار می کردند ،سخنران از شهر می آوردند و سعی می کردند در زمینه های مذهبی و فرهنگی جزوه تهیه کرده و در اختیار جوانان قرار دهند .
در سال 1359 ،همزمان با شروع جنگ تحمیلی ،برای خدمت مقدس سربازی فرا خوانده شد ،دوره ی آموزشی را در لشگر 21 حمزه سیدالشهدا در تهران گذراند، اما دل بی قرار او بعد از خدمت سربازی تاب ماندن در پشت جبهه ها را نداشت ؛ چرا که سرباز اسلام و پیرو خط امام بود .در سال 1361 به خیل سبز پوشان انقلاب اسلامی شهرستان« بابل »پیوست و در سپاه عضو گروه ویژه ی ضربت شد که وظیفه ی آن مبارزه با منافقین و انهدام خانه های تیمی بود .
ایشان اعتقادش بر این بود که عقل سالم در بدن سالم وجود دارد ،بدین جهت بیشتر اوقات فراغتش را در میادین ورزشی می گذارند تا از این کانال نیز ،جوانان جوانان را با مسائل مذهبی آشنا کند .همانطور که در وصیت نامه خودشان نیز آورده اند که :«جوانان ما باید مانند پوریای ولی باشند و به علی (ع) اقتدا کنند» قامتی خوش ،اخلاقی نیکو و رفتاری پسندیده ،او را نمونه ی عملی برای دوستان واطرافیان قرار داده بود .نسبت به خانواده ی رئوف و دلسوز بودند اما برای اسلام و انقلاب دلسوز تر بودند .حساسیت ایشان نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی خیلی زیاد بود ،به طوری که با مسائلی که بر خلاف شرع و عرف بود ،با قاطعیت برخورد می کردند .هر زمانی که با مشکل مواجه می شدند سعی خود را می کردند با توکّل به خدا و توسل جستن به ائمه اطهار بر مشکلات فائق آیند. ،ایشان شخصی خوش فکر و صاحب اندیشه بودند ،بطوری که در بعضی از عملیات ها با بیان نظرات ،راهگشائی می کردند .ایشان با قلبی مملو از عشق به اللّه جهت دفاع از اسلام و قرآن و نبرد با روبه صفتان قَرن از ابتدای جنگ به سوی جبهه ی نور علیه ظلمت شتافتند و لحظه ای آرام و قرار نداشت . همچون شیر مردی نستوه با شجاعت تمام در عملیات های طریق القدس ،والفجر 6 و 8 ،کربلای 1 ،4 ،5 ،8 ،10 ،و والفجر 10 با مسؤلیتهایی از جمله فرماندهی گروهان ،جانشینی گردان مسلم (ع) و فرماندهی گردان صاحب الزمان (عج) را به عهده داشتند .و در مورخه ی 18/2/1367 در منطقه کربلای شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهد شیرین شهادت را نوشیدند و مهمان وادی عاشقان شدند .از این شهید دو فرزند به نامهای محمد و علی به یادگار مانده است.


منابع زندگینامه: "از مازندران تا شلمچه"نوشته ی مصیب معصومیان،نشرکنگره ی بزرگداشت سرداران و10000شهید مازندران-1382

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۶

در وصیتنامه شهیدی آمده بود :

 خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادم

پس امانت دار خوبی باش

  

بعضی از آثار بد حجابی:

چشم و هم چشمی  = افزایش مصرف گرایی = اختلافات خانوادگی =

طلاق = فرزندان طلاق= افراد با مشکلات روانی = افزایش خلافکاری و نا امنی

= افزایش بودجه امنیتی = حدر رفتن منابع مالی = ضعف اقتصادی =

افزایش بیکاری = گسترش فقر = ........                        نویسنده:خادم الشهداء

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۳