معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

۱۳۱ مطلب با موضوع «زندگی به سبک شهدا» ثبت شده است

شهیده طیبه سادات زمانی موسوی گودینی در هجدهم آبان ماه ۱۳۳۴ در روستای گودین کنگاور در استان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش آقا سید حسین روحانی بود و مادرش فاطمه خانم نام داشت، طیبه سادات که شش ساله شد والدینش تصمیم گرفتند او را به مکتب بفرستند به همین خاطر هم در زمانی کوتاه تمام قران را فرا گرفت و طیبه شد عامل به کلام وحی . بعد از مکتب به دبیرستان پروین اعتصامی رفت و در رشته علوم طبیعی شروع به درس خواندن کرد.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۰:۱۱

بند هفت، هفت تا اتاق داشت و یک سالن بیست متری. جا نبود. دو طرف راه روی دومتری را هم تخت زده بودند. تخت های سه طبقه ی آهنی کف چوبی، با یک پتو که هم زیرانداز بود، هم بالش، هم روانداز.

تازه واردها باید روی زمین می خوابیدند. تخت مال سابقه دارها بود. عبدالله شب ها جایش را می داد به یکی از تازه واردها. می گفت نصفه شب که می خواهد از تخت بیاید پایین برای نماز، سر و صدا می شود. اما روزها جاش طبقه ی سوم تخت بود. می نشست آن بالا و کتاب می خواند.

یادگاران، جلد 5 کتاب شهید عبدالله میثمی ، ص 23


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۰۰:۳۴

به سرمان زد زنش بدهیم. عیالم یکی از دوستانش را که دو تا کوچه آن طرف تر می نشستند، پیش نهاد کرد. به مهدی گفتم. دختر را دید. خیلی پسندیده بود. گفت «باید مادرم هم ببیندش. » مادر و خواهرش آمدند اهواز. زیاد چشمشان را نگرفت. مادرش گفت:«توی قم، دخترا از خداشونه زن مهدی بشن. چرا از این جا زن بگیره؟» مهدی چیزی نگفت. بهش گفتم: «مگه نپسندیده بودی؟» گفت:«آقا رحمان، من رفتنیم. زنم باید کسی باشه که خانواده ام قبولش داشته باشن تا بعد از من مواظبش باشن. »

یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 14

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۰۲:۰۵
  
سردارشهید مهدی باکری 
اگرازدسته۲۲‌نفری یک نفربماندبایدهمان یک نفرمقاومت کندواگر فرمانده شماشهیدشد،نگویید فرمانده نداریم ونجنگیم که این وسوسه‌شیطان است
فرمانده اصلی ما
 خدا وامام زمان(عج) است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۸ ، ۱۰:۲۴

  

راز کانال کمیل: روایت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه

«راز کانال کمیل» روایت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل، در کانال دوم فکه است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی تدوین شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

یک ساعت بعد دوباره آتش بعثی‌ها خاموش شد. ما از چندین موقعیت می‌توانستیم خاکریز دشمن را نگاه کنیم.

لحظاتی بعد بچه‌ها دیدند تعدادی بعثی با برانکارد برای انتقال مجروحان خودشان از خاکریزهای ب شکل جلو آمدند.

یکی از بچه‌ها که تیراندازی خوبی داشت نشانه‌گیری کرد و ...

بنکدار فریاد زد: نزنید، کسی حق تیراندازی ندارد، مگر ما مثل آن‌ها خبیث هستیم. هر وقت برای جنگ جلو آمدند مردانه با آن‌ها می‌جنگیم. بچه‌ها در عین جوانمردی، گذاشتند تا بعثی‌ها مجروحان‌شان را جمع کنند و به عقب ببرند و خشم خود را از اینکه چند ساعت قبل، آن‌ها مجروحان ما را تیر خلاص زدند، به دستور فرمانده در خودشان فرو بردند.

اما در پشت میدان نبرد، فرمانده گردان کمیل در تاریکی سحرگاه، به سختی خودش را به فرمانده تیپ رساند، او با اشک و التماس از اکبر حاجی‌پور درخواست نیروی کمکی کرد. اما در جواب خواهش و تمنایش، برادر حاجی پور فقط سکوت کرد و آرام‌آرام اشک ریخت. از سوی قرارگاه، دستور توقف عملیات صادر شده بود. این یعنی اینکه از دست حاجی‌پور هم کاری ساخته نبود. حالا باید تا دستور بعدی و اعزام گردان‌ها برای انجام عملیات صبر کرد.

از آن‌سو، بیش از صد نفر از نیروهای کمیل، به همراه معاون گردان در کانال سوم بودند. حدود ۱۲۰ نفر هم در کانال دوم زمین‌گیر شده بودند. حالا کانال، زیر آتش شدید نیروهای دشمن بود. اگرچه آتش از زمین و هوا می‌بارید اما شیربچه‌های گردان کمیل تصمیم گرفته بودند هر طور شده تا رسیدن فرمانده مقاومت کنند...

دانلود

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۴

تحریم

 یک روزی ما ناهار را دعوت کرده بودیم و دو نوع غذا برایشان آورده بودیم سریع ما را صدا زد و گفت:‌مگر نمی دانید که زمان تحریم اقتصادی است، اگر دوباره دورقم غذا درست کردید من نخواهم خورد، در آن صورت سهمیه ما را بدهید که به جبهه کمک بکنیم. 

شهید سیداحمد رحیمی‌

منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۰۸:۳۰

بازرگانی سازمان موقعیت خوبی بود برای کسی که بخواهد بار خودش را ببندد و جیبش را پر پول کند. گاهی یک قلم قرادادها چند میلیارد قیمت داشت. 

مصطفی که شد معاون بازرگانی سفره ی خیلی ها را جمع کرد. حتی دنبالش بود که پرونده شان را کامل کند و مستند محکومشان کند و پول هایی را که از جیب سازمان رفته بود دوباره زنده کند. فشار آورد و چند نفر از مدیرهای سازمان را عوض کرد. حتی به دفتر رئیس جمهور هم گزارش کرد، کار سختی بود.

یادگاران، جلد 22 کتاب شهید مصطفی احمدی روشن ، ص 61

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۱