معبر سایبری بیت الشهدا

🌼 دعای سلامتی امام عصر(عج) 🌼 بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین
ابزار وبلاگساخت و دریافت کد متن متحرک برای وبلاگ و سایت

امام زمان(_عج) بر بالین شهید

همسر شهید دکتر احمد رحیمی؛ ساکن مشهد مقدس می گوید: پس از مدت ها در رویایی شیرین دیدم: درون قطار به همراه دخترم؛ آسیه نشسته ام. بیرون پنجره سیدی سبز پوش بود که نور بر صورتش احاطه داشت، او مرا محو خود کرده بود. با اشاره ی کسی که در کنارش ایستاده بودم، نگاهم را از آن سید برداشتم. خدا می داند چقدر از دیدنش خوشحال شدم. او کسی جز احمد نبود. به من اشاره کرد و با صدایی رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم می آیم.

فردای آن روز بی صبرانه منتظر تعبیر خوابم بودم. دخترم؛ آسیه که تا آن زمان فقط کلمات نامفهومی را تکرار می کرد، بدون مقدمه شروع کرد به بابا گفتن!

ساعت نه صبح از تهران تماس گرفته شد و گفتند: یک شهید بسیجی به نام احمد رحیمی به مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده ی شما باشد. با خانواده برای شناسایی راهی معراج شهدا شدیم. باورش خیلی سخت بود. پیکرش به طور کامل سوخته، استخوان هایش درهم شکسته و ترکش های متعددی بر بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به پای چپش که قبلاً ترکش خورده بود، افتاد اطمینان پیدا کردم که خواب دیشبم تعبیر شده است.

بعد از دیدن پیکرش بار دیگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ من در آن جا از غصه هایی که تو با دیدن جنازه ام می خوری، معذبم. بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از شهادتم تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه ی شهادت هیچ چیز نفهمیدم چون حضرت ابالفضل علیه السلام در کنارم وامام زمان عجل الله تعالی فرجه بالای سرم نشسته بودند.

آن خواب، آرامش خاصی به من داد. گویا جان تازه ای پیدا کرده بودم و فهمیدم که  شهدا پس از شهادت هم در زندگی، حضوری عینی دارند.

«هفته نامه ی پرتو سخن/سال هشتم/ش369»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۱ ، ۰۹:۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم



شهید بهزاد احدیان ( سن در هنگام شهادت حدود 17 سال)

بهترین توصیف برایش فقط فرزندی حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.

. بهزاد نماد پس زدن دنیا در راه رسیدن به خدا است.

بهزاد اسطوره زهد اختیاری در عین بهره مندی از تمام لذت های دنیوی است.

اولین باری که به کردستان می رود، مجروح می شود، بعدها مادر گرامیشان از ایشان

می شنود که 10 روز پوتین هایش را در نیاورده به طوری که پایش پوسیده شده است!

آری این همان بهزادی است که بهترین امکانات را دارد ولی به همه آنها در

راه جهاد برای خدا پشت می کند. در همان سنین کم که به عنوان مسئول انجمن اسلامی

انتخاب می شود بینش تشکیلاتی خود را به بهترین نحو نشان می دهد :

"استعمار گران وقتی می خواهند به کشوری رخنه کنند و

آن را مستعمره خود قرار دهند، فرهنگ آن جامعه را تغییر می دهند و

نیازهای کاذب را به آنها می دهند و آنگاه که فرهنگ وابسته شد،

در آن وقت به منابع و ذخایر روی می آورند"

بهزاد بارها از همراهی با حلقه یاران شهید حکمت اظهار خوشحالی و شکر می کند

و آن را مایه نجات خود می داند. آخرین بار وقتی پدر ایشان عازم سفر خارج

از کشور بودند، در حالی که بهزاد سرپرست خانه بود،

مادر را راضی به رفتن کرد. و چقدر این وداع آخر بهزاد زیبا بود با مادر،

بهزاد روزهای آخر از مادر کناره می گرفت تا مهر او کمتر شود

و داغ بهزاد برایش آسان تر... و باز هم شهید می داند که کی آسمانی خواهد شد.

در شب عملیات کربلای 4، به عنوان بیسیم چی گردان مشغول کار بود

و در حالی که مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) را صدا می کرد

به دیدار معبود شتافت. جنازه بهزاد احدیان سال 68 به وطن بازگشت

و به قول برادر بزرگوارشان سخت تر از داغ بهزاد مفقود الاثر بودنش بود.

اگر یک وقتی هوایی شدید،حرم مطهر امام رضا (ع)، صحن آزادی،

بهشت ثامن الائمه آرامگاه جاوید اوست.



پ.ن : مادرایشون می گفتن ، اون موقع که کمتر کسی تخت و مبل داشت بهزاد از این امکانات برخوردار

بود اما شبا باید یک گوشه خونه روی موکت خوابیده پیداش میکردم...

هیچ وقت روی مبل نمی نشست...

آه ...

عکسی داشتن توی حسینیه ، مال وقتی که 10روز پوتین هاشو از پاش در نیاورده

و تشنبه لب بوده ... اما لبخند عجیبی روی لب داشت...

مادرش میگفتن وقتی برای آخرین بار رفت گفت دیگه دنبال من نگردین...

خودم میام و خبر میدم...

سه سال مفقودالاثر بود و این مادر ...

عجیب بود لحظه ای که مادر حس کرد شهید شدن پسرش را ...

و چه بغضی داشت وقت تعریف کردن ...

 نوشته شده توسط: انسیه السادات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۰:۴۳

حجت‌الاسلام و المسلمین محسن قرائتی
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلَواْ فی سَبُیلَ اللهِ اْمْوَاتًا بَلْ احْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛1 و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شود.»
1- در روایات آمده که شهید، هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد: اولین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد؛ سر در دامن حورالعین می‌نهد؛ به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد؛ معطر به خوش‌بوترین عطرها می‌شود؛ جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند؛ اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود؛ پرده‌ها کنار رفته و وجه خدا را نظاره می‌کند.2
2- پیامبر(ص) از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیرَ ما تُسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌شود به من عطا کن.» فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می‌شود.»3
3- در روایت آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت؛ که هرگاه شخصی شهید شود،‌ بالاتر از آن خیری متصور نیست.»4
4- در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.5
5- از امام صادق(علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی‌شود.»6
6- شهدای صف اول حمله و خط شکن، مقامشان برتر است.7
7- مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می‌شوند، 8 قبل از همه به بهشت می‌روند9 و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند.10
8- تنها شهید است که آرزو می‌کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود.11
9- بهترین و برترین مرگ‌ها، شهادت است.12
10- هیچ قطره‌ای محبوب‌تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، در نزد خداوند نیست.13
11- در قیامت،‌شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند.14
12- امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیران آنان نیز شهید شدند. «وَکَایِّن مِّن نِّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّبُّونَ کَثیِرٌ.»15؛ «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ.16
13- حضرت علی(علیه‌السلام) با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت فرمود: «فزت و رب الکعبه» او اول کسی بود که ایمان آورد؛ جای پیامبر(صلوات الله علیه) خوابید؛ برادر پیامبر شد؛ تنها خانه او به مسجد پیامبر درب داشت؛ پدر امام و همسر زهرا(علیها‌السلام) بود؛ بت‌شکن بود؛ ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ اما در هیچ یک از این موارد نفرمود: «فزت».
14- علی(علیه‌السلام) می‌فرمود: «قسم به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست؛ تحمل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‌تر از مرگ در رختخواب است.»17
15- علی(علیه‌السلام) در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است؛ تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام(ص) دریافت نمود.
16- شهید مطهری رحمه‌الله در کتاب حماسه حسینی می‌نویسد: «سخاوتمند، هنرمند و عالم، مال و هنر و علم خود را که بخشی از وجود اوست جاودانه می‌کند؛ اما شهید، خودش را جاودانه می‌کند.»18
17- در عالم حیوانات نیز گوسفند مرده، بی‌ارزش است؛ اما گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود، ارزش دارد.
18- همان گونه که کور، مفهوم بینایی را درک نمی‌کند، زندگان دنیا، حیات شهدا را درک نمی‌کنند.
19- وقتی انفاق مال در راه خدا، قابلیت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان در راه خدا چگونه است؟
****
1- سوره آل عمران / 169
2- وسائل، ج 11، ص 10
3- مستدرک، ج2، ص 243
4- بحار، ج 74، ص 61
5- بحار، ج 2، ص 15
6- وسائل، ج 11، ص 9
7- میزان الحکمه
8- بحار، ج 97، ص 8
9- بحار، ج 97، ص 11
10- تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 241
11- کنزالعمال، ج 4، ص 290
12- بحار، ج 100، ص 8
13-  وسائل، ج 11، ص 6
14- بحار، ج 97، ص 13
15- سوره آل عمران / 146
16- سوره بقره / 61
17- نهج‌البلاغه
18- حماسه حسینی، ج3، ص 40
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۱۰:۰۱

...چقدر دلمان گرفت و بغض های کهنه سر باز کردند

می خواهم بگویم ، از تمام ناگفته ها ،از تمام نا نوشته ها،از تمام نا دیده ها...

آنروز شنیدیم ، دیدیم ،و نمی دانستیم چه کنیم و ...چه اشک ها که جاری شد و دیده ها را گرم کرد!

می خواهم بگویم وقتی بعد از سالها دیداری تازه میشود و کسی را که دوست داری بعد از سالها ببینی ،او هم مشتاق تر از دیگران!

وقتی دستها را به گرمی باز میکند تا در آغوشش جا بگیری

تو هم بی اختیار آغوش باز میکنی تا دور گردن حلقه شود ...

افسوس و صد افسوس...!

که دستی نبود تا دور گردن آقا حلقه شود...

اگر هم بودا نگشت ها قادر به لمس نبودند...

می خواهم بگویم...اما نمیتوانم...

مانده بوده اگر آنروز یک نفر شعار حسین حسین شعار ماست...شهادت افتخار ماست..را سر میداد

کدامین دست باید بر سینه میزد...

و چه اشکها که جاری شد و گونه ها را گرم کرد...

شاید...

نوشته شده  توسط علمدار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۱:۳۴
شهید خیرالله قدسی:

خانواده عزیز و دوستان گرامی اگر من شهید شدم هرگز به من ناکام نگویید چون که به بهترین کامها با در آغوش کشیدن عروس شهادت رسیده ام، به رهبر بگوییدکه من فریاد خمینی رهبر را تا اندازه ای که میتوانسته ام به گوش مردم رساندم به دوستان و همسنگرانم بگویید که من در این امتحان که قلم آن از خون سرخ و گرم خودم و کاغذ آن بیابان های سوزان خوزستان بود قبول شده ام، شهید گلی است که هرگز پرپر نمیشود.

نثارارواح طیبه شهدا صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۱:۳۷


معلم وارد کلاس شد، چشمش به نوشته ی روی تخته افتاد:

" ورود خانم های بی حجاب به کلاس درس ممنوع!"

عصبانی شد و به دفتر رفت، مدیر به کلاس آمد،

اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟

کسی جواب نداد، مدیر عصبانی شد.

بچه ها را بیرون کرد و به صف کشید و تا توانست با

چوب به کف دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت.

شهید محمد رضا توانگر

*************************************************************

زن که وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت

زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید

پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را

نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را

درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.

شهید محمود کاوه

*************************************************************

می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند.

از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود:

من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث

بلدم که هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار

دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند.

ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من

فقط حدیث خواندم.

شهید محمد منتظر القائم


منبع:وبلاگ محجبه ها فرشته اند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۱:۲۷


- گریه های نیمه شب از خوف خدا کجا و خنده های بی خیالی و مستانه امروزی کجا !


- بدن سوراخ سوراخ شده شهیدان کجا و بدن خالکوبی شده و... کجا !


- فریاد یا حسین(ع) از ترس شیمیایی کجا و نعره مستانه از شب نشینی ها کجا !


- تکه تکه شدن بدن شهید به وسیله خمپاره کجا و از پا در آمده توسط هوی و هوس کجا !


- سوز عطش توپ و تانک کجا و گرما و شعله سیگار و دخانیات و... کجا !


- لباس خاکی و بی ریای بسیج کجا و لباس هوی متال و رپ کجا !


- سوز و سرما و برف کردستان کجا و سوز و سرمای زمستان در کوچه ها از بی خانمانی کجا !


- جنون و موج جبهه کجا و مستی شراب و الکل ....کجا !


- گریه افتخار مادر شهید از خبر شهادت فرزندش کجا و گریه ننگ خانواده معتاد از شنیدن مرگ او کجا !


- تلفات سه هزار مجروح عملیات والفجر 1 کجا و مبتلا شدن چندین هزار نفر به ایدز و....کجا !


- احیا گرفتن و شب زنده داری کجا و شب گردی و الواتی و تا صبح پای فیلم مبتذل و....کجا !


- اسارت چندین ساله اسرای جنگ کجا و اسارت صد ساله و دربند هوی و هوس بودن کجا !


       و خلاصه مجنون کجا و خانه جنون کجا !


                  شهید کجا و پلید کجا !             


                              نماز بی ریا کجا و فریاد بی صدا کجا !


    این کجا !

          و آن کجا؟!!!


منبع:وبلاگ پاتوق افسران جنگ نرم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۱:۲۵
امام خامنه ای (مدظله العالی) :

فتح الفتوح این جوانان شهید بودند. همین جوانان مومن، همین نورانی های که نورانیت آن ها می تواند دلهایی را را روشن کند. این ها مایه شرف هستند، این ها مایه غزت هستند. برای یک کشور داشتن این ها یک افتخار است.

تکرار یاد آنها افتخار است.

ادامه راه آنها افتخار است.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

من کربلا را برای خود نمی خواهم بلکه برای نسل های بعدی می ‌خواهم.

دانشجوی شهید محسن وزوایی(فاتح بازی دراز)

--------------------

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.

شهید محمود کاوه

--------------------

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی، وصیت خود را می نویسم و علم کامل دارم که در این مأموریت شهادت، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم. ان‌ شاء الله که خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بی ‌شمار این بنده خطا کار را ببخشد.

شهید حمید باکری

--------------------

عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است.

شهید مهدی باکری

--------------------

خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم.

شهید سپهبد صیاد شیرازی

--------------------

من نتوانستم آن طوری که می خواستم به اسلام خدمت کنم، شما از امام پیروی کنید و به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت نمایید.

شهید محمد رضا دستواره

--------------------

ما که جز تکلیف کاری دیگر نداریم، اگر ما به اجتهاد خودمان برای خودمان تعیین مسئولیت کنیم این غلط است. وجود امام، امروز برای ما معیار است.

شهید محمد بروجردی

--------------------
تو را شکر که شربت شهادت این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانى داشتى.

شهید سید محمد علی جهان آرا

--------------------

به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

شهید دکتر مصطفی چمران

--------------------

من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

شهید حسین فهمیده

--------------------

خطلاب به شهیدان مهدی و حمید باکری ؛

عهد می بندم که از ایستادگی و دلدادگی شما بر خود ببالم و پاسدار ارزش های والایتان باشم.

شهید احمد کاظمی

--------------------

در راه امام حسین(ع) و حضرت سیدالشهداء(ع) رفتن، حسینی شدن را می ‌خواهد...

شهید اسماعیل دقایقی

--------------------

پروردگارا تو شاهدی که ما برای رضای تو می ‌جنگیم و برای رضای توست که از شهرمان و از پدر و مادر و وابستگی هایمان به دنیا، بریده‌ایم و مشتاقانه به سویت آمده‌ایم.پس تو را به خمینی قسم یاریمان کن.

شهید علیرضا موحد دانش

--------------------

خدایا! خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونین شان را برافراشته داریم.

دانشجوی شهید مهدی رجب بیگی

--------------------

در زمان غیبت به کسی منتظر می گویند که منتظر شهادت باشد.

شهید مهدی زین الدین

--------------------

اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین علیه السلام را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جزء این نباید داشته باشیم؛ اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

شهید حسین خرازی

--------------------

من و سربازان جان بر کف امام به فدای یک تار موی شما

بدانید تا ما در سنگر نبردیم هیچ نامردی نمی تواند حتی یک قطره اشک از شما بگیرد.

شهید سید مجتبی هاشمی

--------------------

با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد هر کس مرد این راه است بسم الله، هرکس نیست خداحافظ !

جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان

--------------------

شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت...

شهید سید مرتضی آوینی

--------------------

اگر جسمی از من برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بر بالای سر ما می آیند و ما تنها نیستیم.

شهید حمید رضا ملا حسنی

--------------------

من زندگی را دوست دارم، ولی نه آن قدر که آلوده اش شوم و مرا فراموش و گم کنم

علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم.

شهید حاج محمد ابراهیم همت

--------------------

رفتن به خط مقدم جبهه عبادت است

شهید حسن باقری

منبع:وبلاگ شهیدسید حسین یزدان پرست

نثاروح روح مطهرشهدا صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۰:۳۴

ای شهیدانی که در جوار حق آرام گرفته اید ومارا دراین دنیای وانفسا تنها گذاشتید ٬ دیدید که چگونه بعضی از آنهایی که در کنارمان بودند چه ارزان فروختند هر چه بدست آوردند! میبینید که خود را به خواب زده اند و اشتباه می خوانند بودنشان را و نامردانشان! بر سرمان میزنند در کنارتان بودن را...! حال برای رسیدن به قدرت و ثروت چه تهمت هایی که به ما که بر سر پیمانمان با شما و امام ماندیم نمیزنند و خود را از ولایت به بهانه های واهی دور نمیکنند...!

خوشا بحالتان که رفتیید واین همه جنجال وهیاهو برای کسب قدرت وثروت را ندیدید٬ اما بدانید که ما همچنان بر سر عهدی که با شما بستیم مانده ایم و تا آخرین قطره خون خود رهبرمان را تنها نمیگذاریم. راستی ای شهیدان مژده که امروز در کنارمان سربازانی را میبینیم که یاد شما را در خاطرمان زنده میکنند٬ مثل شما میخندند و میگریند٬ مثل شما میجنگند٬ بدون واهمه از تمسخرها و تهمتها. مثل شما دل رهبرشان را شاد میکنند و گوش به فرمان اویند٬ در چهره هایشان تک تک شما را میبینم٬ گویا این شمائید که بازگشته اید... چه با صلابتند. دعایشان کنید... دعایمان کنید...

کوچه هایمان را به نامتان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانند از گذرگاه خون کدامین شهید است که با آرامش به خانه می رسند ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۱ ، ۲۳:۱۷

در والفجر 8 بود که عملیات خیلی پیچیده شده بود. شهید حسین کوهرنگی‌ها، مسئول طرح و عملیات تیپ قمر بنی‌هاشم بود. بنا نبود که در حین عملیات، نماز جماعت خوانده شود؛ چون بچه‌ها جمع می‌شدند و اگر یک مرتبه بمباران می‌کردند، همه شهید می‌شدند. حسین با موتور آمد و گفت برویم یک‌جا که با شما کار دارم. من را عقب موتور نشاند و با سرعت به جایی برد که نمی‌دانستم کجا بود؛ ولی او همه جای منطقه را به خوبی می‌شناخت.

شهید مصطفی ردانی پور

"در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ،علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ داریم که در آن،حوزه و روحانیت پیشکسوتان شهادت نبوده اند و بالای دار نرفته اند واجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است ..."
متن فوق بخشی از کلام نورانی امام خمینی(ره) در تجلیل از مقام شامخ شهدای روحانی بود، حال پایگاه 598 در گفتگویی که چندی پیش با حجت الاسلام و المسلمین آقا تهرانی انجام داده است پای خاطرات این استاد حوزه از جبهه های نبرد حق علیه باطل نشسته است که در ادامه می آید:
بنده یکی از آن عزیزانی که خیلی خوب می‌شناختم و از کودکی با هم بودیم، شهید آقا مصطفی ردانی پور بود، چون درباره ایشان اطلاعاتی دارم، می‌گویم. وقتی داستان کردستان پیش آمد، ایشان به غرب رفتند و سپس به جنوب آمدند. شهید ردانی پور، شهید خرازی و یک عده از بچه‌های اصفهان، همه از غرب به جنوب آمدند و یک عملیات را شروع کردند و بعد از آن دیگر در همان‌جا ماندند. خودش یک روحانی فعال به شمار می رفت و با شهید عبدالله میثمی و شهید رحمت الله میثمی ـ که برادر بودند ـ همراه بود.
مرحوم آقا عبدالله در قرارگاه خاتم و مصطفی هم فرماندهی لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت و معمولا در قسمت‌های مختلف فعالیت می‌کرد. یکی از کارهای خیلی خوبی که آقا مصطفی راه انداخت، ارتباط بین حوزه و جبهه بود. یادم می‌آید آقا مصطفی پلی بین حوزه و جبهه زد. او فرماندهان جنگ را جمع می‌کرد و به خدمت بزرگانی مثل آیات عظام مصباح، جوادی آملی، مشکینی، بهاءالدینی و بهجت می‌آورد. آقا مصطفی طلبه بود، هم او، این علما را می‌شناخت و هم آن‌ها ایشان را می‌شناختند. این کار باعث می‌شد که همه طلبه‌ها به فرماندهان عالی‌رتبه علاقه‌مند شوند و هم فرماندهان به طلبه‌ها. در نتیجه معمولا موقع برگشت به جبهه با ماشین‌هایی که آورده بودند تعداد زیادی از طلبه‌ها را هم به جبهه می‌بردند. علما هم بسیار به جبهه علاقه داشتند و احساس مسئولیت می‌کردند، این باعث می‌شد که رفت و آمد بین علما و رزمندگان برقرار بشود.

شهید ردانی پور معمولا هم دنبال این بود که از عملیات بگوید و راهکارهای اخلاقی بگیرد و از آقایان، استفاده‌های معنوی بکند. او می‌گفت آن خبرهایی که ما از آن‌جا داریم به آقایان می‌گویم تا دشمنان، مطالب را طور دیگری به محضر ایشان نرسانند، اطلاعات غلط ندهند و از داشته‌های آقایان هم استفاده معنوی می‌کنیم. این فکر ایشان، فواید زیادی هم داشت. کار خیلی قشنگی بود. خیلی از این فرماندهان جنگ را ما از آن موقع دیده بودیم و می‌شناختیم؛ به ویژه بچه‌هایی که در اصفهان بودند. برای همین هم بنده بعد از جنگ، آماری را درباره شهدای روحانی گرفتم و دیدم که نسبت شهدای روحانی به جمعیت ما زیاد است. طلبه‌ها درباره حضور در جبهه، شهادت و حمایت از ولایت فقیه و حضرت امام(ع) تلاش خوبی داشتند. البته توجه داشته باشید که این را برای فخرفروشی نمی‌گویم؛ چون ما خودمان را مدیون نظام می‌دانیم و هر کس هم هر کاری کرده باشد وظیفه‌اش بوده است؛ حتی ما طلبه‌ها هر چقدر هم دویده باشیم باز هم کاری نکرده‌ایم و در مقایسه با کاری که باید می‌کردیم، این‌ها قطره‌ای بیش نیست.
در والفجر 8 بود که عملیات خیلی پیچیده شده بود. شهید حسین کوهرنگی‌ها، مسئول طرح و عملیات تیپ قمر بنی‌هاشم بود. بنا نبود که در حین عملیات، نماز جماعت خوانده شود؛ چون بچه‌ها جمع می‌شدند و اگر یک مرتبه بمباران می‌کردند، همه شهید می‌شدند.
حسین با موتور آمد و گفت برویم یک‌جا که با شما کار دارم. من را عقب موتور نشاند و با سرعت به جایی برد که نمی‌دانستم کجا بود؛ ولی او همه جای منطقه را به خوبی می‌شناخت. 10 دقیقه به اذان بود. گفت: نماز ظهر و عصر را بخوانیم. گفتم: حسین مگر علی (علی زاهدی‌فر، فرمانده لشکر) نگفته است نماز جماعت نخوانیم. گفت: نگفته که دو نفری نخوانید. گفتم: حسین چه کار می‌کنی؟ گفت: من الان دیگر کارم تمام است. نماز را خواندیم و برگشتیم. باور کنید 10 دقیقه نشد که او به خط مقدم رفت، بمباران کردند و حسین، تکه پاره برگشت. دستش خیلی مجروح شده بود. در ماشین امداد گفتم: حسین چی شد؟ گفت حاج آقا لیاقت نداشتم دفعه بعد، دعا کنید. حسین رفت اصفهان مداوا شد و برگشت. هنوز در فاو بود که شهید شد. این‌ها این‌گونه بودند، می‌فهمیدند، راه را رفته بودند که امام می‌فرمود: یک شبه راه صد ساله را طی کردند.
منبع:
فاطمیون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۱:۲۸